میقات حج-جلد 57

مشخصات کتاب

سرشناسه : سلیمانی، نادر، - ۱۳۳۹
عنوان و نام پدیدآور : میقات حج/ نویسنده نادر سلیمانی بزچلوئی
مشخصات نشر : تهران: نادر سلیمانی بزچلوئی، ۱۳۸۰.
مشخصات ظاهری : ص ۱۸۴
شابک : 964-330-627-5۴۵۰۰ریال
یادداشت : عنوان دیگر: میقات حج (خاطرات حج).
یادداشت : عنوان روی جلد: خاطرات حج.
عنوان روی جلد : خاطرات حج.
عنوان دیگر : میقات حج (خاطرات حج).
عنوان دیگر : خاطرات حج
موضوع : حج -- خاطرات
موضوع : سلیمانی، نادر، ۱۳۳۹ - -- خاطرات
رده بندی کنگره : BP۱۸۸/۸/س۸۵م۹ ۱۳۸۰
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۳۵۷
شماره کتابشناسی ملی : م‌۸۰-۲۵۲۴
ص: 1

اشاره

اسرار و معارف حج‌

ابعاد حج در قرآن (1)

ص: 6
ناصر شکریان
پیشگفتار
به‌راستی حج، این مراسم با شکوه چیست که عظمت آن امام مجتبی علیه السلام را دست کم بیست بار پیاده از مدینه به مکه کشاند (1) و هیبت لبیک آن، امام صادق و امام سجاد علیهما السلام را لرزاند (2) و هر ساله به‌هنگام فرا رسیدن موسم این فریضه الهی، جنب و جوش عجیبی میان مسلمانان جهان به‌وجود آورده و میلیون‌ها مسلمان مشتاق را از گوشه و کنار جهان با سختی‌ها و مشکلات، به سوی خانه خدا فرا می‌خواند؟!
با نگاه اجمالی به آنچه که در قرآن و روایات آمده، می‌توان ادعا کرد که: حج، عصاره اسلام و معادل شریعت است؛ چنانکه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در بیان علل فرایض الهی، حج را معادل همه دین و شریعت شمرده است؛ «والخامسة الحجّ وهی الشریعة». (3) حج، نمونه و نماد کوچکی است از اسلام بزرگ. گویی خداوند متعال اراده کرده است که اسلام را در همه ابعادش، در یک عبادت جای دهد تا حاجی تمام اسلام را یکباره تجربه کند؛ چه این‌که حج مشتمل است بر توحید، معاد، نبوت، امامت، اخلاق و معنویت، عبادت بدنی و مالی، تعاون و ایثار، تعامل، وحدت، سیاست، اقتصاد و ...
حج سیری معنوی است و نمایشگر بندگی محض خدا و جستجوی عاشقانه معبود،


1- بحار الأنوار، ج 43، ص 332
2- المراقبات، ص 204 و محجة البیضاء، ج 2، ص 201 و بحار الأنوار، ج 47، ص 16
3- وسائل الشیعه، ج 1، ص 26

ص: 7
که حاجی از همان آغاز، وقتی به نیت حج از خانه و کاشانه‌اش خارج می‌شود و تا میقات و احرام و طواف و سعی و عرفات و مشعر و منا، همه جا خدا را می‌جوید و از سوی دیگر تمرینی است برای خودسازی و تزکیه نفس و زدودن هرچه که موجب خودآرایی است و یادآور عرصه قیامت و صحنه محشر است.
- از نگاهی دیگر، در حج، بازسازی پایگاه توحید به دست ابو الأنبیا؛ حضرت ابراهیم خلیل است که در این راستا، بت‌شکنی‌ها، فداکاری‌ها، ایثارگری‌ها، هجرت‌ها و ... جلوه‌گر می‌شود.
- از زاویه دیگر، بازنگری تاریخ نورانی انبیا و اولیای الهی؛ از آدم تا ابراهیم و از خاتم انبیا و تا خاتم اوصیا علیهم السلام است که به انسان‌ها می‌آموزد در راه دین و مکتب، باید از دیار، مال و فرزند و علقه‌های زندگی برید و همه دعوت‌های گوناگون را نشنیده گرفت و فقط به مبدأ لایزال الهی پاسخ مثبت داد.
- و نیز حج رزمایش سیاسی- اجتماعی و بسیجی توحیدی بر ضدّ همه نوع شرک و کفر است و با داشتن این بار سیاسی، می‌تواند هر سال تحوّلی بنیادین در اوضاع سیاسی جهان اسلام به وجود آورد.
- حج، رویه‌ای اقتصادی است که رشد اقتصادی کشورهای اسلامی در گرو تبادل فرآورده‌های صنعتی و دست‌آوردهای علمی و بازار بین‌الملل اسلامی در ایام حج می‌باشد.
و نمایشی است از وحدت و اخوت جهانی مسلمانان، که در پرتو آن، می‌توان انواع مشکلات و مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را بررسی و چاره جویی کرد و عزّت و عظمت و شکوه اسلام و مسلمین را در سطح جهان به نمایش گذاشت که در این صورت، رعب و وحشتی در میان حکومت‌های استکباری و وابسته ایجاد می‌گردد و سلاح‌های زنگ زده تفرقه خنثی خواهد شد و به حق این اجتماع منسجم و عظیم را هیچ قدرتی، جز قدرت لایزال الهی، نمی‌تواند فراهم آورد.
و بالاخره موسم حج فرصتی بسیار مناسب برای نشر فرهنگ اصیل اسلامی در میان مسلمانان جهان است که در آن، ایمان حاجی از ناخالصی‌ها پاک
(1) می‌شود و حج‌گزار به فرهنگ ناب محمدی دست می‌یابد و با آثار ابراهیم خلیل و پیامبر گرامی اسلام آشنا (2) و در نتیجه هرگونه فرهنگ استعماری از جوامع مسلمین زدوده می‌شود.
اگرچه در عصر حاضر، به شکل ظاهریِ حج اکتفا می‌گردد و این آثار عظیم و منافع وسیع، نصیب مسلمین نمی‌شود، اما این به خاطر عدم توانمندی این کنگره عظیم نیست، بلکه ناشی از توطئه دشمنان اسلام و غفلت و تفرقه مسلمانان است.


1- امام سجاد علیه السلام: «حُجُّوا وَ اعْتَمِرُوا ... یَصْلُحْ إِیمَانُکُمْ ...» بحار، ج 96، ص 25
2- امام صادق علیه السلام در بیان فلسفه حج فرمود: «... وَ لِتُعْرَفَ آثَارُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ تُعْرَفَ أَخْبَارُهُ»، همچنانکه امام‌رضا علیه السلام فرمود: «... مَعَ مَا فِیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام». وسائل، ج 11، ص 13 و 14

ص: 8
بررسی و پژوهش در تاریخ، ثابت می‌کند که این فریضه الهی همواره از سوی سران شرک و کفر و حاکمانی که بقای خود را در زانو زدن برابر قدرت‌های استکباری می‌دانند یا قدرت حاصله از وحدت مسلمانان را در جهت منافع خود نمی‌دانند، سعی در بی‌محتوا کردن این مراسم باشکوه و وحدت‌آفرین و دشمن‌شکن داشته و دارند که بدترین و شیطانی‌ترین راه برای تحقّق این هدف شوم، بی‌محتوا کردن حج و اکتفا نمودن به شکل ظاهری آن است.
البته این نخستین بار نیست که حج دچار تحریف و قلب ماهیت شده، بلکه همواره، همه کسانی که به‌گونه‌ای منافعشان با انجام مراسم صحیح حج به خطر می‌افتد، سعی داشته‌اند که به‌گونه‌ای آن را تحریف نمایند و حضرت ابراهیم خلیل یکی از پیامبرانی است که مأموریت یافت کعبه و حج را از هرگونه انحراف، پاکسازی و به معنای حقیقی آن برگرداند.
(1) اما چیزی نگذشت که این مرکز توحید تبدیل به بت‌خانه شد و اعمال حج دچار انحرافی‌ترین بدعت‌ها و تحریف‌ها گردید و پایگاه توحید مبدّل به بت و بت‌پرستی و عبادت مردم در پاکترین مرکز به صورت صوت و صفیر (2) درآمد؛ به‌گونه‌ای که هر گروهی به بتی تعلّق داشت و سر بر آستان آن خم می‌کرد و هرگونه که منافع آن‌ها اقتضا داشت، در مراسم و ماه‌های حج دخل و تصرف می‌کردند تا این‌که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در فتح مکه، کعبه را از هرگونه مظاهر شرک و کفر پاکسازی و با حضور خود در حَجّةالوداع، آثار توحیدی حج را به نمایش عموم گذاشت و علاوه بر تعلیم عملی مناسک حج و زدودن بدعت‌ها و انحراف‌ها از مراسم باشکوه حج، تمامی قدرت اسلام و عظمت مسلمین را به نمایش گذاشت و دشمنان را در برابر این عظمت و شکوه، به خضوع و عجز واداشت و به مسلمانان آموخت که چگونه می‌توان در برابر دشمنان اسلام، از نیروهای پراکنده صف واحدی را تشکیل داد.
در چند قرن اخیر هم پای استعمار به کشورهای اسلامی باز شد و کنگره عظیم حج را مانع بزرگ در سر راه منافع خود احساس کردند، با استفاده از تجربیات تحریف‌کنندگان پیشین، در صدد برآمدند که حج را در ظاهر حفظ و از درون تهی و بی‌محتوا سازند و لذا آن را در قالب عملی فردی و عبادی و بدور از هرگونه فواید جمعی و اجتماعی مطرح کردند که متأسفانه با همراهی گروهی از علمای وابسته و درباری، این اهداف شوم به ثمر رسید و دگر بار حج دچار تحریف گردید.
با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، آهنگ حرکت، به سوی حج واقعی به


1- وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ ...، بقره: 125
2- وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً .... انفال: 35

ص: 9
وسیله احیاگر حج ابراهیمی، حضرت امام خمینی قدس سره نواخته شد و در پیامی به حجاج بیت‌الحرام فرمودند:
«بزرگترین درد جوامع اسلامی این است که هنوز فلسفه واقعی بسیاری از احکام الهی را درک نکرده‌اند و حج با آن همه راز و عظمتی که دارد هنوز به صورت یک عبادت خشک و یک حرکت بی حاصل و بی ثمر باقی مانده است. یکی از وظایف بزرگ مسلمانان پی‌بردن به این واقعیت است که حج چیست و چرا برای همیشه باید بخشی از امکانات مادی و معنوی خود را برای برپایی آن صرف کنند.
چیزی که تا به حال از ناحیه ناآگاهان و یا تحلیل‌گران مغرض و یا جیره‌خواران، به عنوان فلسفه حج ترسیم شده است، این است که حج یک عبادت دسته جمعی و یک سفر زیارتی- سیاحتی است.
به حج چه، که چگونه باید زیست و چطور باید مبارزه کرد و با چه کیفیت در مقابل جهان سرمایه‌داری و کمونیسم ایستاد!
به حج چه، که حقوق مسلمانان و محرومان را از ظالمین باید ستاند!
به حج چه، که باید برای فشارهای روحی و جسمیِ مسلمانان چاره‌اندیشی نمود!
به حج چه، که مسلمانان باید به عنوان یک نیروی بزرگ و قدرت سوم جهان، خودنمایی کنند!
به حج چه، که مسلمانان را علیه حکومت های وابسته بشوراند، بلکه حج همان سفر تفریحی برای دیدار قبله و مدینه است و بس! حال آن‌که حج برای نزدیک شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است و حج تنها حرکات و عمل و لفظ ها نیست و با کلام و لفظ و حرکت خشک، انسان به خدا نمی‌رسد.
حج کانون معارف الهی است که از آن محتوای سیاست اسلام را در تمام زوایای زندگی باید جستجو نمود ...
ولی چه باید کرد و این غم بزرگ را به کجا باید برد که حج بسان قرآن مهجور گردیده است و به همان اندازه‌ای که آن کتابِ زندگی و جمال، در حجاب‌های خود ساخته ما پنهان شده است و این گنجینه اسرار آفرینش در دل خروارها خاک کج‌فکری‌های ما دفن و پنهان گردیده است و زبان انس و هدایت و زندگی و فلسفه زندگی‌ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل کرده است، حج نیز به همان سرنوشت گرفتار گشته است.»
(1) روشن است تبیین ابعاد وسیع حج و ارائه تصویر واقعی از این فریضه کم‌نظیر الهی، بر عهده کسانی است که علاقه به تجدید شکوه و عظمت اسلام و مسلمین دارند تا بدین‌وسیله حج ابراهیمی- محمدی را از مهجوریت و مظلومیت و حجاب خودساخته


1- حج در کلام و پیام امام خمینی، صص 69، 71، 72 و 73

ص: 10
بیرون آورند و با ارائه تفسیرهای صحیح و واقعی از فلسفه حج، همه یافته‌ها و تافته‌های خرافاتی علمای درباری و تحلیل‌های مغرضانه استکباری را به دور بریزند تا همه مسلمانان از زلال حکمت و معرفت و آثار توحیدی آن، تا ابد سیراب گردند؛ چنانکه حضرت امام خمینی قدس سره احیاگر حج ابراهیمی در قرن حاضر فرمود:
«حج بسان قرآن است که همه از آن بهره‌مند می‌شوند ولی اندیشمندان و غواصان و دردآشنایان امت اسلامی، اگر به دریای معارف آن بزنند و از نزدیک شدن و فرو رفتن در احکام و سیاست‌های اجتماعی آن نترسند، از صدف این دریا گوهرهای هدایت و رشد و حکمت و آزادگی را بیشتر صید خواهند نمود و از زلال حکمت و معرفت آن تا ابد سیراب خواهند گشت.»
(1) این نوشتار که با محوریت متقن‌ترین منبع اسلامی؛ یعنی قرآن کریم تدوین شده، تلاش اندکی است در معرفی ابعاد معنوی و عرفانی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حج تا زائران خانه خدا با آشنایی بیشتر در این کنگره عظیم حج شرکت کنند و این فرصت طلایی کم‌نظیر را، با انجام مراسم تشریفاتی و بی‌ثمر، از دست ندهند؛ چه این‌که حضرت امام خمینی قدس سره فرمود:
«بزرگترین درد جوامع اسلامی این است که هنوز فلسفه حج را درک نکرده‌اند.»
1- بُعد معنوی و عرفانی حج
عبادات که به عنوان هدف آفرینش انسان (2) تعیین شده، اسراری دارد که این اسرار غیر از آداب و احکام ظاهری عبادات می‌باشد. نوعاً عبادات و فرایض الهی با اختلاف درجات فراوانی که نسبت به هم دارند، برای تقویت بُعد روحانی و نفسانی و در جهت سیر و سلوک انسان وضع شده تا از عوالم جسمانی به عوالم روحانی تکامل یابند و به مقام قرب الهی برسند.
چنانکه مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، عارف بزرگ در این زمینه فرموده است:
«مقصود اصلی از تشریع حج و سایر عبادات، تقویت بُعد روحانی انسان است و تکالیف و فرایض الهی از نظر خاصیت اثرگذاری در روح و جان انسان مختلف‌اند. بعضی اثر تطهیر و تخلیه را دارند که ظلمت را از فضای روح و جان بشر دور می‌کند و بعضی دیگر موجب تحلیه و تزیین جان و وسیله جلب نورانیت می‌گردد. و دسته دیگر، جامع هر دو اثر (تخلیه و تحلیه) هستند و حج از این دسته سوم است؛ زیرا حج یک معجون الهی


1- حج در کلام و پیام امام خمینی صص 69، 71، 72 و 73
2- وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات: 56

ص: 11
است که جمیع امراض قلوب مثل بخل و استکبار و تنبلی و ... را که مانع نورانیت قلب‌ها هستند، علاج می‌کند.»
(1) بنا بر این، حج از میان عبادات و فرایض الهی، دربر دارنده هر نوع آثار و اسراری است که در عبادات دیگر وجود دارد؛ چنانکه مرحوم علامه طباطبایی در این مورد می‌نویسد:
«وقتی که سرگذشت ابراهیم، آن چنان که در قرآن بیان شده را، به دقت مطالعه کنیم می‌یابیم که این جریان یک دوره کاملی از سیر عبودیت و بندگی خدا و به اصطلاح یک سیر و سلوک معنوی است که بنده از موطن خود تا قرب الهی را می‌پیماید و با پشت سر انداختن زخارف دنیا و لذائذ و آرزوهای مادی و جاه و مقام و خلاصی از وسوسه های شیطانی به مقام قرب الهی دست می‌یابد. این وقایع و اعمال و نسک حج گرچه به ظاهر از هم جدا هستند، اما مطالعه دقیق آن نشانگر دقایق آداب سیر طلب و حضور مراسم حب و عشق و اخلاص و بالاخره بیرون آمدن از مقامات دانیه و پیوستن به مقامات عالیه است‌که هرچه بیشتر درآن دقت شود حقایق تازه‌تر ونکات لطیف‌تر عاید انسان می‌گردد.» (2) از این رو، خداوند متعال هم برای فراهم شدن این سیر بندگی و رسیدن به مقام قرب و حضور الهی و زیارت کعبه حقیقی، به حضرت ابراهیم خلیل اللَّه و اسماعیل ذبیح‌اللَّه مأموریت داد که حریم خانه‌اش را از هر چیزی که مانع این سیر و سلوک معنوی است، پاکسازی کنند (3) تا زائران خانه‌اش تنها به او بیندیشند و پیرامون او طواف کنند و از ظلمت رهایی یابند و بتوانند در خانه عشق میهمان او شوند و آماده ملاقات با یگانه معبود عالم هستی گردند؛ چنانکه همین مأموریت با همین هدف، در سوره حج، به‌گونه‌ای روشن‌تر و دقیق‌تر بیان شده است:
به خاطر بیاور زمانی را که محلّ خانه کعبه را برای ابراهیم آماده ساختیم و به ابراهیم گفتیم که این خانه را کانون توحید کن و چیزی را شریک من قرار مده و خانه‌ام را برای طواف‌گزاران و قیام کنندگان و راکعان و به سجده افتادگان پاک گردان؛ وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ. (4)
با توجه به تفسیر بودن «أَنْ» برای تبوئه، (5) به خوبی استفاده می‌شود که هدف از تبوئه ابراهیم در کنار خانه خدا، دو چیز است و جامع هر دو این است که این مکان مقدس مرکز


1- المراقبات، ص 197
2- المیزان، ج 1، ص 298
3- بقره: 125
4- حج: 26
5- المیزان، ج 14، ص 368؛ تفسیر روح المعانی، ج 7، ص 143؛ تفسیر کبیر، ج 23، ص 26

ص: 12
عبادت خدا قرار گیرد و هیچ چیز دیگر شریک پروردگار قرار داده نشود؛ لذا برای تحقّق این هدف مقدس، به ابراهیم خلیل علیه السلام دو مأموریت داده شد:
1) ... أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً ... 2) ... طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ ....
یعنی ای ابراهیم، هدف از جای گرفتن تو در اینجا سکنی گزیدن نیست، بلکه نباید هیچ‌گونه شریکی برای من قرار بدهی؛ چه شرک خفی و چه شرک جلی، چه این‌که نکره در سیاق نهی مفید عموم است. ... لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً ...؛ بلکه باید ساحت قدس کعبه را از هرچه که شائبه شرک می‌رود، پاکسازی کنی تا دیگران در این مکان فقط مرا عبادت کنند و به هیچ چیز دیگر نیندیشند. این مطلب با عنایت به صدر آیه و تناسب کلمه و موضوع، که تطهیر کعبه برای امور عبادی؛ مانند طواف و عکوف و قیام و نماز است، به خوبی فهمیده می‌شود؛ همچنان که استعمال ضمیر متکلّم وحده ( «بی»، «بیتی») بیانگر این است که این خانه، خانه خداست. پس باید تنها خداوند مورد پرستش واقع شود.
مرحوم علامه طباطبایی در توضیح آیه می‌نویسد: مراد از آماده ساختن کعبه برای ابراهیم این است که این محل مرجع عبادت خدا قرار داده شود تا بندگان آنجا را خانه عبادت قرار دهند، نه این‌که ابراهیم آن مکان را محل سکنی و زندگی خود قرار دهد؛ از این رو، خانه را به خودش نسبت داد و فرمود: «بَیْتِی» تا اعلان کند که این خانه، کانون توحید و مخصوص عبادت خداست و هیچ چیز نباید شریک خداوند قرار داده شود و هدف دیگر این بوده که ابراهیم برای کسانی که قصد خانه خدا نموده‌اند، عبادتی را تشریع کند که خالی از هرگونه شائبه شرک باشد.
(1) چیزی که این عبادت خالص را فاسد و از اختصاصی بودن خدا خارج می‌کند و در نتیجه انسان را از بندگی و عبودیت منحرف می‌سازد، همانا «شرک» است. شرک انواع و اقسامی دارد که در قرآن، ظلم عظیم تلقّی شده است. (2) شاید هم در راستای تحقّق همین هدف است که باید جمله: «لا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْک» را تکرار کرد و به تعبیر عارفانه امام خمینی قدس سره:
«لبیک گویان برای حق نفی شریک به همه مراتب کنید و از خود، که منشأ بزرگ شرک است، به سوی او- جلّ و علا- هجرت نمایید.» (3) این‌که آیه: وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ ... بعد از آیه: ... وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ ... (4) ذکر شده، شاید دلیلش این باشد که ابراهیم علیه السلام ابتدا مأموریت یافت محیط کعبه را برای عبادت


1- المیزان، ج 14، صص 348 و 367
2- إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ .... لقمان: 13
3- حج در کلام و پیام امام خمینی قدس سره، ص 10
4- حج: 26

ص: 13
خالص از هرگونه مظاهر شرک و کفر پاک سازد و آنگاه دعوت عمومی کند تا طواف و نماز و سایر اعمال حج فقط برای او انجام پذیرد؛ یعنی اگر در گوشه و کنار جهان، انواع و اقسام کنگره‌ها و اجتماعات برای اهداف خاصی تشکیل می‌گردد، هدف از کنگره جهانی حج، سیر الی اللَّه و حضور در میهمانسرای الهی و رسیدن به مقام قرب خداوند و آزاد شدن از هرگونه وابستگی و غل و زنجیرهایی است که به دور خود کشیده است؛ چه این‌که خانه خدا توصیف به عتیق
(1) شده است و طواف پیرامون خانه عتیق باید سبب آزادی از بند عبودیت غیر خدا شود؛ چنانکه ذبح و قربانی هم باید موجب رهایی انسان گردد، که خداوند متعال درباره قربانی می‌فرماید: گوشت‌ها و خون‌های قربانی به خدا نمی‌رسد، بلکه آنچه به خدا می‌رسد تقوی و پرهیزکاری شماست. (2) یعنی هدف از این سفر الهی، کسب تقوی و توشه معنوی است؛ چنانکه فرمود: « (در این سفر) زاد و توشه تهیه کنید که بهترین زاد و توشه پرهیزکاری است. ای صاحبان عقل و خرد، از من بپرهیزید.» (3) بدیهی است، تنها صاحبان عقل و خرد از این سفر کسب تقوی می‌کنند و با پیمودن مدارج تقوی، به مقام قرب الهی می‌رسند؛ چه این‌که اگر تقوی به خدا می‌رسد؛ ... یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ ... نفس متقی هم به خدا می‌رسد؛ چنانکه استاد آیت‌اللَّه جوادی آملی در توضیح آیه فرمود:
تقوی، با نفسِ متقی متّحد است و نفس متقی به خدا می‌رسد و ممکن نیست که تقوی به خدا برسد اما متقی نرسد. پس گوارا باد بر حج‌گزاری که قربانی‌اش برای خدا باشد و غیر خدا را در آن نبیند تا تقوایش به خدا برسد و در نتیجه، خودش نیز به خدا برسد و شاید به‌خاطر همین تقوای ارزشمند و «موعود به» در نحر است که روز نحر را «حج اکبر» خوانده‌اند (4) و این‌که در تفسیر آیه ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ ... (5)
به ملاقات با امام معصوم اشاره شده، شاید به این جهت باشد که زائرِ متقی با قربانی به خدا می‌رسد و آلودگی‌های روح را با ملاقات با حجت خدا برطرف می‌کند؛ چنانکه امام صادق علیه السلام در این زمینه فرمودند: «باید آلودگی‌های روح و جان را در ملاقات با امام برطرف نمایند.» (6) حضرت ابراهیم علیه السلام نیز با طی این منازل و مراحل حج، به مقام والای امامت نایل شد.
از آیات دیگری که دلالت بر بُعد معنوی و عرفانی حج دارد، آیه‌ای است که اشاره به


1- وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ ...، ثُمَّ مَحِلُّها إِلَی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ ...، حج: 29 و 33
2- حج: 27
3- بقره: 197
4- جرعه‌ای از بیکران زمزم، ص 143
5- حج: 29
6- نور الثقلین، ج 3، ص 493؛ بحار الأنوار، ج 4، ص 459

ص: 14
نتیجه اعمال حج می‌کند؛ «هنگامی‌که مناسک حج را انجام دادید، ذکر خدا بگویید؛ همانند یادآوری از پدرانتان بلکه شدیدتر و بیشتر.»
(1) یعنی بعد از اعمال حج و پیمودن منازل آن، باید چنان حالت ذکری به زائر خانه خدا دست دهد که غیر خدا را فراموش کند، دست کم مانند شور و سوزی که در افتخار و مباهات به پدران خود، در جاهلیت داشتند، بلکه «أَشَدُّ ذِکْراً»؛ روشن است که «أَشَدُّ ذِکْراً» کاری به کمّیت ذکر ندارد، بلکه مربوط به توجه قلبی است. چه بسا که ذکر قلبیِ با سوز و گداز، به مراتب بهتر و برتر از گفتن یک عمر ذکر لفظی است. پس سرانجام حاجی می‌تواند با توجه قلبی به خدا برسد؛ چنانکه نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این باره فرمود:
«هدف از وجوب نماز و حج و طواف و مناسک به پا داشتن ذکر اللَّه در قلب و جان انسان است و الّا آن نماز و حج چه ارزشی خواهد داشت؟!» (2) از این رو، خداوند متعال در توصیف مؤمنان فرمود: «مؤمنان کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود، دل‌هایشان ترسان گردد.» (3) پس یکی از مناسب‌ترین مکان‌ها برای تحقّق ذکر قلبی، مراسم با شکوه حج است و شاهد آن این است که در چندین آیه متذکّر همین مسأله در ایام حج شده است. (4) قرآن کریم آنجا که در صدد بیان اهداف حج است؛ «ذکر» را یکی از آن‌ها می‌شمارد؛ ... وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ ... و هنگامی که برنامه «هَدی» را در موارد متعدد بیان می‌کند، تذکر می‌دهد که هدف از نحر و ذَبح «ذکر اللَّه» و «تقرّب الی اللَّه» است.
از میان آیات گذشته، آیه 34 از سوره حج قابل توجه بیشتر است؛ زیرا:
1. علّت تشریع عبادات، برای هر امتی، یک چیز قرار داده شد و آن «ذکراللَّه» است تا به این نکته توجه دهد که مقصود اصلی مناسک، ذکر خدا است؛ چنانکه بعضی از مفسران گفته‌اند: «از این‌که در این آیه مبارک، تشریع نُسک را فقط به ذکر الهی تعلیل آورده، فهمیده می‌شود که مهمترین هدف از تشریع عبادت، ذکر الهی است.» (5) فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ* الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِینَ عَلی ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقِیمِی الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ.
2. از دنباله آیه: فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا ... استفاده می‌شود که چون معبود شما یکی است، پس باید تنها خاضع و تسلیم او باشید و ذکر او را بگویید و توجه به غیر نداشته باشید.
3. از تعقیب‌آیه پیشگفته‌تاآیه: وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ ... الَّذِینَ‌إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ ... (6)


1- بقره: 200
2- جامع السعادات، ج 2، ص 345
3- انفال: 2
4- انفال: 2؛ بقره: 203 و 198؛ حج: 28، 34 و 36
5- روح المعانی، ج 17، ص 154
6- حج: 35

ص: 15
به دست می‌آید که نخستین صفت مخبتین، همان توجه قلبی به خدا است که باید در مراسم حج برای حاجی حاصل شود.
نکته دیگری که از این آیه (با توجه به این که در سیاق آیات حج واقع شده) به دست می‌آید، این است که حاجی باید در ایام حج بکوشد از مخبتین باشد؛ آنان که دارای چهار ویژگی؛ «وجل»، «صبر»، «اقامه نماز» و «انفاق» اند.
مرحوم علامه طباطبایی در توضیح آن می‌نویسد:
«جمله وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ اشاره به این است که هرکس در حج، اخلاص و حالت تسلیم داشته باشد، از مخبتین است و مخبتین طبق این آیه، کسانی هستند که وقتی نام خدا برده می‌شود، دلهایشان مملوّ از خوف پروردگار می‌گردد و در برابر حوادث، صبر و شکیبایی پیش می‌گیرند و برپادارندگان نماز هستند و از آنچه که خداوند به آن‌ها داده، انفاق می‌کنند.»
علامه رحمه الله می‌فرماید:
«انطباق این صفات مخبتین، با کسی که حج خانه خدا را با حالت تسلیم به‌جا می‌آورد، روشن است؛ چون‌که همه این صفات در حج وجود دارد.»
(1)


