32وى در سفر ديگرى به حج، در ميانه راه درگذشته است. اين ميرزا عبدالجواد خاطرات زندگىاش را نوشته كه با عنوان « از طبابت تا تجارت» به كوشش مهدى نفيسى چاپ شده است. در آنجا اطلاعاتى در باره خانواده اخوت موسوى آمده است.
اما ميرزا رضا، همدم اصلى نويسنده در اين سفر است، به طورى كه اگر اين برادر مريض شود يا در كنارش نباشد، دلگير شده و اظهار ناراحتى مىكند: «خيلى اوقاتم تلخ شد. قدرى فرياد و داد سر برادر و رفيق كرده كه چرا مرا و مالها را واگذاشتند و رفتند پى راحتى خود». از روى اين كتاب مىتوان روشن كرد كه اين آشپز در طول اين سفر چه غذاهايى پخته، چگونه مواد آن را فراهم مىكرده و مهمتر آن كه چه ارادتى به برادرش داشته است. وقتى به مشهد مىرسند «ميرزا رضا و ميرزا عبدالكريم با مالها رفتند به سراغ منزل، و حقير روانه شدم به جهت مشرّف شدن و عتبهبوسى». البته ميرزا عبدالكريم به اصفهان باز مىگردد و نويسنده ما «حقير با ميرزاى اخوى مشرف مىشويم». دهها بار با شبيه اين عبارات آشنا مىشويم كه «آن شب ساعت يك و نيم ميرزا رضا طبخ چلو كرد، و سه از شب گذشته كشيد. بسيار خوب چلوى شده بود. خورشش سيبزمينى قرار داده بود. خوب شده بود».
در جاى ديگرى هم مىنويسد: «آش رشته امروز هوس كرديم. ميرزا رضا پخت. بسيار خوب شده بود. خدا او را حفظ كند كه در اين سفر منتهاى زحمت را كشيد». به نظر مىرسد حقيقتا همين طور است، زيرا تمامى كارهاى عمومى و اجرائى را اين برادر انجام مىداده است.
اشاره شد كه ميرزا عبدالجواد فرزند همين ميرزا رضا است كه پزشكى را نزد شاهزاده محمد حسن ميرزا اشرف الحكما كه پزشكى را در دارالفنون خوانده بود، فرا گرفت و مدتى در اصفهان طبابت كرد و بعد به تجارت پرداخت كه در كار خويش موفق بود. وى به سال 1324 ش درگذشت. بر اساس دست نوشتههاى وى كتاب از طبابت تا تجارت تدوين و منتشر شده است.