21مىكند و بايد سخت بكوشد تا به اين رزق نائل آيد و شايسته ديدار حق گردد. اگر در قلبى شوق لقا حق پديد آيد، او اسباب لقا را فراهم مىكند؛ در اين صورت زائر تمامى شرايط و وسائل لقا را آماده كرده خود را مهيا براى ديدار بيتى مىكند كه انتسابى به معشوق او دارد، او سر از پا نمىشناسد و براى ملاقات يار لحظه شمارى مىكند.
سومين سرّباطنى حج، عزماست. زيارت بيت اللّٰه عزم و تصميم مىخواهد. زائر بايد اهل و وطن را گذاشته، از شهوات و زخارف دنيا مهاجرت كند، وجهى به سمت او داشته و ارزش بيت در نظرش بزرگ آيد. حج گزار بداند كه عزم امر مهم و رفيعى دارد، ديدار خانۀ دوست وتقرب بهحريم يار، خطير و عظيم است. طلب عظيم، عزمى عظيم مىطلبد.
بايد عمل خالص گردد و زائر درون را با اخلاص براى زيارت بيت اللّٰه مستعد كند.
چهارمين سرّ باطنى حج، قطع علاقه است. مسافر حج بايد تائب گردد، از تمامى معاصى و جرمها دورى گزيند، حقوق ديگران را جبران كند، حق اللّٰه را تأمين سازد، كسى كه قصد بيت مَلِكى دارد امر او را ضايع نمىكند، با او مخالفت نمىكند، او را كوچك نمىشمارد، از اينكه دست خالى نزد او برود حيا مىكند، خوف آن دارد كه ملك او را نپذيرد. ملوك دنيا ميهمانى پاك و پاكيزه مىخواهند؛ اما خداى سبحان خواسته است ميهمانان و زائرانش با چهرهاى غبار گرفته نزد او بيايند تا او به آنها مباهات كند. كسى كه عازم حج است و قصد او كرده، بايد با اين سفر از اهل و مال و وطن قطع علاقه كند و خود را براى سفرى متفاوت مهيا سازد. اين قطع علاقه او را آماده سفر اخروى كرده، استعداد حلول موت را به ارمغان مىآورد.
پنجمين سرّ باطنى حج، راحله است. كسى كه به ديدار حق باريافت و درك حضور او كرد، مشقات و رنجها بر او هموار و آسان مىشود. سفر حج، گويا سفر آخرت است.
شايد مرگ نزديك باشد، بايد براى رحل و ارتحال آماده بود؛ حج براى آماده سازى سفر ابدى است. اين سفر زاد و توشۀ لازم را در اختيار مىگذارد، تقرب به خدا را براى انسان ممكن مىكند؛ لباس احرام كفن است، خروج از وطن، خروج از دنياست. ورود به بيابانها، وقوف در محشر و نظر به بيت اللّٰه حضور در بارگاه الهى در قيامت است. در آنجا انسانها را با زادشان مىسنجند، كسى كه توشهاش دنياست، آن را در دنيا گذارده است و