21هر كس سخنى گفت و سبكبالان عاشق حسين(ع) ، هريك به شيوهاى، شكوه عشق خود را به نمايش گذاشتند و امام نيز به تمامى آنان مژدۀ وصال داد. آنگاه هر كدام به خيمۀ خود بازگشتند و هرچند گاه با هم گفتوگو مىكردند.
آن شب سرزمين كربلا محو مناجات و راز و نياز بندگان صالح خدا و سربازان راستين و نزديك حسين بود. اما، دل زينب حال و هوايى ديگر داشت. او به شكل ديگرى خود را مهيا مىساخت تا صبر و شكيبايى را وامدار استقامت يگانۀ خود سازد.
گفتوگوى حسين و زينب(عليهما السلام)
پس از آنكه ارتش توحيد رفتند تا كربلا را با زمزمه مناجات خود كانون توجه اهالى آسمان كنند، زينب برادر و امام خود را ديد كه اين چنين مىسرايد:
يا دهرُ افّ لك من خليلٍ
اى روزگار، واى بر تو كه چه دوست بدى هستى در