1- المیزان، ج 14، ص 375

ص: 16
از این رو، حضرت ابراهیم مقام تسلیم را در کنار کعبه، برای خود و ذرّیه‌اش درخواست نمود: «پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود گردان و از دودمان ما نیز امتی مسلمان قرار ده.»
(1) از آیات دیگری که دلالت بر بُعد معنوی و عرفانی حج دارد، آیه‌ای است از سوره مبارکه مائده که خداوند فرمود: «ای کسانی که ایمان آوردید شعائر الهی را نقض نکنید و حریم آنها را حلال نشمرید و احترام را نگه‌دارید و قربانی‌های بی‌نشان و یا نشاندار را حلال نشمرید و نیز احترام کسانی‌که برای به دست آوردن فضل پروردگار و جلب رضوان او به قصد زیارت خانه خدا حرکت می‌کنند، نگه‌دارید و برای آن‌ها مزاحمت ایجاد نکنید.» (2) روشن است که «رضوان» در لغت به معنای رضایت کثیر (3) است، پس حاجی در این سفر باید به دنبال کسب رضوان الهی باشد که مهمترین سرمایه برای هر بنده‌ای، کسب رضایت مولی است؛ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ (4)
و محلّ کسب چنین رضایتی، موسم با شکوه حج است؛ چنانکه‌امام‌صادق علیه السلام در ضمن حدیث‌مفصلی گفتند: «حج‌شعبه‌ای‌از رضوان‌الهی است.» (5) همچنان‌که حضرت ابراهیم عرض کرد: «پروردگارا! من بعضی از ذریّه‌ام را در سرزمین بی آب و علف، در کنار خانه‌ای که حرم تو است، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند.» (6) از این آیه نیز بُعد معنوی حج استفاده می‌شود؛ زیرا که کلمات «غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» و «عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» و «لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ» اشاره به این است که غرض از اسکان، زراعت و کسب و تجارت نیست، بلکه اسکان در این مکانِ فاقدِ هر نوع امکانات اولیه، برای تقرّب محض الی اللَّه و ممحّض شدن در عبادت اوست.
مرحوم علامه طباطبایی هم در مورد هجرت حضرت ابراهیم به این سرزمین بی آب و علف فرمود: «برای این‌که ذریّه‌اش ممحّض در عبادت خدا شوند و مشاغل دنیا دلهایشان را مشغول نسازد.» (7) از این رو، اوّلین غرض و به قول بعضی از مفسران تنها غرضش را اقامه نماز ذکر کرد و چنانکه تکرار ندای «رَبَّنا» در «رَبَّنا لِیُقِیمُوا» و ذکر نماز از میان شعائر، برای اظهار کمال عنایت به اقامه نماز در جوار پروردگار است. همچنان‌که از آیه: وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (8)
استفاده می‌شود که عمده عبادت حاجی در کنار خانه خدا، باید طواف و عکوف و نماز باشد.
بنابراین، حاجی از همان آغاز، که نیت حج می‌کند و از خود و خانه و کاشانه و همه


1- بقره: 127
2- مائده: 2
3- المفردات.
4- توبه: 72
5- بحار الأنوار، ج 96، ص 29
6- ابراهیم: 37
7- المیزان، ج 12، ص 77
8- حج: 26

ص: 17
تعلّقات مادی جدا می‌شود تا احرام و طواف و سعی و رمی و هدی، همه‌جا خدا را می‌جوید و در طلب وصال او، شب و روز آرام ندارد؛ این سو و آن سو می‌رود و در کوه و بیابان سرگردان می‌شود تا در میهمانسرای الهی، آیات روشن الهی را با چشم جان ببیند؛ فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ
(1)
و با سعی و تلاش انسانی چون هاجر، چشمه‌ای از معرفت برایش گشوده می‌شود.
پس، هر کس که قصد سفر الی اللَّه را نموده، باید از ابتدا از هرگونه اموری که با این سفر ضدیت دارد دوری جسته و دل را فقط متوجه خدا بنماید؛ چنانکه امام صادق علیه السلام در این باره می‌گویند: «به هنگام حج، دل را برای خدا مجرد ساختن، و از هر حجابی آزاد شدن و همه امور را به خدا سپردن و در تمام حرکات و سکنات بر او توکل کردن و خود را با آب توبه شستشو دادن و دنیا و ما فیها را رها ساختن، از مقدّمات سفر الی اللَّه است.» (2) یعنی شرط نخستین این سیر، بیرون آمدن از خود و تعلّقات مادی است و جهت تحقّق عملی آن از لحظه اول احرام، باید از انواع تعلّقات مادی و انواع امتیازات و تفاخرات و زخارف، حتی از کفش و کلاه رها شود، تا حالت فرشته‌گونه پیدا کند و فقط با دو تکه پارچه پاک و حلال، با رمز مخصوص جواز عبور برای میهمانی و ملاقات با ربّ الارباب بگیرد. از این رو، لحظه جواز عبور گرفتن، بسی حساس و سرنوشت‌ساز است، که اولیاءاللَّه در موقع گفتن لبیک رنگ عوض کرده و گریه می‌نمودند که نکند جواز عبور به آن‌ها داده نشود؛ چنانکه امام صادق و امام‌سجاد علیهما السلام در این لحظه به حالت غشی افتادند. وقتی علت را پرسیدند، در پاسخ فرمودند: چگونه جرأت کنم که بگویم «لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ» در حالی که می‌ترسم «لبیک» بگویم اما پاسخ «لا لبّیک» بشنوم. (3) لبیک را کسی می‌گوید که احساس حضور کند. در اتاق دربسته، در حالی که کسی نباشد «بله» نمی‌گویند. اگر لبیک گفته می‌شود؛ یعنی در حضور او هستیم. او ما را صدا زده و ما پاسخ می‌دهیم. از این رو، حضرت امام خمینی، عارف معاصر، می‌گوید: مهم آن است که حاجی بداند کجا می‌رود و دعوت چه کسی را اجابت می‌کند و میهمان کیست و آداب این میهمانی چیست. (4) حاجی می‌خواهد با احرامش، حرم امن الهی در خویش به وجود آورد و وجودش را برای غیر خدا منطقه ممنوعه اعلام کند؛ ... وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً ... (5)
تا برای همیشه بر روی غیر خدا ممنوع گردد. میزبان زائران (خداوند) فرمود:
«کسانی که (به واسطه احرام) حج را بر خود واجب نموده‌اند، باید از هرگونه تمتّعات جنسی و


1- آل عمران: 97
2- بحار الأنوار، ج 96، ص 124
3- محجّة البیضاء، ج 2، ص 201؛ المراقبات، ص 204
4- حج در کلام و پیام امام خمینی، ص 12
5- آل عمران: 97

ص: 18
انجام گناه و گفتگوهای بی‌فایده و جرّ و بحث‌های بی ارزش اجتناب کنند.»
(1) مسائل معنوی و عرفانی حج، هرگز تمام شدنی نیست و رسیدن به مقامات عالی در حج، وقف احدی نیست بلکه بستگی به سعی و تلاش، همت و خلوص و سوز و گداز زائران دارد.
و زائر خانه خدا باید بداند اگر کسی در این بُعد از حج، که مهمترین ابعاد حج است، موفق نگردد، در ابعاد دیگر هم چندان موفق نخواهد شد؛ چنانکه حضرت امام خمینی قدس سره، احیاگر حجّ ابراهیمی- محمدی، در این باره می‌گویند: «تحصیل ابعاد دیگر، در گرو تحصیل بُعد معنوی حج است. بُعد سیاسی و اجتماعی حج حاصل نمی‌شود، مگر آن‌که بُعد معنوی و الهی آن جامه عمل بپوشد.» (2) بنابراین، حاجی نباید تنها این بدن را از راه دور حرکت داده و به میقات و مطاف و مسعی و عرفات و مشعر و منا رساند، اما با جان خالی از معارف آسمانی و دست تهی از بهره معنوی حج، با کیف‌های پر از عروسک و اسباب‌بازی برگردد؛ (3) «فَوا أَسفاه مِن خجلتی وَافْتضاحی». (4) کسی که با پا به کعبه رود، با پا طوافش کند و آن کس که با دل رود، با دل طواف می‌کند.
حاجی اگر در موسم حج به خود نپردازد و از خودبینی رها نشود و به خودسازی همت نگمارد و از احرام تا حلق و تقصیر و طواف، خود را از آلودگی‌ها خلاصی نبخشد، کی می‌تواند؟!
اگر پیش و پس از حج متحوّل نشود، پس کی ...؟ حج فراموش کردن خود در راه خدا و ذوب شدن «من»، در «ما» است.
2- بعد فرهنگی حج
موسم حج، علاوه بر رسیدگی به امور معنوی، یکی از مناسب‌ترین ایام برای مبادله فرهنگی و انتقال ارزش‌ها در میان مسلمانان جهان است که آثار و برکاتی از این راه نصیب اسلام و مسلمین می‌گردد و سبب رشد و شکوفایی زائران خانه خدا را فراهم می‌آورد؛ زیرا که ایمان و بینش دینی حج‌گزار در گذرگاه‌های حج، از ناخالصی‌ها جدا و اصلاح می‌گردد و در نتیجه، حج‌گزار به فرهنگ ناب محمدی دست می‌یابد؛ چون حج، دوره عملیِ آموزش دین برای هر زائر است و تا مسلمان آن را در تمام عمر دست کم یک بار پیاده نکند، به حقیقت ایمان نمی‌رسد. از این رو، گفته‌اند: «تارک حج در صف یهود و نصاری قرار می‌گیرد.» (5) و در


1- بقره: 197
2- حج در کلام و پیام امام خمینی قدس سره، ص 10
3- حج در کلام و پیام امام خمینی قدس سره، ص 11
4- مفاتیح الجنان- مناجات تائبین.
5- نور الثقلین، ج 1، ص 374

ص: 19
مقابل، حج و عمره عامل مؤثر برای اصلاح ایمان و تقویت دین معرفی شده است؛
(1) چه این‌که حج مروری است بر توحید و تاریخ حامیان آن؛ از آدم تا ابراهیم و خاتم و درگیری مدام ایمان است با کفر و نفاق.
هر یک از اعمال حج و مکان‌های مقدس؛ از حرم، میقات، مکه، کعبه، سعی، عرفات، مشعر، منا و ... با انسان سخن می‌گویند و حاجی را به اندیشه وا می‌دارند و آگاهی‌های لازم را به او انتقال می‌دهند و سر انجام سبب بینش توحیدی، که اساس همه مسائل است می‌گردند.
از سوی دیگر، در حج آموزش عملیِ فرهنگِ برابری، مساوات، اخوت، تعاون و طرد هر گونه تفرّق و نفاق داده می‌شود؛ یعنی به حاجی می‌آموزند که علی‌رغم تفاوت‌هایشان در رنگ و پوست و نژاد و زبان و مقام و ثروت، همه در نزد خداوند مساوی هستند. خطبه‌های پیامبرخدا صلی الله علیه و آله در حَجّة الوداع شاهد روشن و واضح بر این مدعاست که فرمود: از نظر اسلام همه مردم با همه برابرند؛ عرب بر عجم و عجم بر عرب، هیچ فضیلتی ندارد، جز به تقوی ...
مسلمان برادر مسلمان است. (2) و در یک کلمه، بزرگترین و مهمترین فرهنگی که در ایام حج به حاجی منتقل می‌گردد، فرهنگ توحید خالص ابراهیمی- محمدی است.
آیاتی که بُعد فرهنگی حج از آن استفاده و برداشت، می‌شود عبارت‌اند از:
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ ...؛ «خداوند کعبه را، که خانه محترم است، وسیله‌ای برای سامان بخشیدن به کار مردم قرار داد ...» (3) وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ ...* لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ...؛ «ای ابراهیم در میان مردم اعلان عمومی برای حج کن تا پیاده و سوار بر مرکب‌های لاغر از هر راه دور، قصد خانه خدا کنند تا شاهد منافع گوناگون خویش در این برنامه حیاتبخش باشند.» (4) دقت دراطلاق دو کلمه «قیام» و «منافع» باعث رهنمون شدن به‌مطلب وسیع و گسترده‌ای می‌گردد که قوام و حیات جامعه بشری و تأمین هر نوع منافع انسان‌ها در گرو تحقّق مراسم با شکوه حج است. چه چیزی بالاتر و مهمتر از فرهنگ جامعه، که قوام و حیات جامعه در گرو فرهنگ آن جامعه است. چه منافعی عزیزتر و با ارزش‌تر از منافع فرهنگی- عقیدتی! بلکه آن منافعی که اساساً با این فریضه الهی و امکنه مقدس تناسب دارد، که همان ایمان و ارزش‌های الهی است. شاهد قوی و گویای آن این است که بُعد فرهنگی در جوامع روایی به عنوان یکی


1- بحار الأنوار، ج 96، ص 25 و نهج البلاغه، حکمت 244
2- تحف العقول، ص 30
3- حج: 27
4- حج: 28

ص: 20
از مهمترین علل و فلسفه‌های حج مطرح شده است؛ چنانکه امام صادق علیه السلام در جواب هشام‌بن حکم در مورد حکمت‌های حج فرمود: خداوند متعال به وسیله حج، زمینه اجتماع مردم مشرق و مغرب را فراهم کرد تا همدیگر را بشناسند و تفاهم کنند ... و برای این‌که آثار پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله شناخته شود و اخبار و گفتار وی احیا گردد تا به دست فراموشی سپرده نشود. جالب این‌که امام در دنباله آن، دلیل این مطلب را هم بیان می‌کنند که:
«اگر هر قوم و ملتی تنها از کشور و بلاد خویش سخن بگویند و تنها به مسائل اختصاصی خود بیندیشند، همگی هلاک می‌گردند و کشورهایشان ویران می‌شود و از بسیاری از منافع و سودها و اطلاعات و اخبار محروم می‌شوند، این است فلسفه و دلیل کنگره جهانی حج.»
(1) بنابراین، یکی از علل حج، شناخت و آشنایی مردم با آثار و احادیث رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و زنده نگهداشتن و به دست فراموشی نسپردن آنهاست؛ در واقع، حج مروری بر توحید و حامیان آن؛ از آدم تا ابراهیم و خاتم است و تابلویی برای تمام فداکاری‌های قهرمان توحید و پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله است که حاجی با دیدن این صحنه‌ها و مکان‌ها، پیام می‌گیرد.
از سوی دیگر، ایام حج فرصتی است بسیار مناسب برای تبلیغ فرهنگ اصیل اسلام، در میان قشر وسیع و قابل توجهی از مسلمین، که از اطراف و اکناف عالم در این نقطه اجتماع کرده‌اند و اصولًا از مقدمات اولیه حج تعلّم بسیاری از مسائل اسلامی است که به نوبه خود، به علمای متعهّد اسلام امکان می‌دهد تا از استقبال مردم برای تعلیم و ارشاد و نشر فرهنگ غنی اسلام استفاده کنند.
در واقع، حج آموزشگاهی است که هر سال دایر می‌گردد و مؤسس آن خداوند منان و اساتید آن انبیا و ائمه معصوم و علمای متعهّد اسلام‌اند که معارف اصیل و ناب را به کام تشنگانی که از سراسر عالم در این مکان گرد هم آمده‌اند، می‌ریزند؛ چنانکه سیره عملی انبیا (عموماً) و پیامبر خاتم و ائمه گرامی علیهم السلام (خصوصاً) بر این منوال بود که از این کنگره عظیم حج در جای جای مواقف و مشاعر به نحو نیکو و درست استفاده کنند و شاید یکی از علل موفّقیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در نشر و گسترش اسلام به سراسر عالم، این بود که در مدّت سیزده سال اقامت در مکه، با نمایندگان و سران قبایلی که از اطراف عالم برای ادای حج به مکه می‌آمدند، تماس برقرار کنند و به تبلیغ بپردازد که بعضی از مورّخان نمونه‌هایی از این قبیل ذکر کرده‌اند. (2) همچنانکه امامان معصوم علیهم السلام نیز از این مرتبت استفاده می‌کردند که به نمونه‌هایی ازآن


1- سیره ابن هشام، ج 1، ص 422
2- سیره ابن هشام، ج 1، ص 422

ص: 21
اشاره می‌شود:
- پیام رسانی و تبلیغ حضرت علی علیه السلام در سرزمین منا، در ضمن تلاوت آیات برائت.
- تبلیغ امام حسین علیه السلام در موسم حج، برای بیان رسالت خود و اوضاع سیاسی جامعه و وضعیت یزیدبن معاویه، که برای تحقّق این هدف، چند ماه در مکه توقف کرد تا حجاج از سراسر دنیا در موسم حج گِرد هم آیند.
- تبلیغ امام صادق علیه السلام در عرفات، در میان انبوه جمعیت، که با صدای بلند رو به هر طرف نمود و در هر بار سه مرتبه می‌فرمود: «ای مردم، رهبر شما پیامبر خدا، بعد حضرت علی، سپس امام حسن و امام حسین و امام سجاد و امام باقر و فعلًا من هستم. پس از من سؤال کنید.»
(1)- امام صادق علیه السلام در موسم حج خیمه‌ای می‌افراشتند و دانشمندان آن روز به حضورش می‌رسیدند و شیوه مبارزه با مفاسد فکری و اعتقادی را می‌آموختند. در مقابل، مسلمانان و علما هم در ایام اختناق، این فرصت‌ها را مغتنم شمرده، در موسم حج شرکت می‌کردند و از محضر ائمه علیهم السلام بهره می‌بردند. گواه روشن آن، مباحثات عقیدتی و فقهی ائمه علیهم السلام و صحابه و تابعین و علما در موسم حج است که به افتا، تدریس و مناظره می‌پرداختند.
پیام‌های حضرت امام خمینی قدس سره، مقام معظم رهبری- مدّظله- در هر سال، به حجاج بیت‌اللَّه الحرام نیز در همین راستا است.
بنابراین، ایام حج، فرصت بسیار مناسب و استثنایی برای تبلیغ و نشر فرهنگ اصیل اسلام در میان قشر وسیع و قابل توجهی از مسلمانان است؛ هم تبلیغ گفتاری و هم بررسی مسائل مختلف اسلامی به وسیله برجسته‌ترین افراد از نظر علم و تقوی، و هم مبارزه با ریشه‌های فرهنگ استعماری وخنثی نمودن هرگونه توطئه ونقشه‌های شوم بر ضدّ اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله است. همچنانکه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در جریان فتح مکه و حَجّةالوداع، فرهنگ جاهلیت را در گفتار و رفتار ریشه کن کرد.
نکته دیگری که در بُعد فرهنگی حج نمایان است، مسأله پیام رسانی است. حاجی و زائر خانه خدا، علاوه بر این‌که معارف اصیل اسلام و آیات روشن الهی را مشاهده و پیام را دریافت می‌کند، (2) باید این پیام را به عنوان «ره‌توشه حج» با خود به همراه برده و در محیط و شهر و آبادی خود نشر دهد؛ چه این‌که پیامبرخدا صلی الله علیه و آله در حَجّةالوداع خطاب به مردم فرمود:
«باید این مطالب و معارف را حاضران به آنان که حضور ندارند و غایب‌اند، انتقال دهند.


1- فروع کافی، ج 4، ص 466
2- حج: 29 و آل عمران: 97

ص: 22
همانطور که امام حسین علیه السلام در سال 58 هجرت، دو سال پیش از مرگ معاویه، در سرزمین منا، در میان جمعیت هزار نفری، بعد از انتقاد از وضع موجود، گفتند:
«گفتارم را بشنوید و به خاطر بسپارید. آنگاه که به محلّ سکونت خود برگشتید، پیام مرا به افرادی که مورد اطمینان هستند، برسانید.»
(1) همچنین علی بن موسی الرضا علیهما السلام در ضمن بیان علل و فلسفه حج گفتند:
«در حج، تفقّه و آشنایی با دین و گسترش فرهنگ اهل بیت به تمام نقاط، نهفته است؛ «مَعَ مَا فِیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام إِلَی کُلِّ صُقْعٍ وَ نَاحِیَةٍ». (2) یعنی در حج، هم پیام‌گیری است هم پیام‌رسانی و در واقع بهترین و مؤثرترین رسانه گروهی جامعه اسلامی است. اما نکته قابل توجه این است که امام علیه السلام در بیان این مطلب، تمسّک به آیه ذیل نمودند؛ چرا از هر گروهی، طایفه‌ای از آنان کوچ نمی‌کنند تا در این امر دین تفقّه نمایند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آن‌ها را انذار نمایند تا شاید (از مخالفت فرمان الهی) بترسند و خودداری کنند؛ ... فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ. (3)
نعمت بهره‌برداری از معارف و فرهنگ ناب محمدی در مراسم حج مختص به مسلمین، که توفیق حضور دارند نیست، بلکه آن‌ها موظف‌اند این فرهنگ را به عنوان بهترین سوغاتی با خود برده و در منطقه خود نشر دهند و بدین وسیله نقش فرهنگی حج با توجه به تکرار آن در هر سال، ابعاد گسترده‌تری پیدا می‌کند و در نهایت عامل قوی برای تقویت دین و ضامنی جاودانه برای فرهنگ اصیل اسلام خواهد بود و در نتیجه فرمایش امام صادق علیه السلام که گفتند: «تا کعبه برپاست دین هم استوار است»؛ «لَا یَزَالُ الدِّینُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْکَعْبَة»، جایگاه خودش را پیدا خواهد کرد.
بنابراین، یکی از اهداف و ابعاد عالی حج، آشنایی بیشتر و عمیق‌تر مردم با مسائل اسلامی و انتقال اخبار و پیام‌های حج به سراسر عالم است. حج آموزش چند روزه است برای آماده‌سازی فرد در پهنه زندگی. حج تابلویی از تمام فداکاری‌های قهرمان توحید و پیامبرخدا صلی الله علیه و آله است که با دیدن صحنه و امکنه تبلیغ می‌شوند و پیام می‌گیرند، سپس به سراسر عالم نشر می‌دهند. حج یک دانشگاه و دانشسرای عالی فرهنگی است که فرهنگ خودسازی، امنیت، عدالت اجتماعی، ایثار، مقاومت، نظم و انضباط، اتحاد و مساوات و ... به حاجی تعلیم


1- احتجاج طبرسی، ج 2، ص 296
2- نور الثقلین، ج 2، ص 283
3- توبه: 124

ص: 23
داده می‌شود و عملًا به مسلمین می‌آموزند که چگونه می‌توان از نیروهای پراکنده، قدرت واحدی به وجود آورد؛ چنانکه حضرت رسول صلی الله علیه و آله در حَجّة الوداع این قدرت را به معرض نمایش گذاشت. حج محلّ زنده کردن آثار رسول‌اللَّه است «وَ لِتُعْرَفَ آثَارُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ تُعْرَفَ أَخْبَارُهُ وَ یُذْکَرَ وَ لَا یُنْسَی» و حج محل تعلیم علوم اهل بیت و نشر آن به سراسر جهان «مَعَ مَا فِیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام إِلَی کُلِّ صُقْعٍ وَ نَاحِیَةٍ» می‌باشد.
حضرت امام خمینی قدس سره، احیاگر حج ابراهیمی، درباره بُعد فرهنگی حج فرمودند:
حج کانون معارف الهی است ... حج بِسان قرآن است که همه از آن بهره‌مند می‌شوند، ولی اندیشمندان و غواصان و درد آشنایان امت اسلامی اگر دل به دریای معارف آن بزنند و از نزدیک شدن و فرو رفتن در احکام و سیاست‌های اجتماعی آن نترسند، از صدف این دریا گوهرهای هدایت و رشد و حکمت و آزادگی را بیشتر صید خواهند نمود و از زلال حکمت و معرفت آن تا ابد سیراب خواهند گشت. ولی چه باید کرد و این غم بزرگ را به کجا باید برد که حج بسان قرآن مهجور گردیده است. و به همان اندازه‌ای که آن کتابِ زندگی و کمال و جمال در حجاب‌های خود ساخته ما پنهان شده است و این گنجینه اسرارِ آفرینش در دل خروارها خاک کج فکریهای ما دفن و پنهان گردیده است و زبان انس و هدایت و زندگی و فلسفه زندگی ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل کرده است، حج نیز به همان سرنوشت گرفتار گشته است، سرنوشتی که میلیونها مسلمان هر سال به مکه می‌روند و پا جای پای پیامبر و ابراهیم و اسماعیل و هاجر می‌گذارند، ولی هیچ‌کس نیست که از خود بپرسد ابراهیم و محمد علیهما السلام که بودند و چه کردند؛ هدفشان چه بود؛ از ما چه خواسته‌اند؟»
(1) پی‌نوشت‌ها


1- حج در کلام و پیام امام خمینی، صص 72 و 73

ص: 26

فلسفه مناسک حج‌

فارس حسون کریم/ عبد الهادی مسعودی
چرا حق‌تعالی حجرالأسود را در رکنی که اکنون در آن است قرار داد نه در ارکان دیگر؟ و علّت بوسیدن حَجر و سبب اخراجش از بهشت و قرار دادن میثاق در آن، چیست؟
1. بکیر بن اعین گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم:
- چرا خداوند حجر را در رکنی که اکنون در آن است، قرار داد، نه در ارکان دیگر؟
- وجه بوسیدن آن چیست؟
- چرا از بهشت اخراج شد؟
- و چرا میثاق و عهد بندگان در آن قرار داده شد نه در ارکان دیگر؟
- (فدایت شوم)، مرا از این علت‌ها آگاه سازید که سرگردان و متحیّرم!
بکیر می‌افزاید: امام علیه السلام گفتند:
از مطلب بسیار مشکل و سختی پرسیدی. بدان و دلت را فارغ بدار و گوش فرا ده- ان‌شاءاللَّه- به تو خبر دهم. خداوند تبارک و تعالی حجرالأسود را، که سنگی است ارجمند و گرانبها، از بهشت بیرون نموده، نزد حضرت آدم آورد و در آن رکن قرار داد؛ زیرا میثاق و پیمان خلایق در آن بود و توضیح آن این است:
زمانی که ذریّه بنی آدم از پشت آن‌ها خارج شد و حق‌تعالی در همان مکان از آن‌ها پیمان و میثاق گرفت و ایشان را رؤیت کرد و نیز از همان مکان طیر و پرنده بر حضرت قائم علیه السلام هبوط نمود، نخستین کسی که با قائم آل محمّد علیهم السلام بیعت نمود، همان طیر است که به خدا سوگند جبرئیل علیه السلام بود و به همان مقام حضرتش تکیه خواهد داد و آن تکیه‌گاه حجّت و برهان است بر حضرت قائم علیه السلام؛ چنانکه شاهد است برای هر کسی که با آن جناب در آن مکان وفای به عهد

