94انسانى است و چنين ويژگىهايى با الگوها و نمونههاى عرضه شده در آن جامعه كه هنرى جز نفوذ بر ديگران و جلب توجه آنها ندارند، در تعارض است. زندگى خانوادگى، نه مكانى است براى تصاحب همه زنان و نه مجالى براى جلب توجه همه مردان. 1
آنگاه نويسنده به توضيح ويژگىهاى شخصيتى زنان رشديافته مىپردازد و مىنويسد:
در مقابل، زنانى كه به مرحله تكامل و بلوغ روانى رسيدهاند، زنانى سازنده، دانشمند، ايثارگر و خدمتگزارند و در تمام جوامع، از اين سبكسرىها به دور بوده، در زندگى و سلوك اجتماعى، به مراتب از ديگر زنان، سادهتر زيسته و شخصيت بالغ آنها اسير جلب كردن ديگران نيست. آنها لباسهاى جلف نمىپوشند، كمتر از ديگران در انظار آرايش مىكنند و عموماً در زندگى خانوادگى موفقاند. 2
با توجه به آنچه گفته شد، فاصله گرفتن جامعه از فرهنگ حجاب و رعايت نكردن حريم ميان زن و مرد، عامل بسيارى از مشكلات روانى و اجتماعى براى افراد، بهويژه زنان است. نويسنده در اينباره مىنويسد:
هرچه زنان و دختران در استفاده از وسايل آرايش و زيبايى، بيشتر افراط كنند، عطش آنها در خودنمايى و جلب توجه ديگران بيشتر مىشود و وابستگى و بىارادگىشان شديدتر مىگردد.
روشن است كه اين روند، به خودى خود، نفاق، كرنش، قبول