28سر رسول خدا(ص) و بعضى از شاخههايش را بر دوش من افكند و من در طرف راست آن حضرت(ص) بودم. پس چون آن گروه آن را ديدند، از روى طغيان و گردنكشى گفتند: فرمان بده نيمى از درخت پيش تو آيد و نيم ديگر در جاى خود بماند. پيامبر(ص) درخت را به آن درخواست فرمان داد. پس نيم آن به سوى حضرت رو آورد كه به شگفتترين رو آوردن و سختترين صدا كردن شبيه بود و نزديك بود به رسول خدا(ص) بپيچد. آنان از روى ناسپاسى و سركشى گفتند: امر كن آن نيمه بازگردد و به نيم ديگر خود بپيوندد؛ همچنان كه بود. پيامبر(ص) امر فرمود و درخت بازگشت.
پس من گفتم: كسى جز خدا سزاوار پرستش نيست. اى رسول خدا من نخستين كسىام كه به تو ايمان آوردم و نخستين كسىام كه اقرار كردم به اينكه درخت فرمان و خواست خدا را بهجا آورد؛ آنچه را براى اعتراف به پيامبرى تو و احترام امانت لازم بود. پس همۀ آن گروه گفتند: جادوگر بسيار دروغگويى است. جادويى شگفت دارد كه در آن چابك است و [گفتند:] آيا تو را در كارت غير از اين شخص [كسى] تصديق
مىكند كه مقصود قريش، من بودم». 1
آنها كه بر قلبشان باطل چيره و به جهل ظلمانى شده بود، هيچكس ايمان نياورد. (وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لاٰ يُؤْمِنُوا بِهٰا) ؛ «و اگر هر نشانه و معجزهاى را ببينند ايمان نياورند». (انعام: 25) آرى، آن كه خدا قلبش را از پليدى و شك پاك كرد، به پيامبر(ص) ايمان آورد و او دروازۀ شهر دانش پيامبر(ص)، امام على(ع) بود.