ص: 27
کرده و نیز شهادت می‌دهد برای کسی که میثاق و عهدی را که خداوند از بندگان اخذ کرده است به آن حضرت ادا کند.
امّا این‌که حجر را می‌بوسند و استلام می‌کنند، علّتش آن است که با این وسیله، مردم تجدید عهد نموده، بیعت خود را بار دیگر تجدید می‌نمایند و عهدی را که از آن‌ها در عالم میثاق گرفته شده به آن ادا می‌کنند، لذا در هر سال نزد حجر آمده و آن پیمان و میثاق را با آن تجدید می‌کنند مگر توجه نمی‌کنی که وقتی به حجر رسیدی می‌گویی: امانتم را اداء کرده و میثاقم را تجدید نموده تا برایم شهادت دهی که به عهدم وفا نمودم.
به خدا سوگند غیر از شیعیان ما احدی آن عهد را وفا نمی‌کند و اساساً غیر از ایشان هیچ کس آن عهد و میثاق را نگه نداشته است.
و شیعیان هرگاه نزدش می‌آیند ایشان را شناخته و تصدیقشان می‌کند و دیگران که به حضورش می‌رسند انکارشان کرده و در آنچه می‌گویند تکذیبشان می‌نماید و جهتش آن است که غیر از شما شیعیان کسی آن امانت و عهد را حفظ و نگهداری نکرده در نتیجه به نفع شما و بر ضد و ضرر دیگران شهادت می‌دهد یعنی شهادت می‌دهد که شما به عهد وفا کردید و غیر شما آن را نقض و انکار کرده و به آن کفر ورزیده‌اند و شهادت حجر در روز قیامت حجّت بالغه خداوند متعال بر ضدّ آنان است در روز قیامت حجر می‌آید در حالی که تمام خلائق او را با آن صورت شناخته و انکارش نمی‌کنند، باری هر کسی با آن در دنیا به عهدش وفا نمود و پیمان و میثاق را با استلامش تجدید کرد و بدین وسیله نشان داد آن را حفظ کرده و نگاه داشته و امانت را به آن تحویل داده البته حجر بر نفعش شهادت می‌دهد و هر کسی آن را انکار نموده و میثاق را فراموش نموده قطعاً در حقّش شهادت به کفر و انکار می‌دهد.
و امّا علّت اخراجش از بهشت:
آیا می‌دانی اصل حجرالاسود چیست؟ راوی گوید: گفتم نه.
حضرت فرمودند: حجر فرشته‌ای عظیم‌الشأن و از بزرگان ملائکه بوده و وقتی حق- عزّ وجلّ- از فرشتگان اخذ میثاق کرد او اوّلین نفری از فرشتگان بود که اقرار نمود و ایمان آورد لاجرم باری‌تعالی بر جمیع مخلوقات امینش قرار داد و میثاق خلائق را در او به رسم امانت قرار داد و از تمام مخلوقات اقرار گرفت که نزد او در هر سال اقرار به میثاق و عهدی که خداوند از آنها
ص: 28
گرفته است را تجدید نمایند.
سپس حق‌تعالی او را با آدم در بهشت قرین قرار داد تا وی را متذکّر میثاق مزبور نموده و نیز هر سال جناب آدم نزد او به عهد و پیمان گرفته شده اقرار کند و آن را بدین وسیله تجدید نماید، و وقتی آدم عصیان نمود و از بهشت بیرون شد خداوند متعال عهدی را که از آدم و فرزندانش برای محمّد صلی الله علیه و آله و وصیّش- صلوات اللَّه علیه- اخذ کرده بود از یاد آدم برد و وی را به نسیان انداخت و او را متحیّر و مبهوت قرار داد و هنگامی که حق- جلّ و علی- توبه آدم را پذیرفت آن فرشته را (حجر) به صورت دُرّی سفید نمود و سپس از بهشت به طرف آدم پرتابش کرد، آدم در آن وقت در سرزمین هند بود و وقتی آن دُر را دید با آن انس گرفت ولی بیش از این که آن جوهر و سنگ قیمتی است شناختی نسبت به آن نداشت، خداوند عزّ وجلّ آن سنگ را به نطق آورد و گفت: ای آدم آیا مرا می‌شناسی؟
آدم علیه السلام گفت: خیر.
سنگ گفت: بلی مرا می‌شناسی منتهی شیطان بر تو غالب شد و پروردگارت را از یادت برد سپس به همان صورتی که در بهشت با آدم بود درآمد و گفت: کجا رفت آن عهد و میثاق که حق‌تعالی از تو گرفت؟
آدم پرید به سوی او و میثاق به یادش آمد و گریست و برای سنگ خضوع و خشوع نمود و آن را بوسید و اقرار به عهد و میثاق را نزد او تجدید کرد.
سپس خداوند متعال آن فرشته را به سنگ دُرّی سفید و شفاف و نورانی و درخشنده تبدیل کرد، آدم علیه السلام در مقام تجلیل و تعظیم برآمده و آن را به دوش گرفت و هر گاه خسته می‌شد جبرئیل علیه السلام آن را از آدم می‌گرفت و با خود حمل می‌کرد و به همین منوال می‌رفتند تا به مکّه رسیدند، باری پیوسته آدم علیه السلام با آن مأنوس بود و در کنارش به سر می‌برد و در هر روز و شب اقرار به میثاق و عهد می‌کرد و آن را تجدید می‌نمود.
ص: 29
سپس حق‌تعالی وقتی جبرئیل را به زمین فرستاد و کعبه را بنا نمود، جبرئیل به آن مکان که بین رکن و باب بیت باشد فرود آمد و در آن مکان آدم را دید و این همان مکانی بود که حق‌تعالی اخذ میثاق نمود و فرشته عهد و میثاق را در همانجا در خود فرو برد و به خاطر همین علّت حق‌تعالی حجر را در رکن قرار داد نه در رکن‌های دیگر سپس حق‌تعالی آدم را از جای بیت به طرف صفا و حوّا را به جانب مروه راند بعد حجر را گرفت و با قدرتش در همان رکن قرار داد و وقتی آدم از صفا چشمش به حجر افتاد که در رکن نصب شده اللَّه اکبر و لا اله إلّااللَّه گفت و خدا را تمجید و تعظیم نمود فلذا سنّت است که در هنگام روبرو شدن با رکنی که حجر در آن است از صفا تکبیر بگویند و خداوند عهد و میثاق را در آن حجر به ودیعه نهاد و در بین فرشتگان تنها او بود که آن میثاق را در خود فرو برد زیرا خداوند وقتی از فرشتگان راجع به ربوبیّت خود و نبوّت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و وصی بودن حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اقرار خواست پشت ملائکه لرزید و اوّلین کسی که سرعت نمود و به آن اقرار کرد همان فرشته (حجر) بود و از او محبّ‌تر نسبت به محمّد و آل محمّد هیچ فرشته‌ای نبود از این رو خداوند او را از بین آنها اختیار کرد و میثاق را در او نهاد و او روز قیامت خواهد آمد در حالی که زبان گویا و چشم بینا داشته و برای تمام آنانکه با او در آن مکان تجدید عهد کرده و امانت را حفظ نموده‌اند شهادت خواهد داد.
محمّد بن علی مؤلف این کتاب می‌گوید:
خبر مذکور با همین الفاظ و عباراتی که نقل گردید حکایت شده و معنای «إنّ اللَّه أهبط إلی أرضه وبنی الکعبة» آن است که خداوند متعال وقتی آنها را به زمین فرو فرستاد یعنی آن فرشته و آدم و حوّا و جبرئیل را.
ومراد از «ارضه» بین‌رکن‌ومقام می‌باشد.
و این مکان ثواب و اجر بسیاری برای آدم داشت لذا در همان مکان حق‌تعالی اخذ میثاق نمود.
و امّا معنای «أخذ اللَّه الحجر بیده» مقصود از «ید» قدرت می‌باشد.
از چه رو سعی میان صفا و مروه قرار داده شد؟
2. معاویة بن عمّار، از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت گفتند:
وقتی ابراهیم علیه السلام اسماعیل شیرخوار را
ص: 30
در مکّه گذارد، وی تشنه بود و میان کوه‌های صفا و مروه درختی بود. مادر اسماعیل از محل سکونتش به سوی صفا بیرون شد، وقتی به کوه صفا رسید، کسی را در آن‌جا ندید. پس پرسید: آیا در این وادی انیسی هست؟
کسی پاسخش نداد. پس به مروه رفت و کلامش را تکرار کرد، باز پاسخی نیامد.
سپس به صفا برگشت و این عمل هفت بار تکرار شد. پس حق‌تعالی آن را سنّت قرار داد که حاجیان از صفا به مروه و از مروه به صفا تا هفت مرتبه بروند. باری، جبرئیل بر آن‌مخدّره نازل شدوازوی‌پرسید: تو کیستی؟
هاجر گفت: من مادر فرزندِ ابراهیمم.
جبرئیل پرسید: ابراهیم شما را به چه کسی سپرد و رفت؟
هاجر گفت: همین پرسش را وقتی ابراهیم می‌خواست برود، از او کردم و او پاسخ داد: شما را به خدای تعالی می‌سپارم.
جبرئیل گفت: او شما را به کسی سپرده که کفایت کننده است.
آنگاه امام صادق علیه السلام گفتند: مردم به خاطر نبودن آب در راه مکّه، آمد و شد نمی‌کردند.
باری، طفل شیرخوار از شدّت عطش پا بر زمین سایید و در اثر آن، چشمه زمزم از زمین جوشید. مادر وقتی از مروه برگشت و به نزد طفل رسید، چشمه را که دید، جلو آمد و پیرامون آن را خاک ریخت تا آب جاری نشود و اگر این کار را نمی‌کرد، البته آب چشمه روان می‌شد.
حضرت افزودند: وقتی آب در داخل توده خاک جمع شد، به صورت حوض درآمد، پرندگان که آن را دیدند، پیرامونش حلقه زدند. در همین هنگام قافله‌ای از یمن عبور می‌کرد. وقتی پرندگان را دیدند که دور توده‌ای از خاک حلقه زده‌اند. گفتند:
پرندگان جایی حلقه نمی‌زنند مگر آن‌که آب در آن‌جا باشد. پس خود را به آن‌جا رساندند تا آب بیاشامند و وقتی رسیدند و آب را دیدند از آن آشامیده و طعامشان را هم همانجا تناول کردند و خداوند تبارک و تعالی از آن آب روزی آن‌ها کرد و با خود بردند. قافله از مکّه که عبور کردند، از طعامشان به اهل مکه اطعام کرده و از آبی هم که با خود برداشته بودند، به آن‌ها نوشانیدند.
3. حسین بن احمد حلبی از پدرش، از مردی و او از امام صادق علیه السلام نقل‌کرده‌که‌گفت:
سعی میان صفا و مروه برای خوار کردن جبّاران واجب شد.
ص: 31
هروله کردن میان صفا و مروه برای چیست؟
4. معاویةبن عمار از امام صادق علیه السلام نقل کرده که گفتند:
سعی میان صفا و مروه، از آن‌رو واجب شد که شیطان خود را به حضرت ابراهیم علیه السلام نمایاند. جبرئیل به آن حضرت فرمان داد به او حمله کند و شیطان گریخت.
از این رو سنّت «هروله» در سعی قرار داده شد.
5. حلبی گوید: از حضرت ابی صادق علیه السلام پرسیدم:
چرا سعی میان صفا و مروه تشریع گردید؟ حضرت پاسخ دادند: زیرا شیطان در این وادی به نظر ابراهیم علیه السلام آمد. پس ابراهیم سعی کرد و به دنبالش دوید و او را از خود دور کرد. جناب ابراهیم علیه السلام محارب و مخاصم شیطان است.
چرا مسعی محبوبترین مکان‌ها نزد خداست؟
6. معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام کرده که گفتند:
نزد خداوند، هیچ بقعه‌ای محبوبتر از محلّ سعی نیست؛ زیرا هر گردنکش و ظالمی در آن، خوار می‌شود.
7. ابو بصیر گوید، از امام صادق علیه السلام شنیدم که می‌گفتند:
هیچ مکان و بقعه‌ای نزد خدای- عزّ وجلّ- محبوب‌تر از مسعی نیست؛ زیرا در آن‌جا هر ستمگری خوار و ذلیل می‌گردد.
از چه رو رسول اللَّه صلی الله علیه و آله از مسجد شجره محرم شدند، نه از میقات‌های دیگر؟
8. حسین بن ولید از شخصی که نامش را نمی‌برد، نقل کند که گفت:
از امام صادق علیه السلام پرسیدم چرا پیامبرخدا صلی الله علیه و آله از مسجد شجره محرم شد و از جای دیگر محرم نشد؟ حضرت پاسخ دادند: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به آسمان برده شد و مقابل شجره قرار گرفت، فرشتگان وقتی به بیت المعمور می‌آمدند، از محاذی همه مواقیت عبور می‌کردند، جز مسجد شجره. هنگامی که نبیّ گرامی صلی الله علیه و آله به محاذی این مسجد رسیدند، ندا آمد: ای محمّد، حضرت گفت: لَبَّیک. خداوند فرمود: آیا تو را یتیم نیافتم، پس مکانت دادم؟ و گمشده‌ات نیافتم و راهت نمودم؟
نبی گرامی صلی الله علیه و آله عرض کرد: حمد و نعمت و سلطنت، همه از آنِ تو است.
شریک و همتایی نداری؛ لَبَّیک. از این‌رو، از
ص: 32
مسجد شجره احرام بستند، نه از مواقیت دیگر.
9. معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام نقل کرده که گفت:
از تمامیّت حج و عمره آن است که از میقات‌هایی احرام ببندی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تعیین کرد و جز با حالت احرام از آن‌ها عبور نکنی. همانا پیامبر برای اهل عراق «وادی عقیق» را میقات قرار داد، با آن‌که آن زمان هنوز عراقی وجود نداشت. و برای مردم یمن «یلملم» را معیّن ساخت و برای طائفیان «قرن المنازل» را و برای اهل مغرب (شامیان) «جُحفه» را- که همان «مهیعه» است- و برای اهل مدینه، «ذو الحُلیفه» را و هر که خانه‌اش پشت این میقات‌ها به طرف مکّه باشد، منزلش میقات اوست.
10. ابوی ایّوب خزّاز گوید از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم:
وادی عقیق میقاتی است که پیامبرخدا صلی الله علیه و آله معیّن کردند یا مردم خودشان آن را میقات قرار دادند؟
حضرت در پاسخم گفتند: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای اهل مدینه ذو الحلیفه و برای اهل مغرب جُحفه را- که نزد ما مهیعه نوشته شده- و برای اهل یمن یلملم و برای اهل طائف قرن المنازل و برای اهل نجد، و هر سرزمینی که منتهی به نجد شود، عقیق را میقات قرار دادند.
علت تشریع اشعار و تقلید چیست؟
11. سکونی، از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند که از محضر گرامی‌اش پرسیدند:
چرا شتر را تقلید
(1) یا اشعار می‌کنند؟ (2) حضرت در پاسخ گفتند:
تقلید، آویختن نعل و کفش به گردن حیوان است تا بدین‌وسیله شناخته شود که این حیوان قربانی است، لذا اگر گم شد، کسی در آن تصرّف نمی‌کند و گذشته از این، صاحب شتر به وسیله کفش خود، که در گردن حیوان آویخته، شترش را می‌شناسد و از شتران دیگر تمیز می‌دهد.
واشعار، چاک‌زدن‌کوهان‌شتر و آلوده کردن پشت آن به خون خودش می‌باشد، تا بدین وسیله اعلام شود که پشت حیوان و سوار شدنش بر صاحبش حرام است و شیطان نیز قدرت ندارد آن را مسّ کند.
12. جابر، از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:
شتر را نیکو اشعار کنید؛ زیرا نخستین قطره خون که از آن حیوان می‌ریزد، خداوند صاحبش را می‌آمرزد.
13. حلبی، از حضرت صادق علیه السلام


1- تقلید آن است که حاجی نعل و کفش خود را به گردن حیوان می‌آویزد.
2- اشعار آن است که سمت راست کوهان را چاک می‌زنند و با خونش پشت حیوان را آلوده می‌کنند.

ص: 33
نقل کرده که آن جناب فرمودند:
هر کس شتری را برای نحر به سوی قربانگاه سوق دهد و قبل از آن‌که آن حیوان به محلّ قربانی برسد، دست یا پایش بشکند یا بمیرد، بر شخص صاحب شتر واجب است در صورت داشتن توان و قدرت، آن حیوان را نحر و قربانی کند و بعد، کفش خود را که به گردن حیوان آویخته بود، به خونش بیالاید و به رسم نشانه، همانجا بگذارد تا عابران بدانند که حیوان تذکیه شده تا اگر خواستند، از گوشتش بخورند.
و اگر قربانی که دست یا پایش شکسته و یا مرده، مضمون
(1) باشد، بر صاحبش واجب است حیوان دیگری به جای آن بخرد و قرار دهد.
و اگر قربانی که دست یا پایش شکسته و یا مرده، مضمون نباشد، بلکه صاحبش آن را تبرّعاً سوق داده و به دلخواه خویش آورده، واجب نیست به جای آن حیوان دیگری بخرد، بلکه اگر خواست می‌تواند برایش بدل قرار دهد.
رمی جمرات به چه علت تشریع شد؟
14. علی بن جعفر علیه السلام، از برادرش، حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام نقل کرده که گفت: از آن حضرت پرسیدم: برای چه رمی جمار (پرتاب کردن ریگ) تشریع شد؟
حضرت فرمودند: چون در جایی که ریگ می‌اندازند، ابلیس نفرین شده به نظر حضرت ابراهیم آمد. آن جناب او را با ریگ زد و پس از آن این عمل در آن‌جا سنّت شد.
15. معاویة بن عمّار، از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت گفتند:
نخستین کسی که ریگ‌ها را پرتاب کرد، آدم علیه السلام بود. بعد فرمود:
جبرئیل نزد ابراهیم آمد و گفت: ای ابراهیم، بینداز. ابراهیم جمره عقبه را با ریگ زد؛ زیرا شیطان در جنب آن برای ابراهیم نمایان شد.
علت تشریع قربانی
16. اسماعیل بن مسلم سکونی، از جعفر بن محمّد، از پدران بزرگوارش، از قول پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود:
قربانی برای آن واجب شد که بینوایان، از گوشت به وسعت و نوا برسند (و سیر شوند).
پس به آنان بخورانید.
17. ابوبصیر می‌گوید: محضر مبارک امام صادق علیه السلام گفتم:
سرّ جعل و تشریع قربانی چیست؟


1- مضمون آن است که بر شخص، به واسطه نذر یا غیر نذر، مانند قسم، واجب بوده قربانی را به قربانگاه سوق‌دهد.

ص: 34
حضرت فرمودند: خداوند متعال هنگام ریختن اوّلین قطره خون حیوان به زمین، صاحب قربانی را می‌بخشد. این یکی از علل تشریع قربانی است.
دیگر آن‌که، بدین وسیله اهل تقوی از غیر متقی ممتاز می‌شوند و تنها عمل ایشان مقبول واقع می‌شود؛ چنانکه خداوند در قرآن فرمود: «هرگز به رضای خدا نخواهد رسید و مقبول درگاهش واقع نخواهد شد گوشت حیواناتی که نه تصدّق داده شده و نه خونش را ریخته‌اند. بلکه آن تقوای صاحب این قربانی‌ها مقبول درگاهش می‌باشد.»
سپس در تأیید این حکمت (حکمت دوّم)، امام علیه السلام فرمودند: بنگر چگونه خداوند متعال قربانی هابیل را پذیرفت و قربانی قابیل را ردّ کرد و این نبود جز به خاطر آن‌که هابیل اهل تقوی و قابیل فاقد آن بود.
18. ابو جمیله می‌گوید: از امام صادق علیه السلام در باره گوشت قربانی پرسیدم:
حضرت فرمودند: علیّ بن الحسین و فرزند ایشان حضرت محمّد باقر علیه السلام یک سوّم از این گوشت را به همسایگان و یک سوّم هم به مساکین صدقه می‌داد و یک سوّم باقی‌مانده را برای اهل خانه نگه می‌داشت.
استحباب قربانی سالم اختیار کردن و علت آن
19. موسی بن ابراهیم، از ابی‌الحسن موسی علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: قربانی‌های سالم انتخاب کنید؛ زیرا آن‌ها مرکب‌های شما هستند بر صراط.
دلیل عدم جواز اطعام از گوشت قربانی به مساکین، بابت کفّاره قسم
20. اسماعیل بن ابی زیاد، از حضرت جعفر بن محمّد، از پدر بزرگوارش علیه السلام نقل کرده‌اند که آن حضرت فرمودند: از حضرت علی علیه السلام سؤال شد: آیا از گوشت قربانی بابت کفّاره قسم می‌توان به مساکین اطعام کرد؟
حضرت فرمودند: خیر؛ زیرا قربانی تنها برای حق‌تعالی است و در مورد دیگر نمی‌توان صرف کرد.
چرا از حبس کردن گوشت قربانی، بیش از سه روز، نهی شده است؟
21. محمّد بن مسلم، از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:
نبیّ گرامی صلی الله علیه و آله از این‌که گوشت قربانی
ص: 35
را به خاطر احتیاج، بیش از سه روز نگه‌دارند و مصرف نکنند نهی می‌فرمودند امّا در این زمان این امر اشکال ندارد.
22. جمیل بن درّاج گوید: از امام صادق علیه السلام در باره حبس کردن گوشت‌های قربانی بیش از سه روز در منا پرسیدم.
حضرت فرمودند: در این زمان اشکالی ندارد. پیامبرخدا صلی الله علیه و آله از این امر اوّلًا و در آن زمان نهی کردند؛ زیرا مردم در آن عصر در رنج و تعب و سختی به سر می‌بردند، امّا امروزه که این مشکل وجود ندارد، در نگه‌داری آن اشکالی نیست و حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:
پیش از این ما مردم را نهی می‌کردیم از این‌که گوشت‌های قربانی را بعد از سه روز به مصرف برسانند و این به خاطر کمبود گوشت و کثرت مردم بود، ولی اکنون که گوشت فراوان و جمعیّت کمتر شده، اشکالی نیست در این‌که گوشت را بعد از سه روز به مصرف برسانند.
23. محمّد بن عبداللَّه بن موسی ابن عبداللَّه، از پدرش، از دایی‌اش‌زید بن علی، از پدرش، از جدّ خود، از علی علیه السلام نقل کرده که حضرت گفت: پیامبرخدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
من شما را از سه چیز نهی کردم:
الف: زیارت قبور، توجّه داشته باشید که قبور را زیارت کنید.
ب: بیرون آوردن گوشت‌های قربانی از منا، بعداز سه‌روز گوشت‌های‌قربانی را از منا خارج کرده، آن‌ها را بخورید و ذخیره کنید.
ج: نبیذ و شراب انداختن، شراب بیندازید ولی مسکر آن حرام است مقصود این است که: نبیذ و شرابی که صبح انداخته و شب نوشیده شود یا شب انداخته شود و صبح خورده شود جایز است امّا اگر به غلیان آمد دیگر حرام است و آشامیدن آن جایز نیست.
از چه رو جایز است پوست قربانی را به سلّاخ آن داد؟
24. صفوان بن یحیای ازرق گوید:
محضر مبارک حضرت ابو ابراهیم علیه السلام عرض کردم: آیا شخص می‌تواند پوست قربانی را به سلّاخ بدهد؟
حضرت فرمودند: اشکالی ندارد.
خداوند- عزّوجلّ- در قرآن می‌فرماید:
... فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا ...؛ «از گوشت قربانی بخورید و به دیگران اطعام کنید» و پوست، نه خورده می‌شود و نه اطعام می‌گردد و به همین سبب عنوان مأکول و مطعوم بر آن صادق نیست، پس اعطای آن به سلّاخ اشکال و ایرادی ندارد.
ص: 36
در چه صورت استقراض ثمن قربانی بر شخص واجب است؟
25. موسی بن ابراهیم، از ابو الحسن موسی علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود:
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به امّ سلمه، که به محضر مبارکش گفته بود: عید قربان فرا رسیده و مالی که با آن قربانی تهیّه نمایم و ذبح کنم، ندارم. آیا می‌توانم به این منظور، قرض کرده و اقدام به قربانی نمایم؟
حضرت فرمودند: قرض کن و این دَیْن پرداخت شده است.
26. شریح بن هانی، از علی علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: اگر مردم اجر و ثوابی که در قربانی است می‌دانستند، به یقین قرض می‌گرفتند و اقدام به آن می‌کردند. هنگامی که اوّلین قطره خون قربانی به زمین می‌ریزد، صاحب آن آمرزیده می‌شود.
چگونه است که شتر از یک نفر و گاو از پنج نفر کفایت می‌کند؟
27. روایت از حسین بن خالد، از ابو الحسن علیه السلام است که در آن، راوی گوید:
محضر مبارک امام علیه السلام عرض کردم:
شتر از چند نفر مُجزی و کافی است؟
حضرت فرمودند: از یک نفر.
پرسیدم: گاو از چند نفر؟
فرمودند: از پنج نفر، مشروط بر این که این افراد کنار یک سفره طعام بخورند.
پرسیدم: چگونه است شتر از یک نفر مجزی است ولی گاو از پنج نفر؟
حضرت فرمودند: علّتی که در بقره وجود دارد در شتر نیست و آن این است:
آنان‌که به قوم موسی امر کردند گوساله را بپرستند، پنج نفر بودند، که همگی بر سر یک سفره غذا می‌خوردند. آن پنج نفر عبارت بودند از: اذیبویه، برادرش مذویه، پسر برادر و پسر دخترش و همسرش. ایشان گاوی را که حق‌تعالی فرمان به ذبحش داده بود، ذبح کردند.
چرا در قربانی حج میش یک ساله کافی است و بز یک ساله کافی نیست؟
28. حمّاد بن عثمان گوید: از محضر مبارک امام صادق علیه السلام پرسیدم: کمترین سنّ از غنم‌که در قربانی مجزی است چند است؟
حضرت فرمودند: میش یک ساله.
پرسیدم: آیا بز یک ساله هم کافی است؟
حضرت فرمودند: مجزی نیست.
عرض کردم: فدایت شوم علّت آن چیست؟
ص: 37
فرمودند: میش یک ساله عمل لقاح و تولید مثل را انجام می‌دهد، بخلاف بُز یک ساله که قادر بر آن نیست.
از چه رو قربانی از کسی که از طرف مادر عمره تمتع و از جانب پدرش محرم به احرام حج گردیده، ساقط است؟
29. روایت از حارث بن مغیره، از حضرت صادق علیه السلام است که گوید:
از حضرت پرسیدم: مردی از طرف مادر عمره تمتّع و از جانب پدر احرام حج بسته است، تکلیفش چیست؟
حضرت فرمودند: اگر قربانی کرده که آن برایش خیر و خوب است و اگر اقدام به آن نکرده، بر او واجب نیست؛ زیرا عمره تمتّع را از طرف مادرش به‌جا آورده و احرام حجّش هم از جانب پدرش می‌باشد.
پی‌نوشت‌ها
ص: 39

فقه حج‌

ص: 40

نقد و بررسی پاره‌ای از مسائل مناسک (1)

رضا مختاری
یکم: استحباب قدم نهادن به مشعر، برای صروره
در مناسک حضرت امام خمینی رحمه الله در بحث «مستحبات وقوف در مشعر الحرام» می‌خوانیم:
مستحب‌است با تن‌ودلی آرام از عرفات به سوی مشعر الحرام متوجه شده و استغفار نماید ... واگر حاجی صروره باشد، مستحب است که در مشعرالحرام قدم بگذارد.
(1) برای روشن شدن حقیقت در این مسأله، لازم است مروری بر روایات و سخن فقیهان پیشین داشته باشیم؛ چنان‌که ملاحظه می‌شود، مسأله این است که «مستحب است حاجی صروره قدم در موقف مشعرالحرام بگذارد.» طبیعی است در اینجا این پرسش پیش می‌آید که مراد از این سخن و نظریه چیست؟ مگر حاجیان؛ اعم از صروره و غیر صروره، در شب عید قربان، در مشعر وقوف نمی‌کنند؟ پس استحباب قدم گذاشتن در مشعر به چه معنی است؟ شاید با توجه به همین ابهام‌است که برخی نوشته‌اند:
این حکم در روایات متعددی آمده است و احتمالًا منظور از آن، با پای برهنه قدم گذاشتن در سرزمین مشعر است. (2)- در مشعر الحرام مقداری قدم بزند و ظاهر آن است که قدم زدن را با پای خود


1- مناسک حج، صص 406 و 407، مسأله 995، با حواشی مراجع معظم تقلید دامت برکاتهم، چاپ سوم، بهار 1384
2- همان، ذیل مسأله 995، حاشیه.

ص: 41
انجام دهد نه با مَرکب.
(1) اکنون برای واضح و روشن شدن مطلب، ابتدا روایات مسأله و مطالبی را که برای فهم مقصود مؤثر است، می‌آوریم و آنگاه به سخن فقیهان پرداخته، نتیجه‌گیری می‌کنیم:
1. علیّ بن ابراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن معاویة؛ و حمّاد عن الحلبی، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال: قال: «لا تصلّ المغرب حتّی تأتی جمعاً (2) فتصلّی بها المغرب و العشاء الآخرة بأذان و إقامتین، و أنزل ببطن الوادی عن یمین الطریق قریباً من المشعر و یستحبُّ للصرورة أن یقف علی المشعر الحرام و یطأه برجله و لایجاوز الحیاض لیلة المزدلفة ...». (3) 2. الحسین بن محمد، عن معلّی بن محمد، عن الحسن بن علیّ، عن أبان بن عثمان، عن رجل، عن أبی عبداللَّه علیه السلام، قال: «یستحبّ للصرورة أن یطأ المشعر الحرام و أن یدخل البیت». (4) 3. «فإذا أتیت مزدلفة و هی جمع، فانزل فی بطن الوادی عن یمین الطریق قریباً من المشعر الحرام ... و یستحبّ للصرورة أن یطأ المشعر برجله أو براحلته إن کان راکباً. قال اللَّه تعالی: فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ...». (5) 4. و عنه [أی الإمام الصادق علیه السلام] أنّه، قال: «و انزل بالمزدلفة ببطن الوادی قریباً من المشعر الحرام، و لا تجاوز الجبل و لا الحیاض». (6) 5. و عنه- علیه السلام- «أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لمّا صلّی الفجر بجمع یوم النحر، رکب القصواء حتّی أتی المشعر الحرام فرقی علیه و استقبل القبلة، و کبّر اللَّه و هلّله، و وحّده، و لم‌یزل واقفاً حتّی أسفر جدّاً، ثمّ دفع قبل أن تطلع الشمس». (7) 6. و عنه- علیه السلام- أنّه، قال: قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: «... کلّ مزدلفة موقِف، و کلُّ مِنی منحر، و وقف رسول اللَّه علی قزح و هو الجبل الذی علیه البناء». (8) 7. عن جعفر بن محمد [الصادق علیه السلام]، عن أبیه، عن جابر ...: «حتّی أتی [أی النبیّ صلّی اللَّه علیه و آله] المزدلفة، فصلّی بها المغرب و العشاء ... ثمّ اضطجع


1- فقرات فقهیه، ج 3، ص 328
2- جَمع، نام دیگر مزدلفه است.
3- الکافی، ج 4، ص 468، ح 1
4- همان، ص 469، ح 3؛ تهذیب الأحکام، ج 5، ص 218، ح 636، چاپ غفّاری.
5- کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 544 و 545، چاپ غفّاری.
6- دعائم الاسلام، ج 1، صص 321 و 322
7- همان، ص 322
8- همان.

ص: 42
حتّی طلع الفجر و صلّی الفجر، ثمّ رکب القصواء حتّی أتی المشعر الحرام، فرقی علیه و استقبل القبلة، فحمد اللَّه تعالی و هلّله و کبّر و وحّده، فلم یزل واقفاً حتّی أسفر جدّاً، فدفع قبل أن تطلع الشمس و أردف الفضل بن عبّاس».
(1) 8. عن النبیّ (ص) أنّه أردف الفضل بن عبّاس و وقف علی قزح و قال: «هذا قزح، و هو الموقِف و جمع کلّها موقف». (2) 9. ... عن سلیمان عن حمران، قال: قلت لجعفربن محمد علیهما السلام ...: «کیف صار الصرورة یستحبّ له دخول الکعبة، دون من قد حجّ؟ ... فقلت: فکیف صار وطء المشعر الحرام علیه فریضة؟ قال: «لیستوجب بذلک وطء بحبوحة الجنّة». (3) روایات و ادلّه مسأله و آنچه ارتباطی به آن دارد، همین است. پیش از پرداختن به نقل سخن فقیهان در این باره، یاد آور می‌شوم که از همین روایات، به روشنی دانسته می‌شود «مشعر الحرام»، که در اینجا موضوع این مسأله است، مرادف «جَمع» و «مزدلفه» (/ موقف شب عید قربان) نیست، بلکه اخصّ از آن و بخشی از موقف است. در این فقره‌ها از روایات مذکور دقت شود:
- لاتصلّ المغرب حتّی تأتی جَمعاً [أی المزدلفة] ... و انزل ببطن الوادی عن یمین الطریق قریباً من المشعر.
- و انزل بالمزدلفة ببطن الوادی قریباً من المشعر.
- لمّا صلّی الفجر بجَمع یوم النحر، رکب القصواء حتّی أتی المشعر الحرام فرقی علیه و استقبل القبلة ... ثمّ دفع قبل أن تطلع الشمس.
روشن است که در این فقرات، «جمع»- یعنی مزدلفه- با مشعر مرادف نیست و از اینجا دانسته می‌شود که علاوه بر اطلاق شایع در زمان ما، که مشعر الحرام بر تمام موقف؛ یعنی جمع و مزدلفه اطلاق می‌شود، در این روایات بر بخشی از موقف؛ یعنی کوه قُزَح، که در مزدلفه بوده، اطلاق شده است. این نکته را شارح و مُحیِی اخبار اهل بیت علیهم السلام؛ علامه مجلسی (اعلی‌اللَّه مقامه) در شرح حدیث کافی و دیگران نیز- صریحاً- ذکر کرده‌اند:
قوله علیه السلام: «أن یقف علی المشعر الحرام» اعلم أنّه قد یطلق المشعر- بفتح المیم و


1- صحیح مسلم، ج 2، ص 891، ح 1218
2- سنن ابی داود، ج 3، ص 193، ح 1935
3- کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 238 و 239، ح 2292، چاپ غفاری.

