2811. سواد بن قارب كه از اصحاب پيامبر(ص) بود در محضر آن حضرت اشعارى را خواند كه از جمله آنها اين است:
فأشهد انّ الله لا ربّ غيره
و انك مأمون على كل غائب 1
من گواهى مىدهم كه همانا خداوند پروردگارى جز او نيست، و اينكه تو بر هر غائبى امين مىباشى.
و پر واضح است كه پيامبر(ص) مأمون بر هر غائبى نيست مگر در صورتى كه به آن عالم و آگاه باشد. و اگر اين عقيده شرك بود آنگونه كه وهابيان مىگويند پيامبر(ص) بايد در برابر او شديداً انكار مىكرد با آنكه چنين انكارى نداشته است.
ابن هشام روايت كرده:
انّ فضالة بن عمير الليثي اراد قتل النبي(ص) و هو يطوف بالبيت عام الفتح، فلمّا دنا منه قال رسول الله(ص): أفضالة؟ قال: نعم، فضالة يا رسول الله! قال: ماذا كنت تحدث به نفسك؟ قال: لاشيء، كنت اذكرالله. فضحك النبي(ص) ثم قال:
استغفرالله، ثم وضع يده على صدره فسكن قلبه فكان فضالة يقول: والله ما رفع يده عن صدري حتّى ما من خلق الله شيء احبّ إليّ منه. 2
فضالة بن عمير ليثى مىخواست پيامبر(ص) را در حال طواف در سال فتح مكه به قتل برساند. و چون به پيامبر(ص) نزديك شد حضرت به او فرمود: تو فضالهاى؟ گفت: آرى اى رسول خدا! حضرت فرمود: