34وجود دارد، مىگويد: «راه بدى است. آدم عاقل به اختيار پا در اين راه نمىگذارد و من وصيت مىكنم به كسان و رفقاى خود كه هرگز از اين راه پر خوف و خطر نيايند». در اين مسير كه مسافران اندكى از آن مىگذشتند، وى پديده شگفتى ديده و مىنويسد: «در جايى از اين كوير گويا اواسطش كاشى شكسته بسيار ديده شد.» گفتند سنوات قبل، حضرات نائينى، بار كاشى داشتهاند. از اينجا مىگذاشته، بلوچ بر سر آنها ريخته و تمام كاشىهاى آنها را روى هم ريخته و شكسته و شترها را برده، وقت آمدن طرف دست راست نشان دادند. جايى را گفتند در اينجا بوده و حالا هم اگر كسى برود آنجا بسا كاشى درست پيدا كند و آن تكههايى كه در ميان راه افتاده بود، بعضى را نشان دادند. ملاحظه كردم كه هيچ دخلى به كاشىهايى كه حالا در نائين مىسازند ندارد. بسيار خوشگل و خوش نقش و خوش لعاب بود. با چينى چندان فرقى نداشت بلكه از اين چينىهاى وسط بهتر بود، و همين طور خوردههايش در راه ديده مىشد تا آخر كوير كه زمين دق است. بعضى گفتند تاريخ اين كاشىها در روى بعضى از آنها ديده شده از سيصد يا پانصد سال قبل است».
در مسير مشهد، و در سبزوار، به مزار ملاهادى سبزوارى رسيده و سعى كرده است اطلاعات تازهاى در باره آن به دست دهد: «از اين كاروانسرا چند قدمى كه مىگذرى در طرف دست راست، وقت رفتن، مدفن حاجى ملاهادى سبزوارى حِكمى است. جاى باصفاى خوبى است. بقعه و صحن و باغچهها و حوض آب و نهر آب دارد. خودش در وسط بقعه مدفون است. ضريح هم دارد. پشت سرش، پسربزرگش ملاّمحمد مدفون است. در ارسى مفروش، زنش مدفون است. از زمين برآمدگى نداشت. روش فرش بود. سيدى خادم او بود. مىگفت: من درحيات او هم خادم او بودم. بعد از مردنش خوابش ديدم كه گفت، مواظب قبر من باش و بعضى چيزها، يعنى از قبيل كرامات از او نقل مىكرد، و مىگفت اينجا زمين بود ملكى خود او، وصيت كرده در زمين خودش دفنش كنند. بعد مستوفىالممالك سابق كه مرد، از ارادت و اخلاصى كه به او داشت عمارت كرده و صحن و بارگاهى براى او ساخته».
كاملترين توضيحات نويسنده در باره اماكنى كه وى ديده است، مربوط به حرم امام