17ابو سعيد وقتى احساس كرد كه عكسالعمل اين جنايتها گريبانگير او خواهد شد، با تلاش بسيار به گردآورى سپاه پرداخت و با همكارى قرامطه، منطقۀ قطيف را از دست عبّاسيان بيرون آورد و همۀ افرادى را كه از پذيرش مسلك الحاد و اباحه امتناع ورزيدند قتل عام نمود.
آنگاه اهالى بحرين و حوالى آن را قتل و غارت كرد. در مورد اهل ايمان، اهانت را به جايى رسانيد كه زبان از بيان آن شرم دارد!
آنگاه در بصره و حوالى آن رخنه كرد و بر كسانى كه وارد جرگۀ الحاد و اباحه شدند حكومت راند و روز به روز دايرۀ آيين پليد اباحه را گسترش داد.
اين فاجعۀ اسف انگيز در عهد «مقتدر باللّٰه عبّاسى» روى داد. او به خيال خام خود براى متفرّق ساختن اردوى ابو سعيد، لشكرى را تحت فرماندهىِ «عبّاس بن عمر غنوى» گسيل داشت ليكن ابو سيعد بر آنها غالب آمد. او عباس بن عمر را با 700 نفر از افراد سپاه به اسارت گرفت و جز عبّاس، همۀ افراد سپاه را از لبۀ تيغ گذرانيد، آنگاه عبّاس را مخاطب قرار داده، گفت:
اى عبّاس، ما «قرمطىها» صحرا نورد و بيابانگرديم، ما سربازان جان بر كفى هستيم كه به چيزى اندك قناعت مىورزيم و در صدد كشور گشايى نيستيم. اگر دولت عبّاسى همۀ لشكريان خود را يكجا گرد آورد و به سوى ما گسيل دارد، به خداوند سوگند ياد مىكنم كه در اوّلين نبرد بر همۀ آنها چيره خواهيم شد!
اردوى من انواع بلاها را آزمودهاند. رفاه طلبى و آسايشجويى را بر خود حرام كردهاند، ولى لشكر بغداد در كمال راحتى و آسايش بهسر مىبرند و با انواع خوراكهاى لذيذ و طعامهاى گوارا خوگرفتهاند و در زير سايۀ خليفه به زندگى آسوده عادت كردهاند و لذا آنها هرگز نمىتوانند در برابر ما بايستند و با ما به نبرد برخيزند.