89به روى گونههايش مىغلتيد. مراتب تأثر او در مرگ ابراهيم، كه مادر او «ماريه» بود، بيشتر بود در حالى كه دل او مىسوخت ولى با زبان، به سپاسگزارى خدا مشغول بود. حتى عربى از روى جهل و نادانى به مبانى اسلام، به گريه كردن او اعتراض نمود. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: يك چنين گريه رحمت است. آنگاه افزود:
«وَ مَنْ لاٰ يَرحَم لا يُرحَم»؛ 1
«آنكس كه رحم نكند، مورد ترحم قرار نمىگيرد.»
پسرخواندۀ پيامبر صلى الله عليه و آله
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله ، زيد بن حارثه را در كنار حجر الأسود، پسر خود خواند. «زيد» كسى بود كه راهزنان عرب، او را از مرزهاى شام ربوده، و در بازار مكه به يكى از خويشاوندان خديجه، به نام «حكيم بن حزام» فروخته بودند. ولى چطور شد كه بعداً خديجه او را خريد، چندان روشن نيست.
مؤلفِ «حياة محمد» مىگويد: پيامبر صلى الله عليه و آله از مرگ فرزندان خود بسيار متأثر بود و براى تسلى خود از خديجه عليها السلام درخواست نمود كه او را بخرد. سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله او را آزاد كرد و به فرزندى برگزيد.
ولى بيشتر مىگويند: كه در موقع ازدواج خديجه با رسول خدا صلى الله عليه و آله ، حكيم بن حزام او را به عمۀ خود خديجه، بخشيد. چون از هر نظر جوان پاك و باهوشى بود، مورد مهر رسول گرامى قرار گرفت، و خديجه نيز او را به پيامبر صلى الله عليه و آله بخشيد. پس از مدتى، پدر «زيد» پرسانپرسان، جاى فرزند خود را به دست آورد و از پيامبر صلى الله عليه و آله خواست كه اجازه دهد او با پدر خود به سرزمين خويش بازگردد. پيامبر صلى الله عليه و آله او را در رفتن به سرزمين خود و ماندن در «مكه» مخيّر نمود. مهر و عواطف رسول خدا صلى الله عليه و آله سبب شد كه زيد محضر پيامبر را ترجيح دهد و پيش او بماند.
روى اين جهت، حضرت او را آزاد نموده و پسر خود نيز خواند و براى او «زينب» دختر جحش را گرفت. 2