59
شَغَلَنِي عَنْ مَسئَلَتِهِ لَذَّةُ خِدْمَتِهِ، لا حاجَةَ لي غَيرُ النَّظَرِ إِلى وَجهِهِ الكَرِيمِ. 1
لذتى كه از خدمت حضرت حق مىبرم، مرا از هر خواهشى باز داشته است. حاجتى جز اين ندارم كه پيوسته ناظر جمال كريم خداوند باشم.
هركه را ذوق دين پديد آيد
شهد دنياش كى لذيذ آيد 2
6. احرام، فروپاشى شكوه جاذبههاى دنيوى
احرام هيبت و شكوه لذتهاى ظاهرى را درهم مىشكند و به حاجى مىآموزد كه شكوه جاذبههاى دنيوى چندان نيست كه نتوان از آن چشمپوشيد؛ چرا كه او در عمل مىبيند كه لذتهايى را كه همه روزه بايد بدانها دست مىيافت و از نگاه او ترك آنها برايش ناممكن بود، اكنون با كمترين فشار و تحمّل وامىنهد. بدينگونه احرام با تحريم برخى از دلپذيرترين لذتها، اين باور را در حاجى شكل مىدهد كه خوشىها و جاذبههاى مادى سستتر از آن است كه وى نتواند از آن بگذرد.
حكايت
چون «شقيق بلخى» قصد كعبه كرد و به بغداد رسيد، هارون الرشيد او را بخواند. هنگامى كه شقيق نزد هارون رفت، هارون وى را گفت: «تويى شقيق زاهد؟» شقيق بلخى پاسخ داد: «شقيق منم! اما زاهد نىام!» هارون گفت: «مرا پندى ده!» گفت: «هشدار كه تو بهجاى خلفاى پيشين نشستهاى و خداوند از تو صدق و حيا و كرم و علم و عدل خواهد». هارون گفت: «زيادت كن!» شقيق گفت:
خداى را سرايى است كه آن را دوزخ گويند. تو را دربان آن ساخته و سه چيز به تو داده است: مال و شمشير و تازيانه؛ و گفته است كه خلق را بدين