21ضرر محتمل.
6. ثبات اخلاق و دوام آن در تمام ملتها و اقوام؛ به جهت موافقت آن با فطرت ثابت در تمام انسانها؛ مثل اكرام نيكوكار.
7. قبح تكليف بدون بيان.
8 . قبح تكليف بما لا يطاق.
9. لزوم لطف بر خداوند.
10. هدفمند بودن افعال الهى.
11. حكم عقل به عدالت خداوند متعال.
ولى در عين حال تذكّر به دو نكته ضرورى به نظر مىرسد؛
الف) مقصود از حكم عقل به حسن و قبح برخى از اشياء به معناى تكليف بر خداوند به وجوب و لزوم نيست؛ زيرا او فوق هر مكلّفى است، ولى تعبير به وجوب و لزوم برخى امور بر خداوند به معناى وجوب استكشافى است نه وجوب مولوى، يعنى عقل انسان به طور قطع برخى از امور را كشف مىكند كه خداوند چون حكيم است خلاف حكمت نمىكند يعنى انجام امور موافق حكمت را بر خود واجب نموده است، نه اينكه از طريق مولويت چيزى را بر خداوند واجب كند.
ب) نكته ديگر اينكه عقل اگر در عقايد و معارف جايگاهى دارد اين به آن معنا نيست كه در شريعت نيز چنين جايگاهى داشته باشد؛ زيرا خداوند متعال در مجال تشريع كه بخشى از آن تعبديات است و نيز رسيدن به مصالح و مفاسد واقعى احكام براى انسانها راهى قرار نداده است لذا نمىتوان در اين باب عقل را ميزان قرار داده و در عموم موارد