117 گوش وى خواهد رسيد، و نداند كه آن، نداى سعادت خواهد بود يا نداى شقاوت. 1
«هركسى در حج، از «تلبيه» شروع مىكند؛ يعنى دارد جواب خدا را مىدهد. پس دعوتى را شنيده است. وقتى مىگويى «بله» دارى پاسخ مىدهى. پس صدايى را باور كردهاى و وقتى كه با اين تأكيد - بله، بله - پاسخ مىدهى. اين تأكيد نشان مىدهد كه صداها و دعوتهاى بسيارى را شنيدهاى و داعىهايى وجود دارند. اين داعىها چه كسانى هستند؟ با توجه به آيات، خود شيطان داعى است. نفس، داعى است. خلق، داعى است، غضب، شهوت، دنيا و زينتها همه داعى هستند. از موى سر گرفته تا ساق پا، از بچهها و اسباببازىها و متاعهاى دنيا، همه دعوت مىكنند؛ «الى، الى»؛ همه «بهسوى من، بهسوى من» مىگويند. آن يكى مىگويد: بيا به سراغ من! ديگرى مىگويد: بيا به سراغ من! همه مىخواهند ما را بهسوى خود جذب كنند. ما وقتى به دعوت خدا جواب مىدهيم، معنايش اين است كه به ديگر دعوتها و فراخوانها پشت كرده، خطهاى ديگر را كور كردهايم. چرا؟ چون حمد و نعمت و ملك را از او مىدانيم و معتقديم كه سپاسها همه از آن خداست. نعمتها و امكانات به اختيار حق است و از مالكيت حق بيرون نرفته و شريكى هم ندارد. با اين توجه است كه لبيك مىگويى. چرا كه دعوت حق را شنيدهاى، و اينگونه ادامه مىدهى: «
لَبَّيكَ ذَا المَعارِجِ » دعوتتورااجابت كردم اى خداوند بلند مرتبه «
لَبَّيكَ دَاعياً الَى الدّارِ السَّلامِ، غَفّارُ الذُّنوبِ لَبَّيكَ... ».
انسانى كه خودش و جهتش را رو به خدا قرار مىدهد؛ يعنى وجودهاى ديگر و درهاى ديگر را ديده و بنبست همگى آنها را شناخته و تجربه كرده، از همه چشم پوشيده و به سراغ حق آمده است؛ و اسلام حقيقى اين است كه شخص، خودش را با همه وجودش به حق بسپارد. پس در تلبيه، هم دعوت حق و اجابت حق نهفته است و