ص: 43
قد یکسر- علی جمیع المزدلفة، و قد یطلق علی الجبل المسمّی ب «قُزَح» و هو المراد هاهنا فی الموضعین، کما ذکره الشیخ، و فسّرها ابن الجنید بما قرب من المنارة ...».
(1) پدربزرگوار ایشان، مولی‌محمد تقی‌مجلسی رحمه الله هم در ترجمه‌وشرح سخن «فقیه» می‌گوید:
«... به زیر آی ... نزدیک به کوه قُزَح که مشعر الحرام- که مسجدی است و الحال مندرس شده است- در آنجاست ... و سنّت است نو حاجی (2) را، که داخل مشعر الحرام شود- که برکوه قزح است- اگر قدرت داشته باشد پیاده برود و الّا سواره برود.» (3) قوله: «من المشعر الحرام» هو المسجد الذی علی جبل قُزَح، بأن تنزل تحته ... و قد تقدّم استحباب دخول الصرورة فی مسجد قزح المسمّی بالمشعرالحرام ...». (4) نووی نیز در شرح حدیث طولانی جابر، در باره حَجّةالوداع- که قسمتی از آن نقل شد- در توضیح «المشعر الحرام» می‌گوید:
«المشعر الحرام: جبل بالمزدلفة یقال له: قزح ...».
قوله: «ثمّ رکب القصواء حتّی أتی المشعر الحرام ... أمّا المشعر الحرام فبفتح المیم ... و المراد به هنا قُزَح- بضمّ القاف و فتح الزای و بحاء مهملة.- و هو جبل معروف فی المزدلفة ...». (5) نووی در شرح المهذّب نیز می‌نویسد:
«المشعر الحرام المذکور فی القرآن، الذی یؤمر بالوقوف علیه، هو قُزَح جبل معروف بالمزدلفة، هذا مذهبنا ...». (6) مُطرّزی می‌نویسد: «المشعر الحرام: جبل بالمزدلفة و اسمه قُزَح، یقف علیه الإمام و علیه المِیقدة». (7) در برخی کتب دیگر نیز همین معنی آمده است:
- المشعر الحرام: جبل بآخر المزدلفة، و اسمه قُزَح .... (8)


1- مرآة العقول، ج 18، ص 127
2- معادل زیبایی است برای صروره.
3- لوامع صاحبقرانی، ج 8، ص 435 و 440
4- روضة المتّقین، ج 5، صص 282 و 286
5- شرح صحیح مسلم، ج 8، ص 181 و 189
6- المجموع شرح المهذّب، ج 8، ص 131
7- المغرب، ص 145، «مشعر». برای آگاهی از چند و چون میقده. نک: حَجّة الوداع، ص 231
8- المصباح المنیر، ص 372، «مشعر».

ص: 44
- المشعر الحرام، و تکسر میمه: بالمزدلفة، و علیه بناءٌ الیوم، و وهم من ظنّه جبیلًا بقرب ذلک البناء.
(1)- المشعر الحرام: تلٌّ فی وسط المزدلفة، علیه عمارة مُحدَثة. و أمّا قول بعض مشایخ الحدیث و الفقهاء: «هو جبل صغیر علی یسار الحاجّ ...» فسهوٌ منهم و الصحیح أنّ المشعر الحرام هذا المعروف المعمور. (2)- ... أنّ الظاهر، بل الصواب، أنّ المشعر موضعٌ خاصّ من المزدلفة لا عینها .... (3) رفعت پاشا در باره اوصاف قُزَح و مسجد مزدلفه نوشته است:
در وسط مزدلفه، مشعر الحرام قرار گرفته است که مستحب است حجّاج در بامداد عید قربان، در آن وقوف کرده، به دعا و ذکر پروردگار مشغول شوند. به پیروی از فرموده خداوند: فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ...» (4) و به پیروی از پیامبر که ... به قُزَح آمده و بر آن ایستادند ....
فاسی در شفاء الغرام، در مورد چگونگی ساختمان قزح، در سال 811 آورده است:
«ساختمانی مربّع شبیه به مناره است که طول هر ضلع آن 5/ 12 ذراع از ذراع آهنی است ... هرکس بتواند روی این ساختمان وقوف می‌کند و هرکس نتواند بر کنار آن ... اما اکنون در دو طرف راه دو دیوار ساخته‌اند که ... فاصله میان آن دو 60 متر است. فضای میان این دو دیوار در زبان مردم به مشعر الحرام معروف گردیده است.»
در مزدلفه و در کنار قُزَح مسجد کوچکی قرار دارد که فاسی گفته است:
«این مسجد دارای دیوار کوتاهی است ... که طول آن ... و عرض آن 22 ذراع است». در قبله این مسجد محرابی است که در آن لوحی سنگی قرار دارد و بر آن نوشته‌اند: «امیر یلبغا خاصکی این جایگاه را در ... سال 760 تجدید بنا نموده است» ... برخی از دیوارهای این مسجد هم اکنون منهدم شده است ....» (5) نقل این توضیحات، برای روشن شدن سخن فقیهان- از جمله شهید اوّل در دروس- ضروری‌بود. اکنون به‌نقل متن کلام عده‌ای محدود از فقیهان درمسأله مورد بحث می‌پردازم: (6) 1. شیخ مفید رحمه الله (م 413):
«و یستحبّ للصرورة من الرجال أن یدخلوا الکعبة، و یطؤوا المشعر الحرام


1- القاموس المحیط، ص 534، «شعر».
2- سفر السعاده، صص 180- 179، به نقل از حَجّة الوداع، ص 231
3- تاج العروس، ج 12، ص 192، «شعر».
4- بقره، آیه 198
5- مرآة الحرمین، صص 352- 350
6- سخن شیخ صدوق رحمه الله م 381 پیشتر در کتاب من لایحضره الفقیه نقل شد.

ص: 45
بأرجلهم و لیس علی النساء دخول الکعبة و إن کنّ صروراتٍ، و لا علیهنّ وطء المشعر، و لا لهنّ فی ذلک سنّة، کما ذکرنا».
(1) 2. شیخ طوسی رحمه الله (م 460):
«و یستحبّ للصرورة أن یطأ المشعر الحرام، و لا یترکه مع الاختیار، و المشعرالحرام جبل هناک مرتفع یسمّی قُزَح، و یستحبّ الصعود علیه و ذکراللَّه عنده- فإن لم یمکنه ذلک فلا شی‌ء علیه- لأنّ رسول اللَّه- صلّی اللَّه علیه و آله- فعل ذلک فی روایة جابر». (2) 3. ابن حمزه رحمه الله (م قرن 6):
«و المندوب: ... الصعود علی قُزَح، و وطؤه بالرجل للصرورة و ذکر اللَّه تعالی عنده ...». (3) 4. محقق حلّی رحمه الله (م 676):
«و یستحبّ ... أن یطأ الصرورة المشعر برجله و قیل: یستحبّ الصعود علی قُزَح، و ذکراللَّه علیه. (4) 5. علّامه حلّی رحمه الله (م 727):
- «و یستحبّ للصرورة أن یطأ المشعر الحرام. قال الشیخ رحمه اللَّه: «والمشعر الحرام جبل هناک یسمّی قُزَح. و یستحبّ الصعود علیه و ذکر اللَّه تعالی عنده».
قال اللَّه تعالی فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ...». (5)- «و یستحبّ ... وطء الصرورة المشعر برجله، و ذکر اللَّه علی قُزَح». (6) 6. شهید اوّل رحمه الله (م 786):
«و یستحبّ ... وطء الصرورة المشعر برجله أو بعیره، و قد قال الشیخ رحمه الله: و هو قزح، فیصعد علیه و یذکر اللَّه عنده. و قال الحلبی: یستحب وطء المشعر، و فی


1- احکام النساء، ص 33
2- المبسوط، ج 1، ص 368
3- الوسیله، صص 179 و 180
4- شرائع الاسلام، ج 1، ص 256
5- منتهی المطلب، ج 11، ص 85
6- غایة المراد و حاشیة الارشاد، ج 1، ص 432

ص: 46
حَجّة الإسلام آکد. و قال ابن الجنید: یطأ برجله أو بعیره المشعر الحرام قرب المنارة و الظاهر أنّه المسجد الموجود الآن».
(1) 7. شهید ثانی رحمه الله (م 965):
- «... المراد بوطئه برجله، أن یعلوَ علیه بنفسه، فإن لم یمکن فببعیره، و الظاهر أنّ الوطء بالرجل یتحقّق مع النعل و الحفاء؛ إذ الاکتفاء بوطء البعیر ینبّه علیه. و قزح ... فی حدیث: أنّ النبیّ صلّی اللَّه علیه و آله وقف علیه ... فعلی هذا یکون جمع أعمّ من المشعر، و ظاهر العبارة یدلّ علیه ...». (2) با توجه به آنچه گذشت، مسلّم و محرز شد که مقصود از «المشعر الحرام» در این مسأله مزدلفه نیست، بلکه بخش کوچکی از مزدلفه؛ یعنی کوه قُزَح است و چون در مناسک فقیهان معاصر (دامت برکاتهم)، همه جا مشعر به جای مزدلفه و تمام موقف استعمال شده، تعبیر این مناسک- که فرموده‌اند: «اگر حاجی صروره باشد مستحب است که در مشعر الحرام قدم بگذارد» مسامحه‌آمیز و غلط انداز است و همین امر موجب خطای دیگری شده و آن این است که برخی فرموده‌اند- چنان که در آغاز این نکته گذشت-: «احتمالًا منظور با پای برهنه قدم گذاشتن در سرزمین مشعر است»، در حالی که اصلًا «سرزمین مشعر» مراد نیست. جالب اینجاست که در مناسک صاحب جواهر در این مسأله دقت شده و اساساً ایشان در مستحبات وقوف در مزدلفه نفرموده‌اند که «وطء مشعر برای صروره مستحب است» تا غلط انداز شود، بلکه مانند ابن حمزه در وسیله آورده‌اند:
«و یستحبّ وطء قُزَح برجله، سیّما الصرورة فی حجّة الاسلام، بل الأحوط ذلک؛ و الصعود علیه و ذکر اللَّه (تعالی شأنه) و الدعاء». (3) تا آنجا که بنده دیده‌ام، از فقیهان معاصر (دامت برکاتهم) هرکس متعرض این فرع فقهی در مناسک شده، همان عبارتی را به کار برده که در صدر این مقاله گذشت و نقد شد. فقط فقیه مدقّق، حضرت آیت‌اللَّه شبیری زنجانی (دامت برکاته)، به طور دقیق- و مانند مناسک صاحب جواهر- بدون این‌که نامی از مشعر بیاورند، در مستحبات


1- الدروس الشرعیه، ج 1، ص 399
2- مسالک الأفهام، ج 2، ص 28 و نیز نک: الروضة البهیّه، ج 2، ص 276
3- هدایة الناسکین، ص 202

ص: 47
مزدلفه نوشته‌اند:
«الصعود علی قُزَح، و هو جبل هناک، و ذکر اللَّه تعالی علیه، و وطؤه برجلیک حافیاً، خصوصاً فی الصرورة- أی من یأتی بحَجّة الإسلام عن نفسه- بل الأحوط استحباباً ذلک».
(1) به هر حال، آنچه مقصود ماست خرده‌گیری بر «مناسک» نیست، بلکه تأکید بر روشن شدن تکلیف و حدود و ثغور این‌گونه اماکن و تبیین دقیق آن‌ها است. نمی‌توان حکمی را در ده‌ها هزار نسخه مناسک منتشر کرد که موضوع آن، مبهم و جای آن، نامشخص است. امروزه باید تشکیلات مسؤول- با تحقیقات وسیع و دامنه‌دار کتابخانه‌ای و میدانی- مشخص کنند که کوه قُزَح یا مسجد جوار آن، که موضوع این حکم است، کجاست و چه سرنوشتی در طول تاریخ پیدا کرده است و به عبارت دیگر، «المشعر الحرام» در روایات متعدد، از جمله در روایت حجة الوداع پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، که قطعاً مرادف مزدلفه نیست- تا ادعا شود حدود و ثغورش مشخص است- کجاست؟
هدف عمده از ذکر این موضوع همین بود و گرنه در همین مسأله چند مطلب دیگر قابل بررسی است از جمله:
الف) آیا این حکم مخصوص مردان صروره است- چنان‌که شیخ مفید رحمه الله نوشته‌اند- یا اعم از زن و مرد؟
ب) وطء با راحله و مرکب و شتر هم صدق می‌کند- چنان‌که ابن جنید و شهید و عده‌ای دیگر فرموده‌اند- یا منحصر به «قدم» نهادن است؟
ج) وطء به «رجل» منحصر است به قدم نهادن با پای برهنه- که برخی احتیاط کرده‌اند- یا اعم است از برهنه و با کفش؟
د) «وطء قزح» و صعود بر آن، دو مستحب جداگانه‌اند- (2) چنان که از سخن عده‌ای از فقها از جمله صاحب جواهر در مناسک استفاده می‌شود- یا یک عنوان مستحب است؛ چنان که در اشکال برخی بر عبارت شرایع: «أن یطأ الصرورة المشعر برجله، و قیل: یستحبّ الصعود علی قزح و ذکر اللَّه علیه» آمده است:
«... لا یخفی أنّ ظاهر النص أنّ المراد بالمشعر مکان خاصّ لا المشعر الّذی یجب


1- مناسک الحج، ص 362
2- نک: ریاض المسائل، ج 6، ص 371

ص: 48
الوقوف فیه؛ لقوله: «قریباً من المشعر» و لعلّ المراد به الجبل المسمّی بقزح کما قیل. و علیه، فلا یکون محلّ لقوله فی المتن [أی الشرائع] بعد ذلک: «و قیل:
یستحبّ الصعود علی قزح».
(1) خلاصه، این امور مورد نظر نیست. اضافه می‌کنم که برخی از فقیهان پیشین نیز در این مسأله دچار مسامحه شده‌اند و به طور قطع، متوجه نشده‌اند که مراد از «مشعر» در این فرع، مزدلفه نیست، از جمله مولی احمد نراقی رحمه الله، که فرموده‌اند:
«ورد فی الأخبار و کلمات الأصحاب استحباب وطء الصرورة المشعر برجله، و لا بدّ إمّا من حمل المشعر فیه علی موضع خاصّ من الموقف- کما قیل- أو جعل المستحب الوطء بالرجل الذی هو أعمّ من الوقوف راکباً و فی المحمل، بل مع الخفّ و النعل». (2) در حالی که به‌طور قطع باید گفت: مراد موضعی خاص از موقف است.
در پایان این بحث، هم برای توضیح بیشتر و هم برای مشخص شدن میزان تأثیر پذیری «جواهر» از «کشف اللثام» سخن این دو کتاب در این مسأله را نقل می‌کنم:
عبارات ستون سمت راست از فاضل هندی رحمه الله در کشف اللثام (ج 6، صص 87- 90) و عبارات ستون سمت چپ از جواهر (ج 19، صص 85- 82) است:
(و) یستحب (وطء الصرورة المشعر) کما فی الاقتصاد و الجمل و العقود و الکافی و الغنیة و النهایة و المبسوط، و فیها:
و لا یترکه مع الاختیار و فی الأخیر: و المشعر الحرام جبل هناک یسمّی القزح [ظ: قزح، بدون «ال»]، واستحبّه الحلبیّان مطلقاً، و جعله أبو الصلاح آکد فی حَجّة الإسلام.
(و) یستحبّ أیضاً (أن یطأ الصرورة) أی من لم یحجّ قبل (المشعر) کما نصّ علیه جماعة، بل عن المبسوط و النهایة:
و لا یترکه مع الاختیار، کما عن الحلبیّینِ استحبابه مطلقاً لا فی خصوص الصرورة، بل عن أبی الصلاح منهما أنّه آکد فی حجّة الإسلام، و إن کنّا لم‌نقف علی ما یدلّ علیه (برجلیه) کما فی محکیّ المبسوط و غیره. و


1- المرتقی إلی الفقه الأرقی، ج 2، ص 311، چنان‌که خواهد آمد جواهر عبارت شرایع را طوری معنی کرده است که این اشکال بر آن وارد نشود.
2- مستند الشیعه، ج 12، ص 247. عبارت نراقی در چاپ جدید و چاپ سنگی مستند الشیعه همین‌گونه است که نقل شد، ولی خالی از خلل نیست. و ظاهراً «هو أخصّ» به جای «هو أعمّ» صحیح است.

ص: 49
(برجله) کما فی کتاب أحکام النساء للمفید و المهذب و السرائر و النافع، و الشرائع و الوسیلة، و نصّ فیه علی قزح کما فی المبسوط. و [فی] التهذیب و المصباح و مختصره: یستحبّ للصرورة أن یقف علی المشعر أو یطأه برجله.
وفی الفقیه: أنّه یستحبّ له أن یطأه برجله، أو براحلته إن کان راکباً. و کذا الجامع و التحریر. و فی الدروس: و عن أبی علیّ:
یطأ برجله أو بعیره المشعر الحرام قرب المنارة- قال:- و الظاهر أنّه المسجد الموجود الآن.
قلت: الظاهر اشتراک المشعرین [کذا، والصواب: المشعر بین] ما عرفت حدوده المنصوصة، و هو یشمل جبل قزح و الوادی الذی بینه و بین المأزمین و هو جُمع [الصواب: جَمْع] و المزدلفة، و نصّ و اجمع علی أنّ الوقوف به فریضة، و بین جبل قزح الذی فسّر به فی المبسوط و الوسیلة و الکشاف و المغرب و غیرها و هو ظاهر الآیة و قولُ الصادق علیه السلام فی حسن الحلبی: «وأنزل ببطن الوادی عن یمین الطریق قریباً من المشعر، و یستحبّ للصرورة أن یقف علی المشعر الحرام ویطأه برجله». و فی مرسل أبان بن عثمان: «یستحبّ للصرورة أن یطأ المشعر الحرام و أن یدخل البیت. وللأعمش عن التهذیب و المصباح و مختصره:
یستحبّ للصرورة أن یقف علی المشعر أو یطأه برجله، ولعلّه لما تسمعه من الصحیح إن کان‌الواو فیه بمعنی «أو» و عن الفقیه: أنّه یستحبّ له أن یطأه برجله أو براحلته إن کان راکباً، و کذا عن الجامع والتحریر، وقد سمعت سابقاً ما حکاه فی الدروس عن أبی علیّ و ما استظهره هو، کما أنّک سمعت ما قلناه سابقاً من کون الظاهر اشتراکه بین المکان المخصوص المحدود بالحدود التی عرفتها الداخل فیها قُزَح و بین الجبل المخصوص الذی قد فُسِّر به المشعر الحرام فی محکیّ المبسوط والوسیلة والکشاف والمغرب والمعرب و غیرها، بل لعلّه ظاهر «عند» فی الآیة الشریفة، بل وقول الصادق علیه السلام فی حسن الحلبی: «و انزل ببطن الوادی عن یمین الطریق قریباً من المشعر، و یستحبّ للصرورة أن یقف علی المشعر الحرام و یطأه برجله». و فی مرسل أبان بن عثمان: «و یستحبّ للصرورة أن یطأ المشعر الحرام، و أن یدخل البیت». و قال له سلیمان بن مهران فی حدیث: «کیف صار وطء المشعر علی الصرورة واجباً؟ فقال:
لیستوجب بذلک وطء بحبوحة الجنّة» بل لعلّ ذلک هو ظاهر الأصحاب؛ ضرورةَ وجوب وطء المزدلفة بمعنی الکون بها، و ظاهر «الوقوف علیه» غیر «الوقوف به»، و
ص: 50
إذا سأله کیف صار وطء المشعر علیه واجباً؟- یعنی الصرورة- فقال: لیستوجب بذلک وطء بحبوحة الجنّة، و هو ظاهر الأصحاب؛ فإنّ وطء المزدلفة واجب و هو [کذا، و الظاهر زیادة «هو»] ظاهر «الوقوف علیه» غیر «الوقوف به»، و لا اختصاص للوقوف بالمزدلفة بالصرورة و بطن الوادی من المزدلفة، فلوکانت هی المشعر لم یکن للقرب منه معنی، و کان الذکر فیه لا عنده، و لو أُرید المسجد کان الأظهر الوقوف به أو دخوله، لا وطأه أو الوقوف علیه، و یمکن حمل کلام أبی علیّ علیه. کما یحتمل فی کلام من قیّد برجله استحباب الوقوف بالمزدلفة راجلًا، بل حافیاً کما قیل، لکن ظاهرهم متابعة حسن الحلبی، و هو کما عرفت ظاهر فی الجبل.
ثمّ المفید خصّ استحبابه فی کتاب أحکام النساء بالرجال، و هو من حیث الاعتبار حسن، لکنّ الأخبار مطلقة.
(و) یستحبّ (الصعود علی قزح) زیادة علی مسمّی وطئه (وذکر اللَّه تعالی علیه). فی المبسوط: «و یستحبّ للصرورة أن یطأ المشعر الحرام، و لا یترکه مع الاختیار، و المشعر الحرام جبل هناک یسمّی قزح، و یستحبّ الصعود علیه و ذکر اللَّه عنده، فإن لم یمکنه ذلک فلا شی‌ء علیه، لأنّ لا اختصاص للوقوف بالمزدلفة بالصرورة و بطن الوادی من المزدلفة، فلو کانت هی المشعر لم یکن للقرب منه معنی، و کان الذکر «فیه» لا «عنده»، بل لو أُرید المسجد کان الأظهر الوقوف به أو دخوله، لا وطأه أو الوقوف علیه، و یمکن حمل کلام أبی علیّ علیه، بل ربما احتمل فی کلام من قیّد برجله استحباب الوقوف بالمزدلفة راجلًا بل حافیاً، لکن ظاهرهم متابعة حسن الحلبیّ.
و فی کشف اللثام: «و هو کما عرفت ظاهر فی الجبل، ثمّ المفید خصّ استحبابه فی کتاب أحکام النساء بالرجال، و هو من حیث الاعتبار حسن، لکن الأخبار مطلقة» قلت: والعمدة الإطلاقات، بل لم یظهر لی حسنه من جهة الاعتبار، بل ینبغی الاقتصار علی الوطء برجله، و إن قال فی المسالک و المدارک: و الظاهر أنّ الوطء بالرجل یتحقّق مع النعل و الخفّ، بل فی الأُولی: «المراد بوطئه برجله أن یعلو علیه بنفسه، فإن لم یمکن فببعیره» و فیه منع واضح، و من الغریب ما فیها من أنّ الاکتفاءَ بوطء البعیر ینبّه علی‌الاکتفاء بالخفّ والنعل، مع أنّه لم نجد فی شی‌ء من نصوصنا الاکتفاء بذلک، و انّما ذکره فی الفقیه کما سمعت.
(و) علی کلّ حال فقد (قیل) و القائل الشیخ فی محکیّ المبسوط: (یستحبّ الصعود علی قزح و ذکر اللَّه علیه) قال: ما هذا
ص: 51
رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله فعل ذلک فی روایة جابر». یعنی ما روته العامّة عن الصادق عن أبیه علیهما السلام عن جابر: «إنّ النبی صلی الله علیه و آله رکب القصوی [کذا، و الصواب: القصواء] حتی أتی المشعر الحرام، فرقی علیه و استقبل القبلة فحمد اللَّه و هلّله و کبّره و وحّده، فلم‌یزل واقفاً حتی أسفر جدّاً».
و رووا أیضاً أنّه صلی الله علیه و آله أردف الفضل بن العباس ووقف علی قزح وقال: هذا قزح، و هو الموقف، وجُمَع [کذا، و الصواب: جُمْع] کلّها موقف. و لکون الخبرین عامیّین نسب المحقق استحبابه فی کتابیه إلی القیل.
و یحتمله التحریر والتذکرة و المنتهی.
ثمّ کلامه فیهما کالکتاب والإرشاد والتبصرة والوسیلة نصّ فی مغایرة الصعود علی قزح لوطء المشعر، و هو ظاهر ما سمعته عن عبارة المبسوط، و هی نصّ فی أنّ المراد بالمشعر هو قزح، و کذا الوسیلة.
وقال الحلبی: و یستحبّ له أن یطأ المشعر الحرام و ذلک فی حَجّةالاسلام آکد، فإذا صعده فلیکثر من حمد اللَّه تعالی علی ما منّ به و هو ظاهر فی اتّحاد المسألتین، و کذا الدروس. 1
لفظه: «یستحب للصرورة أن یطأ المشعر الحرام و لا یترکه مع الاختیار، والمشعر الحرام جبل هناک یسمّی قزح، و یستحب الصعود علیه و ذکر اللَّه عنده، فإن لم یمکنه ذلک فلا شی‌ء علیه، لأنّ رسول اللَّه فعل ذلک فی روایة جابر»، یعنی ما روته العامّة عن الصادق عن أبیه علیهما السلام عن جابر: «أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله رکب القصواء حتی أتی المشعر الحرام، فرقی علیه و استقبل القبلة فحمد اللَّه تعالی و هلّله و کبّره و وحّده، فلم یزل واقفاً حتی أسفر جداً» ورووا أیضاً «أنّه أردف الفضل‌بن العباس ووقف علی قزح، وقال: هذا قزح و هو الموقف، و جَمْع کلّها موقف». و لعلّ ذلک و نحوه کافٍ فی ثبوت الاستحباب المتسامح فیه، و إن کان ظاهر المصنّف و غیره التوقّف فیه دون الوطء، مع أنّک سمعت ما فی الصحیح من استحباب الوقوف علیه والوطء.
و علی کلّ حالٍ فظاهر المصنّف و غیره بل صریحه مغایرةُ الصعود علی قُزَح لوطء المشعر، و هو ظاهر ما سمعته من عبارة المبسوط، و عن الحلّی [کذا، والصواب:
الحلبی]: «و یستحبّ له أن یطأ المشعر الحرام، و ذلک فی حجة الاسلام آکد، فإذا صعده فلیکثر من حمداللَّه تعالی علی ما منّ به» و هو ظاهر فی اتحاد المسألتین، وکذا الدروس، واللَّه العالم.
ص: 52
موضوع
(1) دیگر که بحث از آن در اینجا مناسب است، این‌که در آیه شریفه: فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ .... (2) آیا مراد از ... الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ... مزدلفه و جمع است یا خصوص کوه قزح، که بخش اندکی از «جمع» و مزدلفه است؟!
به نظر می‌رسد به دلایل و شواهد و مؤیّدات ذیل، که مجموعاً این مدّعی را اثبات می‌کند، خصوص کوه قزح مراد است:
الف) المشعر الحرام در بسیاری از کتب لغت به «کوه قزح» معنی شده و فرهنگ‌های لغت، این معنا را- و نه همه سرزمین مزدلفه را- مفهوم حقیقی آن دانسته‌اند؛ از جمله: المُغرب مطرّزی، المصباح المنیر فیّومی و همچنین برخی از کتاب‌های دیگر؛ از جمله تفاسیر مانند کشّاف و أنوار التنزیل و تفسیر الجلالین که گفته‌اند:
المشعر الحرام: قزح و هوالجبل الذی یقف علیه الإمام و علیه المیقدة. و قیل:
«المشعر الحرام: ما بین جبل المزدلفة من مأزمی عرفة إلی وادی محسّر، ولیس المأزمان و لا وادی محسِّر من المشعر الحرام».
والصحیح أنّه الجبل؛ لما روی جابر- رضی اللَّه عنه-: «أنّ النبیّ صلی الله علیه و آله لمّا صلّی الفجر، یعنی بالمزدلفة بِغَلَس، رکب ناقته حتّی أتی المشعر الحرام فدعا و کبّر و هلّل و لم یزل واقفاً حتّی أسفر». (3)- المشعر الحرام جبل یقف علیه الإمام و یسمّی قزح .... (4)- فَاذْکُرُوا اللَّهَ بعد المبیت بمزدلفة بالتلبیة و التهلیل والدعاء عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ... هو جبل فی آخر المزدلفة یقال له: قزح .... (5) با توجه به سخن ادیبان و لغت شناسان، معلوم می‌شود موضوعٌ له و معنای حقیقی «المشعر الحرام» همان قزح است که در روایات متعدد آغاز این نکته، بدون هیچ عنایت و قرینه‌ای بر مجاز بودن بر آن- یعنی قزح- اطلاق شده است و معنای مشهور و امروزی مشعر یعنی تمام موقف شب عید و مزدلفه، معنایی مجازی است که به علاقه جزء و کل و از باب نام‌گذاری کلّ به نام جزء است. صاحب حدایق در این زمینه می‌گوید:
«... لا ریب أنّ المشعر یطلق علی مجموع هذا المحدود باعتبار کونه أحد المشاعر


1- اخیراً کشف اللثام در قم تصحیح و منتشر شده، ولی از همین چند صفحه معلوم می‌شود که تصحیح آن‌بسیار ضعیف است. مواردی که عبارات کشف اللثام را تصحیح کرده‌ام، در قلّاب نهاده‌ام که به‌طور متوسط در هر صفحه آن یک خطای قطعی وجود دارد.
2- بقره: 198
3- الکشّاف، ج 1، ص 246، ذیل آیه 198 از سوره بقره.
4- أنوار التنزیل، ج 1، ص 109، ذیل آیه 198 از سوره بقره.
5- تفسیر الجلالین، ج 1، ص 109، ذیل آیه 198 از سوره بقره همراه با أنوار التنزیل.

