40نينوايى شو، كه همچون نينوا بايد گريست
دست عبّاس افتد از تن دست افشانى مكن
زين غم پيكر گداز و جانگزا بايد گريست
گاه بايد شعله گرديد و ز جان فرياد كرد
گاه بايد سوخت امّا بى صدا بايد گريست
تشنه لب كردند از پيكر جدا رأس حسين
بعد از اين غم، باز مىپرسى چرا بايد گريست؟
كس نمىخندد به حال داغداران، زآن سبب
در غم جانسوز آل مصطفى بايد گريست
خنده بر اشك يتيمان كار اهل شام بود
بر كسى كو، ديده داغ باب را بايد گريست
رأس خونين حسين بن على مىريخت اشك
پا به پاى آن سر از تن جدا بايد گريست
عيد بىمعناست وقتى در اسارت زينب است
همچو چشم آسمان زين ماجرا بايد گريست
آل عصمت داغدار و اهل كوفه شادمان
يا كه بايد سوخت از اين داغ يا بايد گريست
ماه اندوه حسين بن على، ماه عزاست
«ياسر» از اين واقعه در هر كجا بايد گريست