24 ناروا بر زبان نياورى و براى خود تقاضاى مرگ نكنى».
در اردوگاه عمر بن سعد نيز سپاهيان بنىاميه در انديشۀ قساوتها، بىرحمىها و غارتگرىهاى فرداى خود بودند و نقشههايشان را براى مثله كردن اجساد شهدا مرور مىكردند.
امام تا سپيدهدم گاهى به عبادت و راز و نياز با پروردگار مىپرداخت و گاهى با اهل حرم گفتوگو مىكرد و گاه به ياران صادق خود سر مىكشيد. هنگام سحر، چشم امام براى لحظاتى به خواب گرم شد. در خواب ديد سگها به آنان حمله كردهاند؛ در ميان سگها، سگى سياه و سپيد بود كه درندهخويى بيشترى داشت، و به طرف او هجوم آورد... [سپس] در افق، رسول خدا را ديد كه فرمود: «تو شهيد امت من هستى. اهالى آسمان و افق اعلا تو را مژده مىدهند». 1