ص: 53
التی هی عبارة عن مواضع العبادة مجازاً، و أمّا التسمیة الحقیقیّة فهی مخصوصة للجبل ...».
(1) ب) در روایات شیعه و سنّی که پیشتر گذشت، بدون هیچ مجاز و عنایتی، المشعر الحرام بر «قزح» اطلاق شده است. این تعبیرات در روایت طولانی جابر در وصف حجّةالوداع نیز به کار رفته است:
«فسار رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، و لا تَشکُّ قریش إلّا أنّه واقف عند المشعر الحرام، کما کانت قریش تصنع فی الجاهلیة: فأجاز رسول اللَّه صلی الله علیه و آله حتّی أتی عرفة ....
حتّی أتی المزدلفة فصلّی بها المغرب والعشاء ... ثمّ رکب القصواء حتّی أتی المشعر الحرام». (2) و نیز:
«فلمّا أجاز رسول اللَّه صلی الله علیه و آله من المزدلفة بالمشعر الحرام، لم تشکّ قریش أنّه سیقتصر علیه، و یکون منزله ثَمّ، فأجاز ...». (3) و همچنین در روایات ذیل مشعر به معنای قزح است:
- «من أدرک المشعر الحرام و علیه خمسةٌ من الناس فقد أدرک الحج». (4)- «من أدرک المشعر الحرام و علیه خمسةٌ من الناس قبل أن تزول الشمس فقد


1- الحدائق الناضره، ج 16، ص 431
2- صحیح مسلم، ج 2، صص 889 و 891، ح 1218
3- همان، صص 892 و 893، ح 1218
4- وسائل الشیعه، ج 14، ص 40، ح 18537

ص: 54
أدرک الحجّ».
(1) از تعبیر «علیه» یعنی «علی المشعر» استفاده می‌شود که کوه قزح مراد است و إلّا می‌فرمود:
«و فیه» یا «و به» یعنی در مشعر، و نه بر مشعر. تعبیر «بر مشعر» دلیل است که از آن، کوه قزح اراده شده است.
- «لا بأس بأن تقدّم النساء إذا زال اللیل فیقفن عند المشعر ساعةً». (2)- «أنّه کره أن یقیم عند المشعر بعد الإفاضة». (3) ظاهر «عند المشعر» یعنی نزد کوه قزح، نه نزد مزدلفه، و الّا می‌فرمود: «فی المشعر»، و اگر مشعر در این حدیث بر مزدلفه حمل شود، «نزد مزدلفه»، بر حوالی مزدلفه- که خارج از مزدلفه است- صدق می‌کند و این خلاف مراد حدیث است.
ج) از روایات استفاده می‌شود که در صدر اسلام، «المشعر الحرام» تنها به صورت مجازی و با قرینه، بر موقف شب عید (مزدلفه) اطلاق می‌شده است و بر موقف شب عید در اکثر قریب به اتفاق روایات «مزدلفه» و «جَمع» اطلاق شده است نه «مشعر»؛ از جمله:
1. بحار الأنوار:
- إنّما سمّیت مزدلفة؛ لأنّهم ازدلفوا إلیها من عرفات.
- سمّیت المزدلفة جمعاً؛ لأنّ آدم جمع فیها بین الصلاتین: المغرب و العشاء.
- إنّما سمّیت المزدلفة جمعاً ....
- إذا أتیت المزدلفة و هی الجمع ....
- صلّ المغرب دون المزدلفة ....
- فإن ذهب ربع اللیل و بتّ بمزدلفة ....
- کانت قریش تفیض من المزدلفة فی الجاهلیة ....
- حتی أتی المزدلفة، و سنّته صلی الله علیه و آله تتّبع.
- مرّ حتّی أتی المزدلفة فجمع بها بین الصلاتین ....
- سئل عن صلاة المغرب و العشاء لیلة المزدلفة قبل أن یأتی المزدلفة ....
- و انزل بالمزدلفة ببطن الوادی بقرب المشعر الحرام ....


1- همان، ص 41، ح 18538
2- همان، ص 30، ح 18510
3- همان، ص 21، ح 18490

ص: 55
- حدّ ما بین منی و المزدلفة محسّر ....
- من لم یبت لیلة المزدلفة- وهی لیلة النحر- بالمزدلفة ... فعلیه بدنة.
- رخّص رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی تقدیم ... الضعفاء من المزدلفة إلی منی بلیل.
- کلّ مزدلفة موقف.
- من أفاض من جَمع قبل أن یُفیض الناس .. فعلیه دم ....
- من جهل فلم یقف بالمزدلفة ....
- أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لمّا أفاض من المزدلفة ....
(1) 2. وسائل الشیعه:
- ملکان یفرجان للناس لیلة مزدلفة عند المأزمین الضیّقین.
- .... فلیرجع ولیأت جَمْعاً ولیقف بها، و إن کان قد وجد الناس قد أفاضوا من جمع.
- إنّما سمّیت مزدلفة؛ لأنّهم إزدلفوا إلیها من عرفات.
- ثمّ أمر أن یصعد جبل جَمع ....
- لاتصلّ المغرب حتی تأتی جمعاً و إن ذهب ثلث اللیل.
- لاتصلّهما حتّی تنتهی إلی جَمْع و إن مضی من اللیل ما مضی.
- عثر محمل أبی علیه السلام بین عرفة و المزدلفة، فنزل فصلّی المغرب و صلّی العشاء بالمزدلفة.
- تصلّی المغرب دون المزدلفة ....
- سألت أبا عبداللَّه علیه السلام عن الرکعات التی بعد المغرب لیلة المزدلفة ....
- صلاة المغرب والعشاء بجمع بأذانٍ واحد وإقامتین ....
- إذا صلّیتُ المغرب بجمعٍ ....
- صلّیت خلف أبی عبداللَّه علیه السلام المغرب بالمزدلفة ....
- إنّما سمّیت المزدلفة جمعاً؛ لأنّه یجمع فیها بین المغرب و العشاء بأذانٍ واحد و إقامتین.


1- بحار الأنوار، ج 99، ص 266- 271، باب 48، ح 2، 3، 4، 7، 9، 11، 12، 15، 16، 17، 19، 20، 21، 22، 24، 27، 28 و 29

ص: 56
- سمّیت المزدلفة جمعاً؛ لأنّ آدم جمع فیها بین الصلاتین المغرب و العشاء.
- ما حدّ المزدلفة؟ ....
- لاتجاوز الحیاض لیلة المزدلفة.
- حدّ المزدلفة من وادی محسّر إلی المأزمین.
- سألته عن حدّ جمع ....
- وقف النبی صلّی اللَّه علیه و آله بجمع ....
- إذا کثر الناس بجمع و ضاقت علیهم کیف یصنعون؟
- اللهمّ هذه جَمْعٌ ....
- هو وادٍ عظیم بین جَمْعٍ و منی ....
- أیّ ساعة أحبّ إلیک أن أفیض من جمعٍ؟ ....
- ینبغی للإمام أن یقف بجمع حتّی تطلع الشمس ....
- فی رجلٍ وقف مع الناس بجمع ....
- لاتفض بهنّ حتّی تقف بهنّ بجمع ....
- عجّل الناس لیلًا من المزدلفة إلی منی ....
- رخّص رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله للنساء والضعفاء أن یفیضوا من جمعٍ بلیل ....
- التقدّم من مزدلفة إلی منی ....
- خذ حصی الجمار من جمعٍ ....
- تؤخذ من جمع و تُؤخذ بعد ذلک من منی.
- فی رجلٍ أدرک الإمام و هو بجمع ... ثمّ یدرک جمعاً قبل طلوع الشمس ... و لیقم بجمع ....
- عن رجلٍ ادرک الناس بجمعٍ وخشی ... أن یفیض الناس من جَمْع ... إن ظنّ أن یدرک الناس بجمع ... فإن خشی أن لایدرک جمعاً فلیقف بجمع ....
- یا رسول اللَّه، ما تقول فی رجل أدرک الإمام بجمعٍ؟ ...
ص: 57
- إذا فاتتک المزدلفة فقد فاتک الحجّ.
- إذا أتی جمعاً ... و إن لم یأت جمعاً ....
- إذا أدرک مزدلفة فوقف بها ....
- .... و لم یدرک الناس بجمعٍ و وجدهم قد أفاضوا ....
- من أدرک جمعاً فقد أدرک الحج.
- مرّبهم کما هم إلی منی لم ینزل بهم جمعاً ....
- فی‌رجلٍ لم یقف بالمزدلفة ولم یبتْ بها ....
- فلم یلبث معهم بجمع و مضی إلی منی ....
- من أتی جمعاً ....
(1) در مقابل این روایات، در روایات نسبتاً اندکی «المشعر» یا «المشعر الحرام» به مفهوم مزدلفه به کار رفته است؛ مانند:
- الوقوف بعرفة سنّة، و بالمشعر فریضة. (2)- حدّ المشعر الحرام من المأزمین إلی الحیاض إلی وادی محسّر. (3)- ... فیدرک الناس فی المشعر قبل أن یفیضوا .... (4) در این‌گونه روایات هم احتمال نقل به معنی- یعنی تبدیل مزدلفه یا جمع، به مشعر- منتفی نیست. شاهد این مدّعا خبری است که کلینی و شیخ (رحمهمااللَّه) بدین‌گونه روایت کرده‌اند:
«من أدرک المشعر الحرام یوم النحر من قبل زوال الشمس فقد أدرک الحجّ». (5) همین خبر را صدوق رحمه الله چنین نقل کرده است:
«من أدرک الموقف بجمعٍ یوم النحر من قبل أن تزول الشمس فقد أدرک الحج». (6) در نقل صدوق تعبیر «مشعر» دیده نمی‌شود و به جای آن «الموقف بجمع» آمده است.
امور مذکور نشان می‌دهد که در عصر نزول، مزدلفه و جمع، بیشتر از مشعر به موقف شب عید اطلاق می‌شده است و پاره‌ای از عنوان‌های ابواب بحث در کتاب فقیه هم مؤیّد این مدّعاست؛


1- وسائل الشیعه، ج 14، ص 7 و 51، احادیث 18453، 18456، 18460، 18463، 18465، 18474، 18479، 18482، 18484، 18486، 18488، 18491، 18498، 18500، 18501، 18503، 18505، 18508، 18509، 18511، 18513، 18521، 18522، 18524، 18526، 18527، 18529، 18530، 18533، 18549- 18552، 18554، 18555، 18557، 18558، 18563
2- وسائل الشیعه، ج 14، ص 10، ح 18458
3- همان، ص 17، ح 18478
4- همان، ص 36، ح 18525
5- الکافی، ج 4، ص 476، ح 3؛ تهذیب الأحکام، ج 5، ص 327، ح 988، چاپ غفّاری.
6- کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 386، ح 2776، چاپ غفّاری؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص 40، ح 18536

ص: 58
مانند: «باب حدود منا و عرفات و جَمْع» (باب 267)؛ «باب من رُخّص له التعجیل من المزدلفة قبل الفجر» (باب 273)؛ «أخذ حصی الجمار من جمع».
(1) امروزه هم، تابلوهای نشان دهنده حدود مزدلفه چنین است: «بدایة مزدلفة» و «نهایة مزدلفة».
د) ظاهر تعبیر «عند» در آیه شریفه: فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ... همچنان که در نقل کلام «جواهر» و «کشف اللثام» گذشت، این است که از ... الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ... مزدلفه و تمام موقف اراده نشده، بلکه همان قزح مراد است و اگر مزدلفه مراد بود می‌فرمود: «فی المشعر الحرام» نه «عند المشعر الحرام».
همچنین علّامه حلّی برای استحباب صعود بر قزح و «ذکر اللَّه عنده» به همین آیه کریمه تمسک کرده (2) و معلوم است که مراد از مشعر در آیه را قُزح می‌دانسته نه مزدلفه.
ه) سیره پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حجّة الوداع که بیش از همه عامل به آیه است نیز شاهد مدّعای ماست:
حتّی أتی المزدلفة، فصلّی بها المغرب و العشاء بأذانٍ واحد و إقامتین و لم یسبّح بینهما شیئاً، ثمّ اضطجع رسول اللَّه حتّی طلع الفجر، و صلّی الفجر حین تبیّن له الصبح بأذانٍ و إقامة، ثمّ رکب القصواء حتّی أتی المشعر الحرام، فاستقبل القبلة فدعاه و کبّره و هلّله و وحّده. فلم یزل واقفاً حتّی أسفر جدّاً. (3)- لمّا صلّی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فجمع بین المغرب و العشاء اضطجع و لم یصلّ شیئاً من اللیل و نام ثمّ قام حین طلع الفجر ....
- أنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله لمّا صلّی الفجر بجَمْع یوم النحر، رکب القصواء حتّی أتی المشعر الحرام، فرقی علیه و استقبل القبلة و کبّراللَّه و هلّله و وحّده، ولم یزل واقفاً حتّی أسفر جدّاً. (4) شیخ طوسی هم برای استحباب صعود بر مشعر الحرام (قزح) و «ذکر اللَّه عنده» به همین روایت جابر تمسّک کرده و نوشته است:
«لأنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فعل ذلک فی روایة جابر». (5) زمخشری نیز بر این مدعی، که مقصود از مشعر در آیه شریفه «قزح» است، به روایت


1- کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 462، 470 و 545
2- منتهی المطلب، ج 11، ص 85
3- صحیح مسلم، ج 2، ص 891، ح 1218
4- دعائم الإسلام، ج 1، صص 321 و 322؛ بحار الأنوار، ج 99، ص 270، ح 18 و 23
5- المبسوط، ج 1، ص 368

ص: 59
جابر تمسک کرده و گفته است: «و الصحیح أنّه الجبل؛ لما روی جابر ...».
(1) از مجموع آنچه گذشت- هر چند در برخی از آن‌ها بتوان خدشه کرد- استفاده می‌شود:
1. موقف شب عید، موضوعٌ له حقیقی «مزدلفه» و «جَمْع» است و این دو نام در روایات بدون هیچ عنایت و قرینه‌ای، بر آن اطلاق شده‌اند.
2. مسلّماً موضوع له حقیقی «المشعر الحرام» کوه قُزح است و در آیه و روایات بدون هیچ عنایت و مجازی بر آن اطلاق شده است.
3. در عصر نزول، به مجموع موقف- یعنی مزدلفه- به صورت نادر «مشعر»، اطلاق شده است و این اطلاق ممکن است مجازی و از باب تسمیة الکلّ باسم الجزء باشد، هر چند بعدها مجاز شایع شده است و این که کتاب‌های کشف اللثام و جواهر گفته‌اند- چنان که متن کلامشان گذشت- مشعر مشترک لفظی بین موقف و قُزَح است، محتاج به دلیل است و اطلاق «مشعر» بر قُزح بدون قرینه معیِّنه و صارفه خلاف مدّعای آنان را اثبات می‌کند و بر فرض ثبوت این‌که «مشعر» مشترک لفظی است، به مدّعای ما، که در آیه کریمه، مقصود از مشعر «قزح» است لطمه‌ای نمی‌زند.
اضافه می‌کنم که در برخی از ترجمه‌های فارسی قرآن نیز به درستی و دقیقاً ... الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ... به کوه قزح ترجمه شده است؛ از جمله ترجمه حضرت آیة اللَّه مشکینی، محمد باقر بهبودی و خرّم دل. (2) ولی بیشتر ترجمه‌های قرآن کریم- به خطا- به مزدلفه و مانند آن،


1- الکشاف، ج 1، ص 246، ذیل آیه شریفه.
2- زحمت بررسی و نقل سخن مفسّران و مترجمان قرآن کریم را دوست فاضل جناب مستطاب آقای محسن‌صادقی برخود هموار کرده‌اند که از ایشان صمیمانه سپاسگزارم.

ص: 60
ترجمه کرده و یا تعبیر «مشعر» را به کار برده‌اند که چون در زمان ما مجاز شایع یا متبادر از لفظ «مشعر»، موقف است، غلط انداز خواهد بود. این ترجمه‌ها عبارت‌اند از: ترجمه‌های حضرات آقایان: فولادوند، رضایی اصفهانی، بهرامپور، فیض الاسلام، برزی، انصاریان، مسعود انصاری، مجتبوی، صادقی تهرانی، سید حسن ابطحی، امامی، پور جوادی، پاینده، آیتی، یاسری، موسوی گرمارودی و خانم طاهره صفّار زاده.
برخی از تفاسیر مانند «کشاف»، «انوار التنزیل» و «جلالین» نیز، درست تفسیر کرده‌اند و برخی هم مانند کنز الدقائق هر دو قول را آورده و داوری نکرده‌اند، اما بسیاری هم به اشتباه ... الْمَشْعَرِ الْحَرامِ ... در آیه را، مزدلفه پنداشته‌اند؛ از جمله: تفسیر سور آبادی، روان جاوید، آلاء الرحمن، التفسیر المبین و الکاشف (هردو از محمد جواد مغنیه)، بصائر یمنی، روض الجنان، المیزان، مجمع البیان، جوامع الجامع، الوجیز، و التفسیر الواضح المیسّر از محمد علی صابونی.
دوم: استحباب خروج از باب حنّاطین
در بسیاری از مناسک حج عالمان معاصر و از جمله مناسک حضرت امام خمینی رحمه الله می‌خوانیم:
«کسی که می‌خواهد از مکه بیرون رود مستحب است طواف وداع نماید ... و وقت بیرون آمدن از باب حنّاطین، که مقابل رکن شامی است، بیرون رود ...».
(1) کسی هم بر این مسأله حاشیه نزده است. ظاهر این عبارت آن است که مقابل رکنِ شامیِ کعبه معظّمه دری است به نام «باب حنّاطین» که مستحب است پس از طواف وداع، از آن بیرون روند، در حالی که قرن‌هاست از این در خبری نیست و محقق کرکی (م 940) حدود پانصد سال پیش گفته است: «و لم أجد من یعرف موضع هذا الباب؛ فإنّ المسجد قد زید فیه»؛ «چون مسجد الحرام توسعه یافته است کسی را که جای این در را بداند نیافتم.» (2) دلیل این حکم مستحبّ این است که طبق خبر صحیح کلینی رحمه الله، حضرت امام جواد علیه السلام پس از طواف وداع، از باب حنّاطین خارج شده‌اند: «ثمّ وقف علیه طویلًا یدعو، ثمّ خرج من باب الحنّاطین». (3) فقهای پیشین هنگامی که متعرض این حکم می‌شدند، در باره آن توضیح


1- مناسک حج، ص 508، مسأله 1312، با حواشی مراجع عظام.
2- جامع المقاصد، ج 3، ص 272
3- الکافی، ج 4، ص 532، ح 3؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص 289، ح 19220

ص: 61
می‌دادند تا مکلّف اگر خواست به آن عمل کند، توانایی داشته باشد. تعبیر مناسک امروزی که «باب حنّاطین مقابل رکن شامی است» از مناسک شیخ انصاری (م 1281) گرفته شده
(1) و ایشان هم از کتب فقهای سده‌های پیشین؛ مانند شهید (م 786) گرفته است که فرموده‌اند: «و هو بإزاء الرکن الشامی» (2) و حتی پیش از شهید هم ابن ادریس رحمه اللَّه (م 598) نوشته است: «و هی بإزاء الرکن الشامی». (3) پس تعبیر مناسک امروزی مربوط است به آثار فقهی بیش از هشت سده پیش. اکنون متن سخن برخی از آن بزرگواران، هنگام بیان استحباب خروج از باب حنّاطین را بیان می‌کنیم:
1. ابن ادریس رحمه الله (م 598):
«و هی باب بنی جمح، قبیلة من قبائل قریش، و هی بإزاء الرکن الشامی من أبواب المسجد الحرام، علی التقریب». (4) 2. علامه حلّی رحمه الله (م 726):
«... خارجاً من باب الحنّاطین بإزاء الرکن الشامی». (5) 3. شهید اوّل رحمه الله (م 786):
«و هو باب بنی جمح بإزاء الرکن الشامی». (6) 4. محقق کرکی رحمه الله (م 940):
«و هو باب بنی جمح و هی قبیلة من قبائل قریش سمّی بذلک قیل: لبیع الحنطة عنده و قیل: لبیع الحنوط، و لم أجد من یعرف موضع هذا الباب؛ فإنّ المسجد قد زید فیه، فینبغی أن یتحری الخارج موازاة الرکن الشامی ثمّ یخرج». (7) 5. شهید ثانی رحمه الله (م 965):
- «هو باب بنی جمح- قبیلة من قریش بإزاء الرکن الشامی، سمّی بذلک لبیع الحنطة عنده، و قیل: الحنوط، و قد تقدّم أنّ المسجد لمّا زید فیه دخلت هذه الأبواب فی داخل المسجد، فینبغی أن یکون الخروج من الباب المسامت له علی


1- مناسک حج، ص 123، چاپ کنگره شیخ.
2- الدروس الشرعیه، ج 1، ص 456
3- السرائر، ج 1، ص 616. ظاهراً به قرینه سخنی که از مرحوم نراقی خواهد آمد، مقصود از رکن شامی در اینجا، رکن پس از رکن حجر اسود است و ظاهراً در کلام فقیهان، رکن شامی به همین معناست. نک: مقاله «نام‌های ارکان کعبه» مطبوع در مجله میقات حج، ش 50، صص 73- 50
4- السرائر، ج 1، ص 616
5- قواعد الاحکام، ج 1، ص 318، همراه إیضاح الفوائد.
6- الدروس الشرعیه، ج 1، ص 456
7- جامع المقاصد، ج 3، ص 272

ص: 62
الاستقامة قبله رجاء أن یظفر به».
(1)- «هو ... داخل فی المسجد کغیره، و یخرج من الباب المسامت له مارّاً من عند الأساطین إلیه علی الاستقامة لیظفر به». (2) 6. مولی احمد نراقی رحمه الله (م 1245):
«... قال والدی العلّامة (طاب ثراه) فی المناسک المکّیة: «و هو الباب الذی یسمیّ الآن بباب الدربیّة [ظ: الدریبة] یحاذی الرکن الشامی، و هو أوّل باب یفتح فی جنب باب السلام من جهة یمین من یدخل المسجد». و غرضه قدس سره أنّ ذلک الباب یمرّ بموضع باب الحنّاطین و إلّا فالمسجد قد وسّع الآن». (3) خلاصه، اگر حکمی امروزه قابل عمل نیست نباید در مناسک و رسایل عملیه نوشته شود، بلکه جایش کتب تخصصی و استدلالی است و اگر در مناسک نوشته می‌شود، وظیفه تشکیلات مسؤول است که چند و چون موضوع و جایگاه آن را با استفاده از همه منابع؛ اعم از فقهی و غیر فقهی روشن کند. برای نمونه در باره باب حنّاطین در آثار غیر فقهی هم توضیحاتی دیده می‌شود، مثلًا ازرقی می‌گوید:
«الحزورة: سوق مکّة، وکانت بفناء دار أُمّ هانی ابنة أبی طالب التی کانت عند الحنّاطین فدخلت فی المسجد الحرام». (4) پی‌نوشت‌ها


1- مسالک الأفهام، ج 2، ص 377؛ نیز نک: غایة المراد و حاشیة الإرشاد، ج 1، ص 457
2- الروضة البهیه، ج 2، ص 328، چاپ کلانتر.
3- مستند الشیعه، ج 13، ص 93. درباره موضع باب الحنّاطین، علامه بحرالعلوم هم در تحفة الکرام، ص 213، 218، سخنی دارد.
4- تاریخ مکّه، ج 2، ص 294، به نقل از قاموس الحرمین الشریفین، ص 98

ص: 67

تاریخ و رجال‌

ص: 68

تاریخ حج‌گزاری مسلمانان و سهم ایرانیان در آن‌

رسول جعفریان
در باره کتاب دُرر و مؤلف آن
این کتاب، که در پیشدید شماست، نوشته عبدالقادر بن محمد بن عبدالقادر بن محمد انصاری حنبلی مصری، از علمای قرن دهم هجری است. بی مقدمه باید گفت علاقه نویسنده به حج، به خاطر آن است که پدرش عمری را در دیوان حجِّ حکومتِ ممالیک سپری کرده است. پدر وی، محمد بدرالدین بن عبدالقادر جزیری است، که در 880 ق. به دنیا آمد (ج 1، ص 470) و به سال 944 درگذشت.
وی در زمان ممالیک چرکسی و حتی پس از روی کار آمدن عثمانی‌ها، در سال 923، شغل خود را در دیوان حج مصری همچنان داشت.
جزیری، شرح حال پدر و شغل وی را با عنوان «کاتب دیوان امرة الحاج من دیوان السلطنة الشریفه» به تفصیل آورده است (1/ 170). آن ایام پسر (مؤلف همین کتاب)، همراه پدرش به حج می‌رفت؛ «و سافرت معه نائباً مرّات» (1/ 172) و ضمن آن، به کار تجارت و علم اندوزی می‌پرداخت؛ «و أتسبّب مع ذلک ببعض التجارة» (1/ 175)؛ اما به سرعت تجارت را رها کرد و به سراغ علم رفت.
او شرحی از تحصیلات و مشایخ خود را همانجا به دست داده است (1/ 173 و 175).
سر و کار عبدالقادر و پدرش با امر حج، سبب شد تا وی کاری عظیم و شگرف

