79پس چگونه است كه وهابيان به خود اجازه مىدهند كه موحدان را مانند چنين مشركانى بدانند و حال آنكه مشركان، بىشك كافرند؛ به سبب اينكه تمثال پيامبران و فرشتگان و اوليا را عبادت مىكردند و بر آنان سجده برده، برايشان قربانى مىنمودند و نيز بدان جهت كه معتقد بودند فرشتگان و پيامبران و اوليا، در كنار خدا، خدايند و به ذات خود قادر به رسانيدن سود و زيان مىباشند.
از همين رو خداوند متعال در بسيارى از آيات، در ردّ اعتقاد آنان احتجاج فرموده و مثال آورده است كه خدايى كه مستحق عبادت است، بايد بر از بين بردن بدىها و سود رساندن به بندگان خود توانا باشد؛ و چيزهايى كه آنان مىپرستند مخلوق است و پديده مخلوق و حادث بودن با ربوبيّت سازگارى ندارد؛ درحالىكه استغاثهكننده، از چنين عبادت و اعتقادى مبرّاست.
اين ادعا كه مجرّد استغاثه، به منزله عبادت غير خداوند است، [نوعى] خودكامگى و سرسختى است؛ زيرا آياتى كه وهابيان بدان استدلال مىكنند، همه در شأن كفّارى نازل شده است كه غير خدا را مىپرستند؛ هرچند آنان با عبادت غير، قصد تقرب به خدا را داشته باشند. نيز اين آيات در شأن كسانى است كه به خدايى ديگر عقيده دارند و براى او فرزند و همسر قائلند. خداوند از آنچه آنها مىپندارند، بلندپايهتر است.
مورد اتفاق همگان است و اشكالى در آن نيست كه در آياتى كه درباره كفار نازل گرديده، دلالتى بر اين وجود ندارد كه نفس استغاثه به پيامبر يا ولى، با وجود ايمان به خداوند متعال، عبادت غير خدا محسوب گردد.