23اما متأسفانه به علت آشنا نبودن حجاج به يك زبان واحد، چنين نتايجى از سفر حج گرفته نمىشود.
مسلمانانى كه بهحج رفتهاند مىدانندكه چگونهحاجيانى كه زبان يكديگر را نمىفهمند، نسبتبههم احساس غريبى و بيگانگى دارند.
من هميشه از ديدن آن همه انسان كه بدون توجه به هدف انسانى آن اجتماع بزرگ در خيابانهاى مكه و مدينه از اين سو به آن سو مىرفتند رنج مىبردم! زيرا همه حجاج با آنكه سعى داشتند با ديدن همكيشان خود از سرزمينهاى ديگر لبخند بزنند و اظهار محبت كنند اما از آنجا كه كمتر كسى زبان عربى و يا يك زبان بينالمللى ديگر مىدانست، نمىتوانستند با هم سخن گويند و اين خود دردى است بزرگ كه هيچ كس در انديشۀ آن نيست.
اين مسألۀ نبودن يك زبان مشترك مسألهاى است بزرگ كه بايد آن را جدى گرفت و به درمان آن پرداخت.
در نتيجۀ ندانستن يك زبان مشترك، حجاج نمىتوانند با برادران مسلمان خود تماس بگيرند، با آنان راجع به مسائل و مشكلاتشان سخن گويند. مثلاً حاجى ايرانى نمىتواند با برادر مسلمان نيجريهاى خود سخن گويد و نمىتواند با برادر خود از فلسطين و اريتره حرف بزند.
آيا اگر حاجى ايرانى از رنج ممتد برادران فلسطينى و اريترهاى خود كه سالهاست در زير چكمههاى سربازان اسرائيلى و اتيوپى خرد مىشوند و مقاومت مىكنند و مىجنگند، آگاه باشد مىتواند