ص: 69
در زمینه حج انجام دهد، که همین «کتاب درر الفرائد المنظمه فی أخبار الحاج و طریق مکة المعظمه» است. این کتاب ویژه اخبار حج است. گرچه به مطالبی نیز به صورت حاشیه‌ای، و همچنین مطالبی در باره تاریخ مصر، به خصوص والیان این دیار پس از روی کار آمدن عثمانیان دارد که بسیار مغتنم است.
مطالب این کتاب نیز، مانند تواریخ دیگر، آن مقدار که مربوط به زمان خودِ مؤلف و مشاهدات اوست، ارزش زیادی دارد. در واقع حوادث مربوط به حج در دهه‌های میانی قرن دهم، بسیار مفصل‌تر از بخش‌های دیگر است و دلیلش هم معاصر بودن مؤلف با این تحولات می‌باشد.
البته نگارش در باره حج، راه‌های حج، حوادث مکه و مدینه، که غالبا مربوط به حج است، پیشینه دیرینه دارد. آثار فراوانی در این زمینه نوشته شده که بسیاری از آن‌ها مورد استفاده همین مؤلف در این کتاب است. اما آن آثار هر کدام به موضوعی خاص؛ مثلًا راه‌ها، یا شاهانی که حج به جای آورده‌اند، یا اخبار مکه اختصاص داشته است؛ اما آنچه در این کتاب جالب است، توجه به موضوع حج به صورت یک کل یا به عبارتی بررسی تمامی ابعاد آن، به صورت یک کار دایرة المعارفی و البته در قالب موضوعی است. نگاهی به عناوین اصلی کتاب، به‌خوبی نشان می دهد که هدف مؤلف نوشتن کتابی دایرة المعارفی در باره حج، با زاویه دید تاریخی است. بیان نظام حج‌گزاری در دوره‌ای که حج و دیوان حج یکی از گسترده‌ترین سیستم‌های اداری را داشت، از ویژگی‌های مهم این کتاب و برگرفته از تجربه‌های شخصی وی در کنار پدرش می‌باشد. بیان اصطلاحات اداری مربوط به حج، که بسیاری هم برگرفته از کلمات فارسی است و از طریق ترک‌های مملوکی به نواحی مصر و شامات رفته، با دقت و مبسوط بیان شده است. برخی از نمونه‌ها: مَهتار طشت خانه، مَهتار فراش خانه، مهتار رکاب خاناه، ارمغانات، حوائج خاناه، و بسیاری دیگر.
چاپ کتاب به هیچ روی در شأن موضوع و حجم اطلاعات آن نیست. وجود اغلاط فراوان، ناخوانی‌ها و بدخوانی‌های گسترده، نداشتن فهرست اعلام و اماکن و بسیاری از دشواری‌های دیگر، اموری است که می‌طلبد این کتاب یک بار دیگر با تصحیح عالی، به وسیله چند متخصص که با تاریخ و جغرافی، در ابعاد وسیع آشنایی داشته باشند، عرضه شود.
ص: 70
گزارش مقاله ما، بر اساس چاپ مصحّحی به نام محمد حسن اسماعیل از انتشارات دارالکتب العلمیه است. وی می‌گوید: کتاب را بر اساس سه نسخه تصحیح کرده است، چیزی که ادعای وی را در مقابله سه نسخه در پاورقی‌ها نشان دهد، وجود ندارد؛ گرچه صفحاتی از این چند نسخه پس از مقدمه آمده است. شگفت آن که در مقدمه چند سطریِ او هم، اشاره‌ای به زندگی مؤلف نیست و معلوم نیست از کجا روی جلد نوشته شده که وی در سال 977 درگذشته است.
قطب‌الدین نهروالی (917- 990) که روابط نزدیکی با نویسنده داشته، در البرق الیمانی که در سال 982 نوشته شده، از وی یاد کرده و بر او رحمت فرستاده است و این نشانگر آن است که پیش از این تاریخ درگذشته است.
جزیری آثار دیگری هم دارد که خلاصة الذهب فی فضل العرب، از آن جمله است. توجه وی به دفاع از عرب در ضمن همین کتاب هم آشکار است. با وجود تهاجم قبایل عربی، نگاه وی چنان است که معمولًا حقوق آنان پرداخت نمی‌شده و همین سبب آن حوادث می‌شده است! عمدةالصفوة فی حل‌القهوة اثر دیگری است که در باره حکم قهوه در سال 966 نوشته شده و کتاب‌های مربوط به این موضوع همزمان با رواج یافتن قهوه در شرق، در میان فقهای سنی فراوان است.
ص: 71
فهرست اجمالی کتاب چنین است:
باب اوّل: ابتدای بنای کعبه و فضل آن و معنای حج و عمره و اخبار مکه و قبایل ساکن در آن، تا پیش از اسلام.
باب دوم: در باره امارت حاج و این که رسول چگونه حج‌گزارد و شرایط امیر الحاج، مناصب تابعه امارت حج.
باب سوم: فتح مکه و امیر الحاج‌های از زمان رسول تا زمان مؤلف و مرور بر برخی از وقایع در مکه و راه‌های حج.
باب چهارم: شرح دیوان امارت حاج.
چگونگی آماده شدن کاروان و شرح مسیرها، شرح شترها و وسائل سفر و قیمت‌ها، تاریخ امارت حج و اعتبار و ارزش آن در ادوار مختلف.
باب پنجم: که از مهم‌ترین ابواب کتاب است، اختصاص به راه‌ها، مسافت‌ها و مراحل میان شام و مصر تا مکه و طوایف عرب مقیم در طول راه دارد. همین‌طور مختصری در باب بدر و شهدای این جنگ و منطقه بدر، رابغ و نیز شرحی در باره مکه و فضایل و اسامی آن در این باب آمده است.
باب ششم: در باره مدینه و کیفیت زیارت و اعمالی است که زائر هنگام ورود باید انجام دهد.
باب هفتم: در باره شخصیت‌ها و زنان و مردانی است از صحابه و خلفا و وزرا و اکابر امرا. فصل خاصی در این آخرین باب کتاب، به زنان اختصاص یافته است. هرچند در موارد دیگری از کتاب هم درباره زنان مطالبی وجود دارد.
چاپ حمد جاسر از درر
وقتی‌کار نگارش این‌مقاله پایان یافت، جایی خواندم که این اثر را استاد مرحوم حمد جاسر، در سه مجلد، در سال 1403 چاپ کرده‌است. از این که کار کتاب را بر اساس آن انجام نداده بودم، بسیار متأسف شدم. در سفر عمره در شعبان سال 1427 (شهریور 1385) نسخه چاپی آن را در کتابخانه مسجد نبوی به دست آوردم و تازه متوجه شدم چه کار ارجمندی ارائه شده است. حمد جاسر در آنجا مقدمه‌ای مفصل نوشته و ضمن آن می‌گوید: این اثر، در نوع خود اثری منحصر به‌فرداست ومؤلف وقایع را تا سال 972 در آن آورده است. اما این که چرا شخصیت وی مغفول واقع شده، بسا به‌خاطر تندی‌های وی درحق علما و قضات و مدرسان باشد. وی می‌نویسد: نخستین بار چند نفر از علمای مدینه نسخه‌ای از آن را، در این شهر به دست آورده، آن را استنساخ
ص: 72
کردند و نسخه را برای چاپ برای محب‌الدین خطیب فرستادند. وی آن را بانسخه‌ای در الأزهر مقابله و در سال 1384 در 714 صفحه به‌چاپ رساند. به‌نظر حمد جاسر هر دو نسخه یک اصل داشته وبه شدّت مغلوط بوده و به علاوه، بر اساس مسوده اولِ مؤلف کتابت شده بوده است.
این در حالی است که مؤلف بعدها نسخه خود را تکمیل کرده و برابر نیمی از کتاب بر آن افزوده است. مسوده در سال 961 تمام شده اما یادداشت‌هایی تا سال 972 بر آن افزوده شده است. طبعاً چاپ جدید آن، که از حمدجاسر است، بر اساس نسخه‌های دیگری که آن اضافات را دارد، فراهم آمده است.
حمد جاسر سپس به بیان شرح حال مؤلف پرداخته و در این باره به تفصیل سخن گفته و در ادامه شرحی از نسخه‌های مورد استفاده خود هم، ارائه کرده است.
چاپ حمد جاسر در سه جلد و طی 1923 صفحه به انجام رسیده و از آنجا تا ص 2299 فهارس متعدد کتاب شامل فهرست اعلام، امکنه، اصطلاحات خاص، قبایل، اشعار و کتب است. بخش اصطلاحات آن، به دلیل اشتمال آن‌ها بر لغات و ترکیبات فارسی و ترکی، عالی است. مؤلف در انتهای نسخه، ضمن اشاره به این‌که مسوده کتاب در سال 961 تمام شده، گویا چنان اشارت دارد که کتابت نهایی در رجب سال 990 بوده است.
این‌که این تعبیر از کاتب است یا مؤلف، باید تحقیق بیشتری صورت گیرد. ارجاعات مقاله ما همه به چاپ دارالکتب العلمیه است که ناشری است با آثار سرقتی از دیگران و بدون تحقیق که البته به نام تحقیق و تصحیح چاپ می‌کند.
منابع کتاب
مؤلف در این کتابِ بسیار با ارزش و پر اطلاع، از منابع مختلفی استفاده کرده است که به‌طور کلی می‌توان آن‌ها را شامل دو بخش دانست:
منابع مکتوب: منابع مکتوب وی بسیار گسترده بوده و شامل آثار فراوانی در جغرافی و تاریخ، به خصوص منابع تاریخ و جغرافی مکه است که تنها به اسامی بخشی از آن‌ها اکتفا می‌کنیم. گفتنی است، وی به رغم آن‌که از بسیاری از کتاب‌های مورد استفاده خود نام می‌برد، اما در موارد بیشتری مطالبی نقل کرده و منبع آن‌ها را بیان نکرده است. به هر روی، شماری از منابع او با ذکر برخی از صفحاتی که از آن آثار نقل شده، به این شرح است:
ص: 73
- تاریخ مکه ازرقی (1/ 26)
- مرآة الزمان سبط بن جوزی (1/ 76)
- کتاب المشارق (1/ 109)
- مروج الذهب (1/ 99)
- حَجّة الاسلام برهان‌الدین بقاعی (1/ 120)
- مسالک الابصار که به اسم نویسنده آن، ابن فضل اللَّه از آن نقل می‌کند (2/ 73)
- تقویم البلدان (2/ 67، 161)
- سفرنامه مکه یک مغربی (که بعد از حج به عراق آمده و گزارشی از مراحل سفر نوشته است (2/ 73، 80)
- خطط مقریزی (2/ 110)
- المسالک و الممالک ابوعبید بکری (1/ 92، 2/ 112، 126 و 307)
- عجایب البلدان المسمی بخریده (2/ 112).
- السلوک مقریزی (2/ 146).
- نزهة العیون (2/ 197)
- اتحاف الوری (در بسیاری موارد)
- العقد الثمین (در بسیاری موارد).
- الذیل علی مرآة الزمان (2/ 248).
- عیون التواریخ (2/ 485)
و ده‌ها عنوان کتاب دیگر که خوشبختانه بر اساس فهرست نام کتاب‌ها که حمد جاسر در انتهای چاپ سه جلدی خود از این کتاب آورده، می‌توان نام آن‌ها را به دست آورد.
منابع شفاهی: منابع شفاهی وی مطالبی است که او از طریق مسافرت به حرمین وشنیدن از اشخاص یا با نامه‌نگاری، به برخی از چهره‌های برجسته در حرمین و گرفتن اطلاعات از آنان، به دست آورده است. این بخش حجم بالایی از مطالب موجود در کتاب را تشکیل می‌دهد.
از جمله کسانی که مطالب زیادی از او نقل کرده و بیشتر آن‌ها از طریق نامه‌نگاری بوده، قطب‌الدین نهروالی است که فقیه حنفی و قاضی حنفیان مکه و مورخ بوده و کتاب البرق الیمانی و نیز کتابی با عنوان «الاعلام بأعلام بیت اللَّه الحرام» در تاریخ مکه دارد. (نک:: 646/ 1، 678).
برای نمونه، گزارش سفر حج همسر شاه طهماسب را، خود بر اساس آنچه در مکه دیده، نقل کرده است. وی گزارشی هم از طریق همین قطب‌الدین نهروالی از شخصی به نام سید مرتضی از احفاد شریف جرجانی که در سال 968 به حج آمده بوده، از روی کار آمدن صفویان از او نقل کرده که خواندنی و حاوی نکات تازه است (2/ 497- 493) وی در نقل از نهروالی با عبارت «أخبرنی صاحبنا الشیخ العلّامة
ص: 74
المحقّق البلیغ الأوحد قطب الملة و الدین النهروالی المکی الحنفی ...» (1/ 150). و جای دیگر: «و کتب إلی صاحبنا الشیخ العلامة القطب النهروالی مفتی مکة» (1/ 645، 646). البته نقل‌های شفاهی، منحصر به آنچه از نهروالی نقل می‌کند نیست، بلکه موارد دیگر هم وجود دارد (1/ 154).
اطلاعات‌وی درباره حوادث دوران حیاتش؛ یعنی‌رخدادهای بین 940- 977 مفصل‌تر و دقیق‌تر از بخش‌های دیگر کتاب است.
گزارش وی از برخی از راه‌ها یا شهرهای طول مسیر هم شفاهی است. برای مثال، در باره ینبع اشاره می‌کند که در حال حاضر، قاضی آنجا، رفیق ما برهان‌الدین ابراهیم‌بن یحیی شافعی‌است. سپس می‌افزاید: تا آنجا که بر من آشکار شد، به جز وی و خانواده‌اش در این قریه شافعی سنی وجود ندارد. غالب اهالی قرای حجاز، مذهب زیدیه داشته و خون شافعیان را مباح می‌دانند (2/ 162). وی برکات پدر ابو نمی دوم را در پیری دیده بوده و او را وصف می‌کند و بعد هم شرحی در باره ابو نمی، فرزندش احمد و سپس حسن به دست می‌دهد و حتی مطلبی شفاهی از حسن، در سفرش به قاهره نقل می‌کند (2/ 230، 240).
وی حتی مستقیم ازخود ابو نمی هم اخباری نقل کرده است: «فلقد أخبرنی السید الشریف أبونمی بن برکات أمیر مکة ...» (1/ 585)
سهم ایران در کتاب
این کتاب که ویژه اخبار حج است، سهم بسیار ناچیزی از آن به ایران اختصاص دارد و اخباری که به‌طور کلی و معمولًا با تعبیر عجم و نام برخی از شهرهای ایران آمده، در حدّ انتظار نیست. با این حال، جسته و گریخته مطالبی دارد که گرچه بسیار اندک است، اما می‌تواند گوشه‌ای از مسائل حج‌گزاری ایران را نشان دهد.
روشن است که حج رفتن ایرانیان، بخشی از زندگی مذهبی آنان از همان قرون نخستین اسلامی بوده است. اما این جماعت، همیشه جزئی کوچک از محمل عراق بوده و به همین دلیل، نمودی را برای حضور در یک تاریخ عمومی از حج نداشته است. در طول قرون، چهار محمل اعزام می‌شد؛ محمل عراق، شام، مصر و یمن (1/ 250). داشتن محمل، نشانه‌ای از کثرت حجاج یک دیار و مهم‌تر از آن، حضور یک دولت قوی و با نفوذ در پشت
ص: 75
سر آن بوده که می‌توانسته به نوعی در حرمین هم اعمال نفوذ کند. بنابراین، اخبار حج هم، بر محور همین چهار مرکز بود.
حجاج دیگر مناطق در غرب، (مانند مغربی‌ها، الجزایری ها و ...) و همین‌طور در شرق (مانند شهرهای ایران) در حاشیه بودند. طبعاً منهای این کتاب، بخشی از اطلاعات مربوط را می‌توان در کتاب‌های مسالک و ممالک و نیز در شرح حال بسیاری از رجال، علما و محدّثان آن دوره به‌دست آورد. توجه داریم که در طول قرون، و به عبارتی تا قرن هشتم، و حتی مدت‌ها بعد از آن، برای اعراب یا به‌طور کلی غیر ایرانی‌ها، از ایران به عنوان ایران یاد نمی‌شد بلکه برای نمونه از حجاج خراسان و ماوراءالنهر و ... سخن به میان می‌آمد. به خصوص تعبیر «خراسان» یا «الرکب الخراسانی» (1/ 341). گویی در یک دوره طولانی، اشاره به حجاج شرق بوده است.
مثلًا در این عبارت: «لم یحجّ إلی مکّة أحد من العراق و لا من خراسان، خوفا من القرمطی» (1/ 319). یاد از «جماعة السمرقندیین» در برخی از اخبار حج (1/ 340)، می‌تواند اشاره به این باشد که به هر حال در کاروان، همشهری‌ها یکجا بوده و نامی هم برای خود داشته‌اند. نقل دیگری چنان است که مؤلف در امر حج، اصفهان را هم از بلاد خراسان می‌داند. وی می‌نویسد:
یکی از زنانی که در سال 579 به حج آمد، «ابنة الدقوسی صاحب اصبهان من بلاد خراسان» بود (1/ 360).
جزیری ضمن بیان فاصله شهرها تا مکه، از بسیاری از شهرهای ایرانی و نیز شهرهای موجود در خراسان یاد می‌کند.
وی البته در شرح منازل راه، تنها راه‌های معیّنی؛ چون راه شام و مصر به حجاز و یا راه عراق به حجاز را به صورت جزئی و مرحله به مرحله شرح می‌دهد، اما در بحث از فواصل، فاصله شهرهای مختلف تا مکه، از جمله اصهفان (313 فرسخ)، توریز (تبریز، 360 فرسخ)، هرات (448 فرسخ)، بلخ (530 فرسخ)، مرو شاهجان (433 فرسخ)، غزنه (579 فرسخ)، هرمز (690 فرسخ)، کابل (547 فرسخ)، دهلی (1073 فرسخ)، فرغانه (590 فرسخ) و ترمذ (532 فرسخ) را می‌نویسد (2/ 49).
حجاج ایرانی همراه حجاج عراقی
کاروان حج عراقی، در مقابل آنچه که از آن به عنوان کاروان حجّ شامی و مصری یاد می‌شود، شامل تمامی حجاجی‌بوده‌که از نواحی شرق‌اسلامی به‌حج می‌آمدند. اما
ص: 76
اهمیت ایران به نام خراسان بود. به همین دلیل «رکب عراقی» یا کاروان حج عراق، شامل حجاجی‌بودکه ازبغداد وخراسان پدید می‌آمد. در اخبار مربوط به حج، در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم، کاروان حج عراق‌وخراسان بایکدیگر ذکرمی‌شود. برای نمونه، ذیل حوادث سال 403 گفته شده است: «بطل‌الحج من‌خراسان‌و العراق». یا درباره سال 407 گفته شده است: «لم یحج أحد من‌العراق‌لتأخر أهل‌خراسان» (1/ 339). این‌که تأخیر خراسانیان سبب تعطیلی حج می‌شده، نشانگر اهمیت حضور کاروان خراسان در کاروان عراق بوده است.
این‌مطلب ذیل‌رخدادهای سال 410 هم گفته شده‌که حج عراقی‌هاباطل شد؛ چراکه در رسیدن حجاج خراسانی‌تأخیرشد (1/ 339).
در واقع عراقی‌ها منتظر رسیدن خراسانیان بودند و تأخیر آنان سبب می‌شد تا زمان از دست برود و این برای حج اهمیت دارد که روی «زمان» حرکت صورت گیرد.
در سال 412، بعد از آن‌که کاروان حج عراق برای چند سالی تعطیل بود، سلطان محمود غزنوی در این باره اقدام کرد و در سراسر خراسان، اعلام حج نمود، پولی هم برای تقسیم میان اعراب اختصاص داد و کاروان حرکت کرد. با این حال، قبایل عربی به فرماندهی حماد بن عدی، برابر ایشان ایستادند که یک جوان سمرقندی تیری به او زد و وی را کشت و کاروان نجات یافت. اما سال 413 بار دیگر: «بطل الحاج من العراق لتأخر أهل خراسان» (1/ 340).
درسال 415 کاروان حج خراسان با ریاست حسنک وزیر (ابوعلی حسن‌بن محمد نایب سلطان محمود غزنوی) انجام شد و همزمان، کاروان حج عراق با ریاست ابوالحسن- محمدبن حسن- اقساسی علوی (م 415) به حج رفت. این دو کاروان عظیم، پس از اتمام حج، از ترس قبایل عرب، مصمم به بازگشت از راه شام شدند و برای این کار می‌بایست از خلیفه فاطمی اجازه می‌گرفتند که او هم خشنود شده و دستور داد تا مسیر را برای ایشان آماده سازند. این استقبال فوق العاده بود. این کار برای القادر باللَّه خلیفه متعصّب عباسی که سختگیری در مسائل مذهبی را دوباره در بغداد باب کرد، بسیار گران تمام شد. رییس کاروان عراق را که ابوالحسن محمداقساسی علوی بود چندان تهدید کرد که بمرد. به علاوه، خلیفه به سلطان محمود نوشت تا به حسنک وزیر (م 421- 422) بگوید که هرچه از خلیفه فاطمی گرفته به او بسپرد تا در بغداد آتش بزند. این اموال در جمادی الاولی، سال
ص: 77
416 تحویل شده و آنها را در باب التونی- النوبی- در حضور مردم آتش زدند.
طلاها را هم ذوب کرده میان فقرا تقسیم کردند. با این حال، جزیری تأکید می‌کند که اقدام ظاهر فاطمی، سبب شد تا اهل خراسان و ماوراءالنهر او را ستایش کنند که به آنان احسان کرده و زمینه زیارت بیت المقدس را هم برای آنان فراهم کرده است. (1/ 342- 341). لازم به یادآوری است که این کاروان ترکیبی از دویست هزار نفر حاجی و شصت هزار شتر بود. خبر یاد شده را ذهبی هم به اجمال آورده و می‌گوید:
این کاروان، به خاطر فساد «درب العراقی» از «درب الشام» آمدند و والی رمله از آنان پذیرایی کرد و ظاهر فاطمی هم هدایایی به آنان داد. وقتی به بغداد رسیدند، القادر خشمگین شد و فاطمیان را یهودی خواند و در نسب‌شان تردید کرد و به حاکم مصر دشنام داد و دستور داد خلعت‌ها را در باب النوبی آتش زدند (تاریخ الاسلام- چاپ عبدالسلام تدمری- 251/ 28). گزارش کامل این ماجرا را مقریزی در اتعاظ الحنفا (2/ 137، 139 و نیز بنگرید: کامل، 9/ 340) آورده است.
پس از آن هم مکرر تعبیر تعطیلی حج عراق به سبب تأخیر خراسانیان در منبع مورد بحث ما تکرار شده است. زمانی که این حج تعطیل می‌شد، معنایش این نبود که کسی به حج نمی‌رفت. کسانی‌که جرأتی داشتند اقدام می‌کردند. در سال 421 ضمن آن‌که حج عراق به دلیل تأخیر خراسانیان تعطیل شد، گروهی از کوفیان با یک قافله بزرگ از شتران بادیه راهی حج شده و آخر محرّم سالم برگشتند (1/ 342). تعطیلی حج عراق در سال‌های بعد مرتب ادامه داشت و این تعبیر تکرار می‌شود که «لم یحجّ أحد من العراق» (1/ 343).
جزیری ذیل حوادث سال 464 می‌نویسد: پرده‌ای برای کعبه از سوی سلطان هند سلطان محمود بن سبکتکین تهیه شده بود که در این سال، نظام الملک آن را یافت و به مکه فرستاد. این در حالی است که بیش از چهل سال از سلطان محمود گذشته بود. بسا این اقدامی بوده که از سوی برخی از جانشینان او، که در غزنین بودند، صورت گرفته است.
پرده ارسالی خواجه نظام الملک، روی پرده‌ای که ابوالنصر استرآبادی فخرالرؤسا- ابراهیم بن محمد بن علی‌بن فارسی استرآبادی- بر کعبه پوشانده بود، قرار داده شد (شفاء الغرام، 1/ 122، النجوم الزاهره، 5/ 95).
ص: 78
اما این ابو النصر گویا در سال 466 به مکه آمد و کارهای عمرانی نیکویی کرد که از آن جمله در خود مسجد الحرام بود.
همین‌طور در مسجد تنعیم. در باره آب زبیده هم اقداماتی کرد و آن را دوباره به جریان انداخت. در این وقت بود که مشاهده کرد، کعبه دو سالی است پرده ندارد. وی پرده‌ای از پارچه‌ای سفید تهیه کرده، به آن پوشاند؛ پارچه‌ای که کار هند بود. همچنین صدقات زیادی میان مردم حرمین تقسیم کرد. به همین سبب او را مغیث الحرم لقب دادند. (1/ 346- 345). منبع این مطالب باید مطالبی باشد که در اتحاف (2/ 475) آمده است. در آنجا کتیبه‌ای که از این شخص در مسجد تنعیم بوده، عیناً نقل شده، که باید منبع خبر صاحب اتحاف هم همان کتیبه باشد: «أمر بعمارة مسجد عائشة أمّ المؤمنین بأمر من الرئیس الأجل السید فخر الرؤساء مغیب الحرمین أبوالنصر ابراهیم‌بن محمد بن علی فی شهر رجب منها عنه و عن اخیه ذی المحاسن ابی مسعود علی بن محمد بن علی، تقبل اللَّه عملهما و بلغهما فی الدارین أملهما و شکر سعیهما ولا قطع من الحرمین أثرهما».
همین متن در العقد الثمین» (3/ 261) هم آمده است.
صاحب اتحاف، فهرستی از کارهای این ابوالنصر استرآبادی را به این شهر آورده است: تعمیر برخی از مواضع مسجد الحرام، که تخریب شده بود. وی سی‌هزار دینار برای این کار گذاشت که برخی را برای مخارج آن و برخی را هم امیر محمدبن ابی‌هاشم برداشت. اجرای طرح آب عرفات به مکه، در قناتی که اصل آن از زبیده بود، پوشاندن پرده بر کعبه، که چند سال بود بی‌پرده مانده بود. درست کردن میزاب طلا.
اعطای صدقاتی در حرمین و کمک هزینه یک سال به فقرای مکه و مدینه. گفته شده است که این مال متعلق به سلطان شاه بوده که در اختیار وی گذاشته شده و او نذر کرده بوده است که پس از نجات از حبس و دشواری ها، آن را هزینه کند. (اتحاف، 2/ 476)
طی سال‌ها، امیر حجِ کاروان عراق، از علویان بود و مشهورترین علوی که برای سال‌ها این کار را بر عهده داشت، ابو احمد موسوی پدر سید رضی و سید مرتضی از شیعیان امامی بغداد بود. اما برای نخستین بار در سال 468 یک امیر ترک با نام امیر ختلع لتکتین امیر الحاج شد (1/ 346). در تمام این سال‌ها رقابت میان عراق و شام یکسره ادامه داشت و تعطیلی حج عراق امری عادی بود،
ص: 79
در حالی‌که از شام و مصر، کمتر چنین اتفاق می‌افتاد؛ مگر آن‌که مشکلی در خود آن بلاد رخ می‌داد و سبب تعطیلی حج می‌شد، چنان‌که در سال 562 چنین شد و از مصر کسی به حج نیامد (1/ 357). در سال 490 ابو حامد غزالی، گویا از شام، به حج رفت (1/ 349).
کاروان حج عراقی اسیر دست اعراب
غارت حجاج عراقی توسط اعراب همچنان سیره مستمره عرب بود. در سال 444 چنان غارتی نسبت به حجاج عراقی در میان راه مکه- مدینه صورت گرفت که بی‌مانند بود (1/ 352). این اتفاق در ایران یا عراق به ندرت صورت می‌گرفت و کمتر موردی از غارت کاروان حج در این مناطق گزارش شده است. با این حال، یکبار در سال 352 حجاج عراق به محض حرکت از بسطام، مورد حمله سپاهی از خراسان که عازم طبرستان بودند، قرار گرفته و غارت شدند. اندکی بعد همین حجاج با اسماعیلیان روبه‌رو شده و آنان به ایشان حمله کردند و فاجعه آفریدند (1/ 354).
اشاره کردیم‌که مشکل اصلی حجاج عراق راه جبل بود که قبایل بدوی فراوانی درآن مسیر بودند ومزاحم حجاج می‌شدند.
این مشکل از قرن سوم وجود داشت و خبری حکایت از آن دارد که در سال 287 شمار زیادی از قبیله طی به کاروانی از حجاج که سه هزار نفر بودند، حمله کردند.
اما کاروانیان به جنگ با آنان پرداخته، رییس آنان و شماری از اشراف ایشان را کشتند و با سرهای بریده، که روی چوب نصب بود، پیروزمندانه وارد بغداد شدند (1/ 314). بعد از آن تا چند دهه، حج عراقی با مشکل قرامطه مواجه بود و بسیاری از سال‌ها تعطیل می‌شد. مشکلات دیگری هم وجود داشت که گاه سبب تعطیلی حج به صورت پیاپی برای هفت تا هشت سال می‌شد، از جمله میان سالهای 371- 378 هجری (1/ 333). مشکلات طبیعی و دیر شدن هم، گاه سبب تعطیلی می‌شد (1/ 337).
اما سابقه نزاع میان کاروان حج عراقی با دیگران؛ یعنی کاروان مصر و شام و همین‌طور امیر مکه که معمولًا باید جانب آنان را می‌گرفت، امری عادی‌است که به قرن چهارم می‌رسد. طی سال‌ها بلکه قرن‌ها این رقابت وجود داشت. شاید نخستین بار درگیری میان کاروان عراقی و مصری، به دلیل آن بود که کاروان عراقی می‌خواست خطبه به نام بویهیان بخواند و کاروان مصری به نام اخشیدیان (1/ 328). اما فی‌الواقع،
ص: 80
رقابت جدی از زمان سلجوقیان به بعد برابر فاطمیان و همین‌طور برابر یمن بالا گرفت و حوادث خونینی را در مکه به همراه داشت.
(در این باره نک: به کتاب «التنافس السلجوقی الفاطمی فی بلاد الحجاز و امرة الحج، سلیمان الخرابشة، اردن، 1999).
به محض آن‌که اوضاع مکه بحرانی می‌شد، کاروان حجاج عراقی مورد حمله واقع شده شماری کشته و زخمی شده و اموالشان غارت می‌شد. این قبیل رویدادها را در سال‌های زیادی می‌توان مشاهده کرد.
گاه ورق بر می‌گشت و عراقی‌ها دیگران را غارت می‌کردند. این هم ممکن بود که فتنه‌ای میان مردم مکه و حجاج صورت گیرد و مکیان با استفاده از موقعیت طبیعی خود، به غارت حجاج می‌نشستند (برای نمونه: 1/ 403). این دشواری‌ها، سبب می‌شد که کاروان عراقی در بسیاری از سال‌ها نتواند حج به جای آورد. مورخ ما در باره این وضعیت معمولًا چنین می‌نویسد: «و لم یحجّ العراقی» (1/ 411).
بسیاری از سال‌ها، مکیان طمع در اموال عراقیان می‌کردند و چون می‌دانستند که دولت یا خلافت حاکم در عراق توانایی فرستادن لشکر ندارد، به محض به دست آوردن فرصت دست به غارت اموال حجاج عراقی می‌زدند. این غارت‌ها، منهای آن‌که مشکلات مالی برای حجاج درست می‌کرد، در حج آنان هم خلل ایجاد کرد و مانع از آن می‌شد تا اعمال حج را درست انجام دهند (1/ 355). چنانکه به خاطر ترس از نیروهای امیر مکه، طواف در مسجد الحرام را هم با ترس و لرز انجام می‌دادند (2/ 243). کاروان حج عراقی، گاه از مسیری جز مسیر معمولی می‌آمد که گرچه از چنگ اعراب می‌گریخت اما به دلایل دیگر دچار مشقّت می‌شد (1/ 356).
مشکلات قتل و غارت میان حجاج عراقی و مکیان یکسره ادامه داشت (دو نمونه را
ص: 81
بنگرید در: (1/ 365). در سال 618 آنچنان اخبار این مشکلات و وفور «کفره» در مناطق زیاد شد که هیچ کس از بلاد عجم و همدان و اصفهان به حج نرفت (1/ 369).
یکی از مشکلات پنهان حج در تمام این ادوار این بود که از یک سو، اشراف در مکه تمایلات زیادی داشتند و تبلورآن در اذان بودکه «حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَلِ» گفته می‌شد. امرای حج شام و مصر، ضمن آن‌که در دوره فاطمیان روی این مسأله اهتمام داشتند، در دوره‌های دیگر سخت با آن مخالف بودند و به محض تسلط، از آن جلوگیری می‌کردند (1/ 345، 361). زمانی خلافت عباسی هم با آن به مخالفت می‌پرداخت.
روزگاری این اوضاع به عکس شد.
شام ومصر، در دوره ممالیک سخت سنی‌گری کردند، درحالی‌که به‌عکس، تعداد فراوانی از حجاج عراقی شیعه بودند.
برای سال‌ها (گویا از سال 354) یک علوی شیعه، که نقیب علویان هم بود، امیر الحاج عراق شد. این شخص کسی نبود جز ابو احمد حسین‌بن موسی موسوی (پدر برادران شریف رضی و مرتضی).
بعدها هم مکرر اتفاق می‌افتاد که نه تنها شیعیانی در کاروان حج عراق بودند، بلکه امیر الحاج شیعه بود. جزیری ذیل حوادث سال 566 می‌نویسد: امیر الحاج عراقی طاشتکین مستجندی؛ یعنی امیر کبیر مجدالدین ابوسعید مستنجدی بود. پس از وی، این کار به فرزندش مستضی رسید.
طاشتکین سال‌ها امیرالحاج عراق بود و بیش از بیست بار به حج رفت. وی زمانی امیر حلّه و تُستر و خوزستان شد. فردی کریم و اهل بذل و بخشش، شجاع، بلند همت و صبور و شیعه بود که در سال 602 درگذشت. اولین سال امارت او بر حجّ سال 565 بود. کم حرف بود و گاه هفته‌ها می‌گذشت یک کلمه حرف نمی‌زد. وی در تستر مرد و جنازه‌اش را به نجف بردند و در آنجا دفن کردند (1/ 358- 357). در سال 579 که امیر طاشتکین به حج آمد، تعداد زیادی از امرای عجم خراسانی همراهش بودند (1/ 360). از این طاشتکین اطلاعات فراوانی در دست است. ابن کثیر اشاره می‌کند که وی 26 حج با مردم به‌جای آورد و در حجاز گویی یک پادشاه بود. وی بعدها متهم شد که با صلاح الدین ایوبی برای تصرف بغداد مکاتبه کرده که به نظر ابن کثیر دروغ بود. حلّه که شیعی نشین بود، در اقطاع او بود (البدایة و النهایة، 12/ 352؛ 13/ 45). بعدها صاحب حلّه را به خاطر
ص: 82
بستن دروغ به طاشتکین کشتند (تاریخ الاسلام ذهبی، 41/ 95). ذهبی جای دیگری هم از روی تعصب در باره طاشتکین نوشته است: «و کان شیعیاً جاهلًا» (43/ 92).
جمال الدین جواد اصفهانی
از کسانی‌که خدمات فراوانی به مکه و مدینه و حجاج کرد، ابوجعفر جمال‌الدین محمدبن علی‌بن ابو منصور اصفهانیِ موصلی بود. شرح حال مفصل این وزیر را ابن خلکان آورده و گفته است که جدّش ابو منصور در خدمت ملکشاه سلجوقی بود.
جمال‌الدین خود در خدمت محمودبن محمدبن ملکشاه بود. زمانی که اتابک زنگی بن آق سنقر بر موصل و نواحی آن حاکم شد، این جمال الدین به خدمت وی درآمد. در زمان سیف الدین غازی، پسر اتابک زنگی، وی به وزارت رسید و از آن پس، به دلیل بخشندگی‌های فراوانش، لقب «جواد» یافت. به جز تعمیر مسیر آب عرفات، ساخت دیوار مدینه هم از کارهای اوست. هر سال اموال زیادی هم برای فقرای حرمین می‌فرستاد. با روی کار آمدن قطب‌الدین مودود، برادر سیف‌الدین غازی، وی زندانی و در قلعه موصل حبس شد تا آن‌که در دهه آخر شعبان یا اوایل رمضان سال 559 درگذشت. جنازه‌اش ابتدا در موصل دفن شد، اما در میانه 560، او را به مکه برده طوافش دادند. آنگاه به مدینه برده، اطراف حجره پیامبر صلی الله علیه و آله گرداندند و سپس دفن کردند. پسرش جلال الدین هم از امرا و ادبای به‌نام بود که در دنیسر مرد و جسدش را هم به مدینه منتقل کرده در قبر پدر دفن نمودند (وفات: 143- 146). شرح حال مفصل‌ترِ وی را تقی الدین مکی در العقد الثمین (2/ 212، 217) آورده است.
صاحب اتحاف (2/ 514) نوشته است که در سال 549 این وزیر، پنج هزار درهم همراه حاجبش به مکه فرستاد تا برای بازسازی طلاها و نقره‌های کعبه و ارکان آن هزینه شود. همو در سال 550 درِ جدیدی برای کعبه، که با نقره و طلا زینت داده شده بود، نصب کرد (اتحاف: 515/ 2). در سال 551 هم آب عرفات را تعمیر کرد و پول زیادی به اعراب بنی سعیه داد تا آب را به روی حجاج نبندند (اتحاف: 2/ 518). وی قبة العباس را که روی زمزم بود، ساخت، که تا سال 807 برقرار بود و آن سال تخریب و بازسازی شد (اتحاف: 3/ 443). به گزارش صاحب اتحاف (2/ 527) و جزیری، زمانی که وی در سال 559 درگذشت، تابوت او را به عرفه برده و مکیان در آنجا اجتماع
ص: 83
کردند وسخت بر وی‌گریستند؛ زیرا ازسوی وی کمک‌های‌زیادی به‌آنان می‌رسید.
تابوت را بالای جبل الرحمه بردند، سپس به منا آورده، آنجا شتری قربانی کردند. سپس او را در مسجد الحرام طواف داده و همچنان به گریه و زاری مشغول بودند.
آنگاه تابوت را به مدینه برده و او را در آنجا دفن کردند (درر، 1/ 355، 356).
تقی‌الدین مکی فاسی نوشته است که روز دفن این «جواد» گریان‌ترین روز در مکه بود. مردم او را به وادی مَحرَم برده، شقّه‌ای بر روی او انداختند، گویی مُحرم است. سپس او را به عرفات آورده و مردم مکه گریان همراهی کردند تا روی جبل قرار گرفتند. سپس او را به منا آوردند و شتری خریده، ذبح کردند. آنگاه به مکه برده او را در اطراف کعبه طواف دادند. مردم از شدت گریه خود، از کعبه غافل شده بودند. حتی زنان هم در آمده جلوی تابوت او گریه کرده و فریاد می‌زدند: «وَ کان یَوماً عظیماً».
