18آنچه او از پدرش، از شعبى نقل كرده، دروغى است كه بر شعبى بسته است؛ زيرا شعبى - بنابر اختلاف اقوال در تاريخ وفاتش - در يكى از سالهاى 103، 104، 107 يا 110ه.ق از دنيا رفته است. ولى واژه «رافضه» بعد از سال 120ه.ق پديدار شد؛ زيرا به گفته ابن تيميه، لفظ رافضه آنگاه ظاهر و رايج شد كه طرفداران زيد بن على بن حسين، او را رها كردند. ماجراى زيد نيز در آخر خلافت هشام بن عبدالملك اموى، بعد از سال 120 يا 121 يا 122ه.ق رخ داده است.
اگر فرض كنيم كه سخنان عبدالرحمان بن مالك بن مغول، دروغ نباشد و اين گفتهها از شخص شعبى باشد، باز هم هيچ ارزشى ندارد؛ زيرا شعبى نه از پيامبران است و نه از صحابه پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله ). از سوى ديگر، او اين مطالب را از پيامبر(صلى الله عليه و آله ) يا يكى از صحابه نيز روايت نكرده است تا حجت باشد. بلكه او از تابعان روايت كرده است و گفتار تابعان نيز نه حجتى براى شناختن حق است و نه دليلى بر آن به شمار مىآيد؛ به ويژه كه اين عبارات، حاوى مطالب بىاساس، گزافه و بىمايه متعددى است كه در آينده به آن اشاره مىكنيم.
اثبات شيعهنبودن شعبى
ابتدا بهتر است به شرح حال شعبى از كتابهاى اهل تسنن اشاره كنيم تا روشن شود كه او اصلاً شيعه نبوده است، تا چه رسد به اينكه از بزرگان شيعه باشد.
شعبى، ابوعمرو عامر بن شراحيل كوفى است. سيوطى در كتاب طبقات الحفاظ دربارهاش مىنويسد: