38عترت پيامبر(ص) مىشود».
با اينكه علاقه دارم ادامه بحث را بشنوم، از ترس گمكردن كاروان، از آن جمع جدا مىشوم تا به كاروان خودمان بپيوندم. چند دقيقهاى مىشود كه از ما جدا شدهاند. سرك مىكشم تا ردى از كاروان را در ميان انبوه جمعيت پيدا كنم. از ميان جمعيت با عجله عبور مىكنم و به بچههاى كاروان مىرسم. كنار ديوارى سنگى ايستادهاند و حاج آقا مسعودى مشغول سخنرانى است: «اينجا قبر شهداى احد است؛ شهيدانى كه در ميدان جنگ زخمىشده بودند، ولى پس از انتقال به مدينه، از شدت زخمها به شهادت رسيدند.
تشويق پيامبر(ص) به عزادارى براى حمزه(ص)
حاج آقا ادامه مىدهد: پيامبر(ص) پس از بازگشت از احد، خانواده شهدا را در مدينه، در حال عزادارى و نوحهسرايى ديد. آن حضرت به ياد حمزه، عموى فداكار و شهيدش افتاد. پيكر او در احد دفن شده بود و بستگانش نيز در مكه بودند. قلب پيامبر از اين همه غربت حمزه، گرفت و با حسرتى عميق فرمود: «عمويم حمزه، گريهكن ندارد». با شنيدن اين سخن، زنان طايفه بنىاشهل آمدند و به عزادارى و گريه براى حمزه پرداختند». 1