سپس او را به مدینه بردند و مردم آن شهر هم مثل مردم مکه عمل کرده، او را داخل روضه برده بر او نماز خواندند. سپس وی را به رباطی که ساخته بود بردند و آنجا دفن کردند. میان رباط او با مسجد نبوی، تنها چند ذرع فاصله به اندازه یک راه عبور بود (العقد الثمین، 2/ 216). اطلاعات بعدی او هم در باره وی، بسیار جالب و خواندنی است. (نیز شرح حال او را در: مرآة الزمان، فی تاریخ الاعیان- حیدرآباد 1951- 8/ 1، 248- 251).
به هر روی، این جواد اصفهانی، خدمات زیادی داشت که گاه به اسم خلفا تمام می‌شد. جزیری از کار جواد در باره درِ کعبه یاد کرده که نام مُقتفی را روی آن نوشتند. وی می‌گوید: عبارت ابن اثیر موهم آن است که مقتفی این کار را کرده، در حالی که از آنِ جواد بود (1/ 47).
حج ایرانیان در دوره ایلخانان
با بالا گرفتن حمله مغولان به ایران و سپس عراق، حج رفتن مسلمانان با مشکل مواجه شد. حج رفتن، فرع بر پول داشتن است و هر نوع ناامنی، با فراهم شدن شرایط حج ناسازگار است. این مشکل با ورود مغولان به بغداد، کاملًا جدّی شد. جزیری در باره حمله اوّل مغولان به بغداد می‌نویسد: در 634 عراقی‌ها حج به‌جای نیاوردند و عامل آن حمله تاتارها به بغداد بود. مستنصر علما را گرد آورد و از ایشان خواست اجازه دهند تا حج تعطیل شود تا آماده جهاد شوند. آنان هم فتوا دادند. بدین
ص: 84
ترتیب یک‌صد هزار نفر را برای دفاع از بغداد آماده کردند (1/ 373). هفت سال حج تعطیل بود تا آن که در سال 640 کاروان حج عراق به حرمین عزیمت کرد اما باز تعطیل شد و مجدداً 9 یا 10 سال بعد؛ یعنی در سال 650 تعدادی از بغداد به حج عزیمت کردند (1/ 374).
بغداد در سال 656 توسط مغولان فتح شد و زان پس، دولت ایلخانی جایگزین خلافت عباسی شد. طبعاً در دولت ایلخانی هم می‌بایست مقدمات حج آماده می‌شد و این به رغم آن بود که هلاکوخان مسلمان نبود. تحوّلی که از این پس رخ داد این بود که صورت عربی عراق باز هم تضعیف شده و بیش از پیش رنگ عجمی به خود گرفت.
نخستین حج عراقیان پس از حمله مغولان در سال 666؛ یعنی ده سال پس از فتح بغداد بود (1/ 378). شمار حاجیان عراقی، سال به‌سال، رو به تزاید می‌گذاشت.
در سال 705 شمار حجاج از نقاط مختلف؛ از جمله عراق عجم بسیار بالا بود (1/ 388).
در باره حج این دوره، در مقاله‌ای تحت عنوان «حکم فتح راه حجاز» (فصلنامه میقات حج، ش 15) توضیحاتی آورده‌ایم.
با درگذشت ابو نُمی اوّل (م 701) و بالا گرفتن اختلافات میان فرزندان وی، پای دولت ایلخانی هم به حوادث مکه باز شد.
سلطان محمد خدابنده و فرزندش ابوسعید به دفاع از حمیضه، فرزند ابو نمی در مقابل سایر برادران پرداختند. به دنبال آن، در سال‌های 716- 717 شمار زیادی از مغولان راهی مکه شدند. در منابع موجود، چنین تصویر شده است که روافض هم از این فرصت استفاده کرده، گویی بر آن شدند تا به نبش قبر شیخین بپردازند، اما کاری از پیش نبردند (1/ 390). به نظر می‌رسد اینها توهّماتی است که برخی از مورّخان مکی داشته‌اند. قاشانی از معاصران الجایتو ذیل حوادث سال 716 می‌نویسد: و به همین تاریخ و شهور این سال، حمیضا پسر رییس مکه، برادر خود را که مربوث و مربای سلطان ناصر مصر بود، بکشت و به دیار عجم، به خدمت سلطان محمد الجایتو مبادرت نمود و به اجلاس خود به جای برادر، از حضرت همایون مدد و مساعدت طلبید. سلطان از خواص و مقربان خود، حاجی دلقندی را با یک هزار سوار جان سپار به استمداد و استنجاد او نامزد کرد، به دفع دیگران تا او را در مکه بر تخت مملکت قرار و آرام دهند. و بصره به او داد تا مال بصره بستاند و به سبیل راه حج کند و چهارپایان بسیار وجه سبیل راه کند (تاریخ
ص: 85
الجایتو- تهران 1348- صص 199 و 200).
اما کار حمیضه به جایی نکشید، به خصوص که همان سال الجایتو درگذشت.
در سال 718 کاروان عراق به حج اعزام شد و عرب‌ها نتوانستند چیزی از آنان بگیرند. علی شاه وزیر سلطان ابوسعید کسی را همراه این کاروان فرستاد تا دو حلقه طلای با ارزش را بر درِ کعبه آویزان کنند.
اما امیر الحاج مصری گفت که بدون اجازه سلطان مصر، اجازه این کار را نخواهد داد.
نماینده علی شاه که نامش حاج هولاواج- نایب السلطنه عراق- بود گفت، وزیر نذر کرده است در صورتی که بر رشید الدین فضل‌اللَّه غلبه کند، این دو حلقه را در کعبه آویزان کند. دو حلقه برای مدت کوتاهی آویزان شد و سپس توسط امیر مکه برداشته شد (1/ 391). مقصود مؤلف از علیشاه وزیر، خواجه تاج الدین علیشاه (م 724) است که با تحریک امیرچوپان بر ضد رشیدالدین، سبب شد تا در سال 717 سلطان به قتل او فرمان دهد (تاریخ گزیده، 613). آویختن این دو حلقه، نذر برای این کار بوده است.
ابوسعید پسر خدابنده، به محمل عراقی توجه خاصی داشت و آن را آبرومند در می‌آورد. منبع ما می‌گوید که ابوسعید عنایت تام و تمامی به امر حج داشت و محمل را با حریر پوشانده، آن را با طلا و مروارید و یاقوت و انواع جواهرات زینت بخشید، به‌حدی که ارزش آن به یک صد تومان رسید. ذهبی آن را معادل دویست و پنجاه هزار دینار مصری می‌داند. در این سال؛ یعنی سال 720 به حدی موقعیت ابوسعید بالا گرفت که در مکه، پس از نام سلطان مصر، نام وی را آورده، برایش دعا کردند (1/ 393). مؤلف به نقل از مسالک الابصار می‌نویسد که راه حج عراق بسیار دهشتناک بود تا آن‌که دولت عباسی از میان رفت. در دوره سلطنت سلطان ابوسعید خربنده وی با سلطان مملوکی الملک الناصر صلح کرده و ابوسعید از او خواست تا راه عراق را امن کند. ناصر هم دستوراتی برای امرای آل فضل و قبایل عنین و طی و دیگر عربها فرستاد تا راه را بگشایند و مسیر را برای عبور حجاج عراق از بغداد به مکه معظمه فراهم سازند. به ملک العرب ابوموسی مهنابن عیسی و دیگر امرای آل فضل و سایر امیران عرب و مشایخ قبایل مختلف، فرامینی با همین منظور نوشته شد. به خصوص به امیر آل فضل فرمانی نوشت تا سپاهی را همراه با کاروان عراقی به یاری برخی از برادرانش اعزام کند تا آنان را از
ص: 86
کوفه تا مکه همراهی کنند و دوباره به کوفه بازگردانند و امنیت راه و منازل را عهده‌دار شوند و جلوی تجاوزات را بگیرند. آنان نیز فرمان وی را پذیرفتند.
بدین ترتیب کاروان عراق برای سالها با امنیت به حج می‌رفت تا آن که سلطان ابوسعید مرد و این وضعیت به هم خورد و حج برای سال‌ها تعطیل شد و دیگر احدی از این راه به حج نرفت. زان پس ساکنان آن دیار تنها از راه دمشق به حج می رفتند و با محمل شامی همراه می‌شدند. البته این راه گاه باز می‌شد اما آن امنیت نبود. گاهی حج تعطیل می‌شد و گاه به راه می‌افتاد. این بود تا زمان الملک الاشرف قایتبای در اواخر قرن نهم که دیگر حج به خاطر ترس راه از آن مسیر قطع شد و تا زمان ما که کسی نزد وی در این باره سخن نگفته و این به رغم تسلط وی بر بغداد و ورود نایبان او به این دیار است. تنها در برخی از مواقع، طایفه بنی جبر از آن مسیر می‌آیند و دسته‌هایی از عجم هم آنها را همراهی می‌کنند (2/ 80).
در واقع مناسبات خوب ابوسعید با الملک الناصر از یک طرف و روابط مثبت با شرفای مکه، سبب شد تا در طول حکومت ایلخانان، بهترین دوره در زمینه حج، همین دوره ابو سعید باشد.
مقریزی ذیل رخدادهای سال 720 می‌نویسد: در این سال پیامی به مصر رسید که سلطان ابوسعید در مملکت خود ندای حج سر داده و همه چیز را تجهیز کرده است اما فیاض و سلیمان، فرزندان مهنا، فسادشان گسترش یافته و راه را بر تجّار می‌بندند.
ترس آن هست که متعرض کاروان حج عراق‌شوند. سلطان مملوکی، سیف‌بن فضل، برادر مهنا را از آن بلاد خواست و با او قرار گذاشت که پدرش مهنا و برادران دست از تعرض کاروان عراق بردارند. آنان پذیرفتند وتعرضی نکردند. مهنا فرزندش موسی‌را هم نزد سلطان فرستاد تا این خبر را به سلطان مملوکی بدهد و سلطان هم به وی اکرام کرده به‌او وهمراهانش خلعت داد (السلوک،- قاهره 1956- 2/ 1، 211- 212). این خبر روایت پیشگفته از الدرر است.
اما خبری هم از قاضی نور اللَّه:
شهاب‌الدین فرزند رمیثةبن ابی نمی، نزد سلطان ابوسعید آمد و محمل سلطان را به مکه برده، مقدم بر محمل دیگر سلاطین داشت و زری که به اسم سلطان بود، در آن دیار جاری ساخت. بنابراین، بعد از عود سلطان، بیش از پیش در تعظیم و اجلال او کوشیده، امارت اعراب عراق بدو داد و بعد از سلطان بر حلّه استیلا یافت. امیر شیخ
ص: 87
حسن نویان او را محاصره کرده بعد از تسخیر بکشت (مجالس المؤمنین، 2/ 293).
امیر چوپان و حرمین
منابع تاریخی از ارتباط امیر چوپان با حرمین فراوان سخن گفته‌اند. این امیر چوپان از سال 688 در خدمت ارغون خان مغول درآمد و بعدها در کنار غازان خان و الجایتو بود تا آن که زمان ابوسعید رتبتی بلند یافت، اما اندکی بعد مورد خشم وی قرار گرفت و در محرم 728 در حالی که نزد غیاث الدین کرت گریخته بود، توسط وی- و طبعاً برای خوشخدمتی به ابوسعید- کشته شد. شاید لازم باشد اشاره کنیم که این زمان در ایران بزرگ سلطان ابوسعید و در شامات الملک الناصر مملوکی حکومت می‌کردند و روابط کم و بیش خوبی داشتند. داستان مناسبات‌آنان، بخش مهمی ازسیاست خارجی ایران را در آن دوره تشکیل می‌دهد (نک: دین و دولت در ایران عهد مغول، بیانی،- تهران 1375- صص 1037- 1056).
خدمات وی به حجاج و تلاش‌هایی که برای آب مکه داشت و همین‌طور انفاقات فراوان او در این شهر، خاطراتی خوش از وی در منابع تاریخی برجای گذاشته است. این خدمات چندان مفصل بود که بخشی از آن‌ها را در همین منبع (1/ 394) می‌توان ملاحظه کرد. اجرای یک طرح چهارماهه برای تأمین آب مکه، از اقدامات وی بود که خشم سلطان مملوکی را به دنبال داشت. اما او نمی‌توانست کاری انجام دهد.
مقریزی از تلاش وی برای بازسازی چشمه عرفه در سال 726 سخن گفته است (السلوک: 2/ 1، ص 275؛ اتحاف الوری:
4/ 527).
وی همان سال چشمه بازان را هم در مکه بازسازی کرد که برای مکیان بسیار مفید افتاد؛ چون واقعاً به آن نیازمند بودند (اتحاف: 3/ 46؛ شفاء الغرام: 1/ 347؛ السلوک: 2/ 1، ص 275). این زمان شمار حجاج عراقی افزون شده بود و مکه در وقت آمدن حجاج، در مضیقه آب بود. آن وقت مردم هر ظرف آب را در ایام حج به ده درهم مسعودی می‌خریدند. امیر چوپان خواست خدمتی بکند که او را به بازگشایی این چاهِ تعطیل شده راهنمایی کردند. وی یکی از افراد مورد وثوقش را مأمور کرده، پنجاه هزار دینار به او داد و او را به مکه فرستاد. این شخص، وقتی مناسک حج را به سرانجام رساند، به سراغ چشمه عرفه رفت.
ص: 88
وی اعلام کرد برای یک روز کار سه درهم می‌دهد. به دنبال آن کارگران فراوانی رفتند و کار را به انجام رساندند. حتی برخی از زنان هم به کار مشغول شدند تا آن‌که آب به شهر مکه و در میان صفا و مروه رسید. این کار چهار ماه به‌طول انجامید و برای آن یک‌صد و پنجاه هزار درهم صرف شد. این خبر در اتحاف (3/ 181، 182) و سلوک مقریزی (1/ 2، 275) آمده و صاحب اتحاف، به دنبال آن، داستان دیگری هم که برای مؤلف جالب بوده در این رابطه نقل کرده است. آب آن قدر در مکه زیاد شد که مکیان آن را برای سبزیجات هم استفاده کردند (سلوک، 1/ 2، 275). مقریزی ذیل حوادث سال 726 می‌نویسد: در این سال گفته شد که امیر چوپان، شماری از برگزیدگان سپاه اردو را در حد ده هزار نفر آماده کرده و قصد حج دارد. در آن سال نایب سلطان؛ یعنی امیر سیف‌الدین ارغون هم به حج رفته بود. سلطان مصر در هراس افتاد که نکند چوپان قصد دارد ارغون را دستگیر کند. به همین جهت به نایب شام دستور داد با سپاه خود به طرف کرک برود و به ارغون بپیوندد. گویا همه این‌ها شایعه بود وهدف سطان مصر چیزدیگری‌بود. پس از رفع خطر، شایع شد که امیر چوپان از حج منصرف شده است (سلوک، 1/ 2، 277).
زمانی که وی کشته شد، تابوت وی را همراه با کاروان حج عراق به حرمین آوردند. این ماجرا در سال 728 بود.
تابوت چوپان را شبانه در مسجد الحرام طواف داده به سوی مدینه بردند. وی در مدرسه‌ای که خود در این شهر ساخته بود، و نزدیک باب الرحمه قرار داشت، محلی را برای دفن خود معین کرده بود که امکان دفن او در آنجا فراهم نشد و در بقیع مدفون گشت (1/ 395؛ اتحاف:
3/ 185؛ العقد الثمین: 3/ 447). (در باره درگذشت وی نک: العقد الثمین: 446/ 3، ش 920)
توجه وی به حج، چندان بود که در سال 730 همچنان برخی از نزدیکان وی امیر حج عراقی بودند. در این سال امیرالحاج عراق، شخصی به نام محمد الجویج (در اتحاف 3/ 189: محمد حجیج) از اهالی توریز؛ یعنی همان تبریز و از نزدیکان اولاد امیر چوپان بود که نزد سلطان ابوسعید موقعیت بالایی به دست آورده بود (1/ 396). باید افزود که یکی از امرای مغول با نام یاسور هم که ابوسعید، توهم توطئه‌ای از ناحیه وی داشت؛ به تحریک ابوسعید، در جمرات کشته شد (اتحاف: 3/ 201).
ص: 89
قاضی قزوینی مکه و مؤذنان کازرونی حرم الهی
حرمین به جز آن که مردمانش از سادات و جز آن، صاحب شهر خویش بودند، از خارجیان غالباً در اختیار مصری‌ها و شامی‌ها بوده است. اما به خصوص از دوره پس از مغولان، شمار زیادی از ایرانیان به سمت غرب کوچ کرده و گاه در حرمین هم اقامت می‌کردند. بنابراین شگفت نیست که بدانیم در سال 731 قاضی القضات مکه، شخصی به نام جلال الدین محمد قزوینی بوده است (1/ 399). توجه داریم که بعدها در دهه پایانی قرن دهم هجری، میرمخدوم شریفی قزوینی شافعی حنفی شده هم، که از ایران گریخت، در مکه قاضی شد. عمر نویسنده این کتاب به آن دوره نرسیده تا خبر آن را گزارش کند.
اما اگر قاضی ایرانی در مکه اندک است، مؤذن کازرونی در مکه متعدد بوده است. در این کتاب دست کم به یک مؤذن، که از قضا بدشانس هم بوده، اشاره شده است. وی علی بن محمد بن عبدالسلام کازرونی بود که در سال 695 در مئذنه باب علی مشغول اذان گفتن بود که صاعقه آمد و او تلف شد (1/ 384). اما کازرونی یا کازرینی بودن مؤذنان مکه یک سنت بود و اطلاعات فراوانی در باره بیش از سیزده تن آنان را می‌توان در العقد الثمین (2/ 69، 121، 156، 3/ 81، 103، 4/ 362، 5/ 212، 213، 431، 488، 6/ 203، 233).
مشاهده کرد.
آغاز حج ایرانیان به صورت مستقل
سلطنت ایلخانی پس از مرگ ابوسعید، در سال 736 رو به زوال رفت و یکی دو دهه بعد، دیگر اثری از آن نماند. به‌جای آن ملوک الطوایفی ایران و عراق را گرفت.
مرگ ابوسعید سبب شد تا در سال 736، کسی از عراق به حج نرود و این تعطیلی برای یازده سال ادامه یابد، اما پس از آن، در سال 748 شمار زیادی از اهل عراق به حج رفتند (1/ 405).
آنچه در ارتباط با حج ایرانیان قابل توجه است این‌که با آشفتگی اوضاع سیاسی عراق و ایران و ملوک الطوایفی شدن مناطق مختلف و نابود شدن تمرکز سیاسی، کاروان عراق نتوانست با موقعیت خوبی در حج ظاهر شود. شاید یکی از پیامدهای این مسأله آن بود که حجاج ایران ارتباطشان با عراق عرب قطع شد و خود به‌طور مستقل و از راه‌های تازه‌ای که پیش از آن هم مردمان بخش‌های جنوبی ایران از آن مسیرها به حج
ص: 90
می‌رفتند، عازم حج شدند. از این پس گاه از حجاج ایران با تعبیر حجاج عراق عجم یاد می‌شود که به دلیل تحولات سیاسی در عراق، از راه احساء و قطیف عازم حج می‌شوند (1/ 433).
جزیری می‌گوید در سال 758 حجاج مصر و شام بسیار اندک بودند. در این سوی، حجاج عراق دو محمل داشتند: یکی از بغداد و دیگری از شیراز. (1/ 411).
شیراز یکی از مراکز مهم تمدنی ایران در قرن هشتم و نهم هجری است. طبعاً تعداد فراوانی از حجاج از این دیار بودند و مسیر آنان نیز رفتن به سمت احساء و از آنجا به حج بود. در ذیل حوادث سال 785 گزارش شده است که حجاج شیراز و بصره در منطقه لحسا غارت شدند و هرآنچه همراه داشتند از آنان گرفته شد. افرادی که سالم ماندند، با پای پیاده به خانه و کاشانه بازگشتند و تعداد اندکی موفق شدند تا به حجاج بغداد بپیوندند و به حج بروند (1/ 419). در ذیل حوادث سال 795 آمده است که هیچ‌کس از عراق حج به جای نیاورد (1/ 425). بعد از دو سال تعطیلی، در سال 797 کاروان عراق تنها در حد یک صد شتر به حج رفت (1/ 425). می‌دانیم که این زمان، حمله تیمور به ایران سبب آشفتگی و ویرانی فراوانی شده است. در سال 807 محمل عراقی دوباره به راه افتاد. در این وقت شایع شد که کاروان حج عراق، به ریاست فرزند تیمور که امیر بغداد بود به حج آمده است. اما اندکی بعد معلوم شد که خبر دروغ است و کاروانی ضعیف همراه کسی که از طرف تیمور موظف شده، به حج آمده است. حج عراقی‌ها از سال 797 تا این سال تعطیل شده بود (1/ 429). جزیری در جای دیگری می‌نویسد که حجاج عراقی در سال 807 علی العاده با محمل آمدند و این بعد از آن بود که برای 9 سال حج تعطیل شده بود. در شعبان این سال، تیمورلنگ مرد و حجاج عراقی بعد از آن، برای پنج سال از همان راه با محمل به حج آمدند اما دوباره سه سال تعطیل شد. یکی سال 813 که سلطان احمد بن اویس، سلطان بغداد کشته‌شد. وی بانی محمل عراق در سال‌های
ص: 91
قبل از آن؛ یعنی میان سالهای 807 تا 812 بود. بعد از سال 813 که حج تعطیل بود، دوباره حج عراقی‌ها برقرار شد و تا سال 820 ادامه داشت. بانی محمل عراق در این سال‌ها، حاکم بغداد از سوی قرایوسف ترکمانی بود (2/ 246).
در وقایع سال 814 آمده است که عده قلیلی از شیراز به حج آمدند (1/ 434). این نشان می‌دهد که شیراز مرکزیتی در امر ارسال کاروان حج به دست آورده است.
مسیر آنان همان احساء و قطیف بود.
علاوه بر شیراز، خراسان نیز نامش به عنوان ارسال کننده کاروان، به تدریج در منابع ظاهر می‌شود. این زمان، خراسان در اختیار شاهرخ بود و پس از چند دهه ویرانی، بار دیگر حرکت رو به رشد خود را آغاز کرده بود. در سال 816 علاوه بر محمل بغداد، شماری از خراسانیان هم به بغداد آمده و همراه آن کاروان به حج مشرف شدند (1/ 434).
خراسان دهه‌های نخست قرن نهم، دوران تسلط شاهرخ و منطقه‌ای بالنسبه آباد بود. بنابراین می‌توان تصور کرد که از این منطقه، حجاج فراوانی به حج مشرف می‌شدند. طبعاً وقتی سخن از خراسان به میان می‌آید، مقصود خراسان بزرگ است.
یکی از علایم برجستگی این دوره همین است که شاهرخ در سال 848 پرده کعبه را فرستاد (1/ 458)، اقدامی‌که معمولًا بزرگترین سلطان، که بالاترین تسلط را در مکه داشت، انجام می‌داد. با این حال، نباید تصورکردکه شاهرخ چنین‌نفوذی درحرمین داشته است. همان منبع اشاره می‌کند که همراه محملی که آمده بود، صدقه ناچیزی هم بود که در میان مردم توزیع شد. در سال 850 گفته شد که سال آینده همسر شاهرخ به حج می‌آید که البته در حوادث سال بعد، اشاره به آن نشده است (1/ 458، 459). پرده داخله کعبه هم که از شاهرخ بود تا سال 856 در آنجا بود که در سال یاد شده به دستور جقمق مملوکی عوض شد (1/ 462).
مرکزیت نجف برای اعزام کاروان
نجف درمدخل‌راه جبل؛ یعنی کهن‌ترین راه حج عراق بود و بسیاری از عراقی‌ها و ایرانی‌ها برای رفتن به حج از این نقطه عزیمت می‌کردند. این زمان؛ یعنی قرن هشتم و نهم به تدریج بر شمار شیعیان هم افزوده شد و آمدن به عراق برای زیارت عتبات آنان خود یک ارزش مستقل داشت.
شیعیان عراق هم در این دوره رو به فزونی گذاشته و حلّه از مراکز اصلی شیعه در عراق
ص: 92
شده بود. ظهور فقهای معروف برای شیعه در حلّه در قرن هشتم، این شهر را به صورت یکی از مراکز علمی شیعه در آورده بود.
به نقل جزیری، در سال 831 پس از آن‌که بیش از ده سال بود که محمل عراق تعطیل شده بود؛ یعنی از پس از کشته شدن احمدبن اویس، حاکم بغداد، بار دیگر محمل عراقی تنها با چهار صد شتر به راه افتاد. تجهیز کننده این کاروان، حاکم شیعه حلّه، حسین بن علی فرزند سلطان احمدبن اویس بود. محل عزیمت این کاروان، مشهد علی علیه السلام یا شهر نجف بود (1/ 448).
با این حال، وضع عراق خراب‌تر از آن بود که حرکت محمل عراقی ادامه یابد، چنان‌که در سال‌های بعد از آن، دیگر خبری از اعزام آن نیست. در سال 850 بار دیگر کاروان عراق از بغداد اعزام شد. این زمان احمد شاه پسر یوسف قراقویونلو که بر تبریز (که آن زمان توریز تلفظ می‌شد) تسلط یافت و پسرش بر بغداد مسلط شده بود، محمل عراق را به راه انداخت. این کاروان هزار سوار بود و کجاوه‌ای هم در کار نبود.
در راه تعدادی از عرب‌های مطیر حمله کردندکه امیر سخت باآنان نبردکرده، عربها را شکست داد. گفته شد که از مشهد (علی) هم تعداد زیادی برای حج آماده شده بودند که به آنان گفته شد ما تاکنون از این راه به حج نرفته‌ایم. امسال می‌رویم، اگر مشکلی نبود، شما از سال آینده بیایید، (1/ 458).
در سال 857 کاروان حج عراق مورد غارت قرار گرفت. عبارت جزیری قدری مبهم است. وی می‌گوید: غالب اشخاصی که در این کاروان بودند، کشته شدند. از جمله شخصی که از خوارج بود (!) که به او شعشاع گفته می‌شد و ادعا در نواحی عراق چنان بود که او مهدی است. وی اندکی بیش از بیست سال داشت و خود را شریف (از سادات) می‌دانست و این که مهدی است.
جمع فراوانی از مردم گردش جمع شدند و شاهان شرق از وی عاجز گشتند؛ چرا که وقتی با سپاه به سوی او می‌رفتند، وی به جزائر می‌رفت و مخفی می‌شد. وی هر سنی را که می‌یافت می‌کشت و او «شیخ کبیر رافضی خبیث» بود که به هیچ دینی باور نداشت (1/ 463). آشکار است که این اطلاعات ناقص است؛ اما گویا) «گویا» به دلیل مشکلی که در عبارت هست) جزیری بر آن است که بگوید وی هم در این غارت کشته شد. معلوم نیست چگونه یک جوان بیست ساله، «شیخ رافضی» می‌شود و همزمان از خوارج؟!
مسیر حج عراقی‌ها همان راه جبل بود
ص: 93
که ناآرام‌ترین راه در طول تاریخ حج‌گزاری است و این به دلیل سکونت شمار زیادی از قبایل عرب بدوی فقیر است که کاروان‌های حج را وسیله ارتزاق سالانه خویش می‌پنداشتند و غارت آن برای ایشان یک اصل و کاملًا مشروع بود.
به علاوه، کاروان حج عراقی، احتمالًا به دلیل این‌که از این زمان به بعد، همیشه شامل جمع زیادی شیعه بود، محبوبیتی در حرمین‌نداشت. زمانی‌که در سال 886 اعلام شد که محمل عراقی در حال آمدن به مکه‌است، شریف و اعیان شهر با امیرالحاج متحد شدند تا مانع از ورود محمل عراقی شوند. (1/ 473). گویا مقصود وارد شدن محمل؛ یعنی همان شتری‌است‌که به‌عنوان محمل مزین می‌شد، نه‌آن‌که مقصود جلوگیری از ورود خود حجاج عراقی باشد.
در سال 894 کاروان حج عراقی با امیر محملی، که نامش الزین کمونه بود، به مکه آمد و امیر آن با شریف مکه در زاهر دیدار کرد (1/ 476).
مؤلف درر و حج ایرانیان در دهه‌های نخست دولت صفوی
از اوایل دوره صفوی و با بالا گرفتن اختلافات صفوی- عثمانی، حج‌گزاری ایرانیان از قالب اعزام محمل، که البته همان هم در دو قرن قبل از آن با فراز و نشیب زیاد همراه بود، بیرون آمد و به صورت متفرقه آن هم از راه‌های مختلف، انجام می‌شد. طبعاً مورّخان تاریخ مکه که به محمل‌ها و اشراف توجه داشتند، دیگر خبری از حج‌گزاری ایرانیان ندادند و استثناءاً اگر اتفاق خاصی می‌افتاد، بسیار محدود گزارش می‌شد.
خبری‌که جزیری آورده این است: در سال 960 خندگار؛ یعنی سلطان عثمانی که در این وقت سلطان سلیمان بود، برای جنگ با قزلباش و قطع ریشه روافض راهی شد. در این هنگام دستوراتی به مکه رسید تا به قرائت قرآن بپردازند و به دعا مشغول شوند تا حضرت خندگار در این جنگ پیروز شود. شریف ابو نمی و فرزندانش به همراه قاضی مکه و امیر جده و فقهای مختلف برابر باب امّ هانی جمع شدند و اجزای قرآن، که توزیع شده بودند، خواندند و برای نصرت سلطان دعا کردند (1/ 571).
شادی جزیری، از نقل اخبارِ منفی نسبت به شیعیان، آن مقدار که به مکه مربوط می‌شود، درباره ذکر خبر درگذشت نظام‌الملک شیعی، که حاکم دکن بوده و به
ص: 94
سال 961 درگذشته، آشکار است. با رسیدن خبر درگذشت وی، خطیب عبدالباسط بن محمدبن ایوب شافعی، پس از نماز جمعه، بر او نماز می‌گزارد. بعد از آن که رییس در کنار زمزم بر او رحمت می‌فرستد و او را نظام‌شاه می‌خواند. در این وقت شماری از اعاجم [که اشاره به اهل سنت ماوراءالنهر است، کسانی که تعصب ضد شیعه داشتند] از این جهت که او رافضی بوده، اعتراض کردند. خطیب گفت، من به دستور این مرد؛ یعنی قاضی بر او نماز خواندم. قاضی هم گفت: رفض او نزد ما ثابت نیست. اما نقل شده است که او علناً روی منبر لعن بر صحابه می‌کرده است؛ همین‌طور در محافل و مشاهد. زمانی هم که یک رافضی نزد وی می‌آمده در حق او انعام می‌کرده است؛ به‌طوری که وقتی یکی از اشراف بنی‌الحسین از ساکنان مدینه با اسم علی‌بن شدقم از بزرگان شیعه نزد وی رفت، در نخستین ملاقات، ده هزار سکه طلا به او داد. وقت خداحافظی هم چنین کرد.
وهمین‌طور با دیگر کسانی که به سراغش می‌رفتند (1/ 577).
وی نگرانی خود را هم از این‌که در سال 969 شریف مانع، با وجود آن‌که شهرت به‌رفض وحتی سبّ شیخین داشته، به امارت مدینه منصوب شده، ابراز می‌کند.
این به خاطر خدماتی بوده که به ابو نمی و فرزندانش کرده است (1/ 667).
به هر روی، مکه اوایل قرن دهم، در اختیار شریف برکات بود که شهرت پسرش ابو نمی دوم، که در سال 911 به دنیا آمد و تا اواخر این قرن حکومت مکه را در اختیار داشت، از پدر بیشتر است. طی سال‌های دهه اول و دوم قرن دهم، کمتر اشاره‌ای در این منبع، به کاروان حج عراقی شده و به احتمال قوی، کاروان‌های کوچک و متفرقی به حج می‌آمده‌اند اما محملی نداشته‌اند. به خصوص با بالا گرفتن کار شاه اسماعیل، اوضاع عراق عرب و عجم، پیچیده‌تر و مبهم‌تر شده و علی القاعده نباید در این زمینه، اقدامی صورت گرفته باشد. با تسلط عثمانی‌ها بر حرمین در سال 922- 923 و با توجه به دشمنی موجود میان سلیم و اسماعیل، باز هم دشواری‌های مربوط به حج در عراق عجم و عرب بیشتر و بیشتر شد. از این پس داستان شکل دیگری به خود می‌گیرد. شگفت آن است که جزیری دیگر خبری از دیار عراق، جز به ندرت ندارد. وی می‌گوید: در سال 962 گروهی از حجاج عراق و بغداد و بصره به امیریِ شخصی به نام موسی لنکروانی به حج
ص: 95
آمدند. [این زمان بغداد در اختیار عثمانی‌ها بوده است] این گروه طبل و لواء هم داشتند و بر آن بودند تا سال بعد با محمل به حج بیایند اما چنین چیزی فراهم نشد. وی از قول آنان مشکل را اعراب طول راه و ناامنی مسیر نقل کرده است (2/ 81).
درآخرین صفحات این کتاب گزارشی از حج سلطانه، همسر شاه طهماسب و نیز گزارشی در پیدایش صفویه، به نقل از سید مرتضی، یکی از معلمان بچه‌های شاه طهماسب و از خاندانش شریف جرجانی نقل شده که آن را در مقاله‌ای مستقل آورده‌ایم.
سلطانه دخترموسی، از طایفه‌ای از امرای ترک بود که به آنان بایندریه گفته می‌شد. وی همسر سلطان شاه طهماسب، پادشاه عجم و مادر شاه اسماعیل میرزا بود که زمانی والی خراسان بود و پدرش به خاطر تندی او و ترسی که از آن داشت، وی را عزل کرد تا آن‌که خدا آنچه را خواست محقق کرد.
سلطانه در سال 971 از راه شام به حج آمد، در حالی‌که با تجمّل و در محفّه‌ای بود که بالای آن قبّه‌ای زیبا از چوبی مخروطی شکل با پوشش مناسب داشت و همراهش اثاثیه و اموال حیرت انگیز و فراوان و یراق فاخر بود. به همراه وی، جمعی از عجم و اعوان و انصارش بودند.
من در موسم آن سال در مکه بودم که خبر ورود او را به بغداد شنیدم و این‌که سپاهی از عجم که زیاده از حد بود، همراهی‌اش می‌کردند. نایب بغداد به وی اجازه عبور از بغداد را نداد و حتی لباس جنگ پوشید تا در صورتی که از فرمانش سرپیچی کردند، با آنان نبرد کند. سپس خبر آمدن و حرکت وی را برای حج به سلطان سلیمان فرستاد تا از او کسب اجازه کند.
نایب بغداد به سطانه گفت: تنها می‌توانی با شماری که به کمکشان نیاز داری سفر کنی اما نه با این جمعیت فراوان.
زمانی که بر نایب شام وارد شد، وی دستور داد تا او از جمعیت و یراق همراه خود کم کند که پذیرفت. سلطانه و همراهانش، به همراه کاروان شام به مکه آمدند. نایب شام از ترس توبیخ، خبر او را به دربار عثمانی رساند. از آنجا پیغام آمد که در بازگشت مانع از رفتن وی به بلادش شده و وی را برای رفتن به دربار سلطان تجهیز کنند. در این وقت، نایب شام جاویشی را از شام آماده حرکت کرده، پیام مکتوبی را به وی داد تا به امیر الحاج شامی و امیرالحاج مصری برساند تا مراقب وی باشند و اجازه
ص: 96
اقامت در مکه و مدینه را به او ندهند و این که او می‌بایست همراه حجاج شام «فی الترسیم و الیسق» باز گردد.
این جاویش (شاویش) در القاع‌الکبیر با امیر الحاج مصری، که از زیارت باز می‌گشت، برخورد کرده پیام مکتوب را به او رساند و از همان‌جا عازم مکه شد.
امیرالحاج شامی، چهل نفر از تیراندازان انکشاری را در اطراف محفّه سلطانه و مردان و زنان و اموال و امتعه آنان قرار داد تا آنان را در وقت بازگشت به شام، در اختیار نایب شام قرار دهد. خود جاویش هم به همراه امیر الحاج مصری بازگشت. نام وی حسن‌بن عیسی بود که پدرش «عزیز الدولة المظفره- عیسی‌بن اسماعیل ابوحنیش، زمانی مقدم جمالة الشام بود. وی امیر عرب‌های بنی عونه در بحیره بود تا آن‌که از عقبه ایله به غزه منتقل شد.
زمانی که سلطانه به مکه رسید، در خانه‌ای در نزدیکی باب‌الصفا اقامت گزید.
این خانه گنجایش اموال و اثاثیه او را نداشت؛ به همین دلیل فراشان، فضای بزرگی (زقاقاً کبیراً) را- میان خانه و خیابان، من الخام الأصفر الناخودی- آماده کردند و مطبخ و وسایل آن را در آنجا قرار دادند.
همین‌طور محلی را به اسکان غلامان و خادمان کم سن و سال سلطانه اختصاص دادند. محفّه‌ها را هم در کنار باب‌الصفا گذاشته و باقی مانده اسباب و اثاثیه را هم در کنار خیابان قرار دادند.
سلطانه همراه زنان، در شب، در اوقاتی که مطاف خلوت بود، طواف می‌کرد. وی به عرفات رفت و همه مناسک را به‌جای آورد و باز به همان خانه‌ای که برابر باب‌الصفا بود، برگشت.
من از سید شریف حسن امیر مکه، شفاهی پرسیدم: آیا هدیه‌ای برای او فرستادید یا او را اکرام کردید؟ گفت: نه؛ اما از طرف او کسانی آمدند و هدایایی آوردند که من به آن‌ها توجهی نکردم.
کسی که من به او اعتماد داشتم از مدینه خبر داد که وقتی سلطانه به مدینه رسید، کسی از همراهانش شیخین را سب کرده بود. وی را نزد قاضی و شیخ الحرم برده و آنان حکم به قتلش کردند و پس از قتل، جسدش را کنار باب‌السلام آتش زدند.
(در ادامه گزارشی در باره تأسیس دولت صفویه در چند صفحه آمده است. این مطالب، آخرین صفحات کتاب‌الدرر است که در چاپ حمد جاسر، صفحه 1992 می‌باشد. باقی ارجاعات ما به چاپ دارالکتب العلمیه است.)
ص: 97

