20تاريخى را هم، چاشنى پرسش خود كرده بود كه هنگام مرگ عمر، عايشه به پسر خليفه، عبدالله بن عمر، سفارش كرده بود كه به خليفه يادآورى كند كه امت محمد(صلى الله عليه و آله) را بىسرپرست نگذارد و عبدالله هم پدر را مخاطب قرار داده بود كه صاحب گله، گوسفندان خود را بىچوپان رها نمىكند، تو چگونه مىخواهى اين امت را سرگردان رها كنى و از دنيا بروى؟! 1
دايى محسن اين را هم گوشزد كرده بود كه معاويه با همين استدلال، پسر شرابخوار خود، يزيد را بر مسلمانان مسلط ساخت و با زور براى او بيعت گرفت. 2
به هر حال مصطفى نمىتوانست از زير بار اين پرسش منطقى شانه خالى كند كه مگر پيامبر(صلى الله عليه و آله) به اندازه عبدالله پسر عمر و پدرش يا معاويه دلسوز امت خود نبود يا نعوذبالله فكرش به اندازه آنان نبود يا...
سؤالات گوناگون به ذهن مصطفى هجوم آورد. نفس عميقى كشيد و به اميد يافتن پاسخهاى منطقى و رهايى از اين تشويش افكار، خود را به دست خواب سپرد تا فردا چه پيش آيد و ايام چه خواهد.