راه‌های حج در دوره صفویه‌

اسرا دوغان
در موسم حج‌گزاری، که دولت عثمانی میزبان آن بود، محمل روم، مصر و یمن به سوی حجاز حرکت می‌کردند. (1) تا سال 1301، محمل مصر از راه عقبه و یا از راه القصیر به وسیله کشتی به سوئز می‌رفت. (2) مهمترین سفرنامه‌ای که در اوایل دوره عثمانی نوشته شد، سفرنامه اولیا چلبی است.
سفرنامه او، از ارزشمندترین سفرنامه‌های قرن 11 به شمار می‌رود. اولیا چلبی 1020 در استانبول به دنیا آمد و تمام عمر خود را در سفر سپری کرد.
سومین جلد از سفرنامه ده جلدیِ او، از استانبول تا شام را شرح داده و مسیر او همان است که حجاج شام از آن‌جا به مکه می‌رفتند. این سفر اولیا چلبی در 1087 هجری، در زمان سلطان محمود چهارم، پادشاه عثمانی انجام شده و از تمام شهرها و زیارتگاه‌های میان راه، در سفرنامه او یاد شده است. در مجلد 9 و 10، سفر وی به حجاز، سپس به مصر و سودان نوشته شده است.
اولیا چلبی در 1088 ق. در سن 60 سالگی، به همراه صرّه همایونی از استانبول حرکت کرده و تا آدانا به همراه صرّه پیش رفته است. او تمام جزئیات مربوط به اخراج صرّه، حرکت، جشن‌ها و ساختار سفر را در کتاب خود آورده است.
چلبی در آلمنه از کاروان جدا شد و به راهی دیگر به مرعش و عین تاب، که شهرهای مهم آن دوره بودند، رفت. از آنجا به حلب و بیروت و قدس عزیمت نمود.


1- «اگرچه در این دوره مسیر یمن نیز مورد استفاده حجاج بوده، لیکن در خصوص آن، اسناد چندانی دردست ما نیست.
2- تاریخ مکه، احمد سباعی، ج 2، صص 395 و 398

ص: 98
اولیا، قصد داشت در قدس به کاروان مصر ملحق شده، همراه آن به حج برود، ولی در آن سال به دستور پادشاه، کاروان ده روز زودتر به راه افتاد. به همین خاطر وی مجبور شد با کاروان شام به مکه برود. حسین پاشا، پاشای شام، نیازهای او و همراهانش را از شام تا مکه تأمین کرد.
چلبی در بیست شوال سال 1081 ه. از شام حرکت کرد و به همراه هزار نفر از حجاج ایرانی که به کاروان شام پیوسته بودند، به شهر مکه عزیمت نمود. او می‌نویسد: از هر حاجی ایرانی 15 سکه طلا می‌گرفتند.
سفرنامه اولیا چلبی مفصل‌ترین نوشته در خصوص مکه و مدینه است. اولیا چلبی مسیر آناتولی را نیز برای ما شرح داده است.
(1) در اینجا شرح مسیر آناتولی و ارسال صرّه همایونی، از آنجا به مکه، و حج‌گزاری عثمانیان و مسیر حرکت حجاج عثمانی، موضوعِ بحث ما نیست، لیکن از آنجا که اولیا چلبی در سفر خود از این مسیر نیز گذشته، شرح مختصری در این خصوص ارائه می‌کنیم:
راه حج آناتولی، مسیر سمت راست از میان سه مسیر تردّد چاپارها بود. (این تعریف براساس حرکت مسافر در حالت پشت به استانبول بیان شده است). این مسیر با گذر آناتولی از شمال غرب به جنوب شرق، به حلب و شام متصل می‌شد. راه استانبول- مکه، یکی از هفت مسیر ارتباطیِ موجود در زمان امپراتوری عثمانی بود و به احتمال زیاد یکی از پر رفت و آمدترین راه‌های چاپار نیز بوده است. این راه، جاده اصلی ارتباطی بین پایتخت و اماکن مقدس به شمار می‌آمد.
صرّه تا سال 1281 از راه خشکی به‌وسیله قاطر و شتر به حجاز فرستاده می‌شد.
از این تاریخ به بعد، از راه دریا و با کشتی ارسال شده و تا سال 1327 ادامه داشت. از سال 1327، پس از احداث راه‌آهن حجاز، صره‌ای‌که قبلًا به‌طور معمول در دوازدهم ماه رجب، از راه خشکی ارسال می‌شد، از مسیر دریا به خاطر کوتاهتر شدن راه، در پانزده شعبان ارسال شد.
دولت عثمانی به همان اندازه که به راه‌های نظامی توجه می‌کرد، به راه‌های حج نیز اهمیت می‌داد. این راه همیشه مورد توجه و عنایت خاص خیّرین و نیکوکاران بود. حفاظت از این راه به عهده تشکیلات


1- 1 -Evliya Celebi seyahethamesi ,Ucdal Nesriyat ,c .X ,Istanbul 1968 .
165 Derbend Teskilati ,C .Orhunlu ,Istanbul ,1967 ,s .24 .
157 Surre -i Humayun Munir Atalar ,TDV ,Istanbul s .. 234 .

ص: 99
دربند قرار داشت.
این جاده در طول هشت ماه از سال، مسیر رفت و آمد حجاج بود. طول مسیر میان شام و مدینه 247 ساعت، مسیر میان شام و مکه 61 روز و راه بین مکه و مدینه 106 ساعت بود.
کاروان‌هایی که از شام و مصر حرکت می‌کردند و حجاج و اشیا و اسباب به‌همراه خود می‌بردند، کاروان‌های سنگین تلقّی می‌شدند. این کاروان‌ها در فصل سرما، فقط روزها حرکت می‌کردند. کاروان شام شامل شصت تا هفتاد هزار نفر بود و کاروان مصر از چهل تا پنجاه هزار حاجی تشکیل می‌شد.
کاروان‌ها در طول شب راه می‌رفتند و کاروان صُرّه (کیسه‌های حاوی پول برای فقرای مکه و مدینه)، هدایا برای شریف را با خود حمل می‌کرد. این صرّه به شدت از طرف یئنی چری‌ها محافظت می‌شد. لیکن با این وجود، در بعضی موارد، از حمله قبایل غارتگر عرب در امان نمی‌ماند.
1. مسیر حج ایرانیان
ایرانیان دو راه عمده برای حج داشتند؛ هر چند این دو راه، گاه به چند راه فرعی منتهی می‌شد؛ راه جبل از بغداد یا بصره به سمت حجاز و راه شام. راه اول نزدیک اما پر خطر بود و راه دوم بسیار دورتر اما کم خطر و زیر نظارت دولت عثمانی. هر دو راه مشکلات جانبی هم داشت و گاه این مشکلات سبب تعطیلی حج می‌شد. نامه زیر نشان‌گر مشکلاتی است که در راه جبل وجود داشته و ما پیش از بحث از راه‌های حج ایرانی‌ها، آن را به عنوان یک سند، که می‌تواند زمینه این بحث باشد، می‌آوریم:
شاه عباس دوم (م 1077) نامه‌ای در باره امنیت راه حج به شریف مکه فرستاد.
در این نامه آمده است:
چند سال قبل سلطان ایران شنید که قافله‌های حج و عمره، که از ایران به مکه اعزام می‌شدند، در راه گرفتار صدمات مالی و جسمی فراوانی شده و بلایای عظیمی از جهات مختلف بر آنان فرود می‌آید، به خاطر اهمال مباشرین راه، نسبت به ورود و خروج و ایجاد تأخیر در حرکت کاروان‌ها و به سبب توقفاتی که اعراب میان راه ایجاد می‌کنند. در برخی سال‌ها زمان حج از ایران فوت می‌شود؛ چرا که آنان موقف عرفه و مشعر را درک نمی‌کنند. به همین دلیل از سوی سلطان ایران فرمان تعطیلی حج و منع قافله‌ها صادر شد؛ کاری که براساس امتثال دستور خداوند و ملاحظه حال
ص: 100
رعیت بود. امسال حاکم بصره نماینده‌ای نزد ما فرستاد و از ما خواست تا به کاروان‌ها اجازه حرکت دهیم. او متعهد شد تا حجاج را به سلامت تا مکه برساند. از آنجا که مأموران بزرگوار شما همیشه در رعایت حال حجاج و زوار به‌ویژه زائرانی که اهل بلاد و شهرهای ما هستند، می‌کوشند و از هیچ کوششی در حفاظت جان و مال آنان دریغ (نمی‌کنند) و اجازه نمی‌دهند که از سوی احدی به آنان آزار و ستمی برود. ما هم دستور دادیم که از هر نفر پنج سکه طلا گرفته شده و بر سبیل نذر و هدیه به شما پرداخته شود تا رشته‌های محبّت استوار شده و تسکین بر رنج و مشقت باشد که در این خدمت خود متحمّل می‌شوید.
طریق اخلاص و دوستی که پیوسته آن دستگاه شریف با این دولت علیّه صفوی دارد، اقتضا می‌کند تا در اکرام به قافله‌ها، که از طریق بصره می‌آیند کوتاهی نکرده، دست اهل مکه را از تجاوز به آنان بازدارند؛ چون آنان میهمان خدا و شمایند و کرامت در حق میهمان، از سنن اسلاف بزرگوار شماست و اجازه ندهید کسی آنان را مجبور کند تا از راه دیگر برگردند که در سال‌های پیش، از این بابت ضررهای زیادی پیش آمده است.
اگر بر شروط خود باقی مانده و چیزی از آن را تغییر ندادند و قافله‌ها را همانگونه که ملتزم شدند حرکت داده و از شرّ اعراب حفظ کرده، در وقت مناسب آنان را به مکه رساندند، از همان راهی که برده‌اند، بازگردند، طبیعی است که در این صورت راه حج در تمام بلاد و برای همه کاروان‌ها، از هر نقطه باز است و هر سال بیشتر و بیشتر خواهد شد. اما اگر به شروط خود پای‌بند نباشند، در این‌صورت ما به لحاظ شرعی، به احدی اجازه حرکت در این مسیر را ندهیم و آن نواحی را از این همه فواید محروم گردانیم. گناه آن هم بر عهده کسانی است که شروط را عوض کردند و آنان پاداش عمل خود را می‌بینند.»
(1) مسیرهای انتخابی ایرانیان
مسیر آناتولی:
این مسیر، از وان به طرف وسط غرب آناتولی بیرجینک به حلب و مسیر رسمی شام به مکه است.
حجاجی که از داخل آناتولی و از مسیر فوق و سایر راه‌های غیر رسمی به سمت شام می‌رفتند، امنیت و تضمینات لازم را از طرف دولت عثمانی دریافت نمی‌کردند؛ زیرا عثمانی‌ها فقط مسیر رسمی


1- مناسبات اصفهان و حجاز، ص 229

ص: 101
حج را تحت الحمایه خود داشتند و این مسیر، از طرف دولت عثمانی، به عنوان مسیر حج شناخته نمی‌شد. مسیر رسمی آناتولی از استانبول آغاز و به اسکودار، ازنیق، اسکی شهر، قونیه، آدانا، طرسوس و حلب منتهی می‌شد. در نیمه نخست قرن دوازدهم هجری، بانویی از این مسیر به حج رفته و خطرهای موجود در این راه را نقل کرده است. این بانو از دارالسلطنه اصفهان به راه افتاد و مسیر کاشان، قم، ساوه، قزوین، سلطانیه، زنجان، میانه، تبریز، اردوباد، نخجوان و ایروان را طی کرده و وارد کشور عثمانی گردیده است.
او در کتاب خود، که به صورت منظوم است، حمله رومیان به کاروان خود را ذکر کرده و درگیری‌ها و مشکلات مسیر، از کنار رود فرات تا حلب را شرح داده است. این امر نشان می‌دهد که در آن دوره، مسیر آناتولی برای حجاج ایرانی امنیت لازم را نداشته است. او در مورد درگیری عجم آقاسی با مهاجمان میان ارز روم و ارزینجان، معلومات کاملی ارائه می‌کند. این امر در واقع درگیری و نزاع صرف نبود، بلکه جنگی بود که بانوی اصفهانی آن را به زبانی شیوا آورده است.
(1) راهپیمایی کاروان در کنار مسیر فرات و سختی‌های گذر از رود، دشواری‌های سفر با شتر، باریکی راه و اذیت‌های موجود در این مسیر را می‌توان از زبان این بانو دریافت.
غیر از مطالبی که گذشت، در خصوص نا امنی مسیر حج آناتولی شرقی، معلومات دیگری نیز در دست داریم.
شاه قلی بابا تکه‌ای و همراهانش در فرار به سمت ایران، به جهت درگیری با دولت عثمانی، در سر راه خود یک کاروان ایرانی را که از ارزروم به حجاز می‌رفت، مورد تاخت و تاز و چپاول قرار دادند و تمام افراد آن، به‌ویژه شیخ ابراهیم شبستری، مؤلف «انبیا نامه» را به قتل رساندند. از این‌رو در ورود به ایران، از طرف شاه


1- بانوی اصفهانی در دوره صفوی، ص 51

ص: 102
اسماعیل مورد سرزنش قرار گرفته، مجازات شدند. تکه‌ای‌هایی که در قلمرو ایران پراکنده شده بودند، بعدها در زمان شاه طهماسب اول، روابط حسنه‌ای با دولت عثمانی داشته و در زمان شاه عباس اول، سر به شورش برداشتند و به آن‌سوی خزر کوچ کردند و با دیگر ترکمن‌های ماورای خزر متحد شدند.
(1) حجاج ایرانی که عازم مکه بودند، گاه برای رسیدن به دریای سیاه، از مسیر بیابان نیز استفاده می‌کردند. (2) این مسیر با گذر از شمال دریای خزر و بیابان‌های موجود در راه، به دریای سیاه متصل می‌شد.
مسیر مذکور همان بوده که حجاج ترکستان در رفتن به مکه استفاده می‌کردند.
با توجه به این‌که حجاج این مسیر بسیار اندک بوده‌اند، به نظر می‌آید در زمان وخامت روابط میان صفویان و عثمانی‌ها، حجاج احتمالًا از این راه به مکه می‌رفتند؛ زیرا در خصوص آن معلوماتی در اختیار نداریم. ایرانیان همانند حجاج ترکستان از این طریق به راه افتاده، پس از عبور از بیابان‌های مسیر، به دریای خزر می‌رسیدند.
آنان در آستارا خان اتراق کرده، سپس به بنادر عثمانی در شمال دریای سیاه، مانند کفه و اؤزو آمده و برای ملحق شدن به کاروان‌های حج به استانبول می‌رفتند.
بی‌شک در این دوره، گروه‌های بسیاری از مردم نیز به تنهایی و بدون حمایت کاروان‌های رسمیِ حج، به مکه می‌رفتند.
در سده شانزدهم و اوایل سده هفدهم میلادی، در باره مسیر و کاروان حج مصر، معلومات زیادی وجود دارد. حجاج شمال آفریقا (مراکش، مغرب، تونس و الجزائر) از راه دریا و یا خشکی به مصر می‌آمدند و پس از حرکت از قاهره، از راه خشکی عقبه به مکه می‌رفتند و یا از راه دریا به این شهر می‌رسیدند.
عبدالقادر بن محمدبن عبدالقادر بن محمد انصاری الجزری الحنبلی (متوفای 977) در کتاب خود، در باره مسیر مصر و کاروان آن و محمل حج، معلومات زیادی را بیان کرده است. (3) از آنجا که او و پدرش از این مسیر به سفر حج می‌رفتند، این راه را به خوبی می‌شناخت. او در جلد دوم کتاب خود، راهنما و منازل مسیر مصر و حوادث نیمه دوم قرن دهم هجری را به تفصیل آورده است. وی در کتابش به فرستادن محمل از حلب و کرک در بعضی سال‌ها نیز اشاره کرده است.
الجزری محمل مصر و شام را


1- 1977 .Tekeliler ve Teke Ogullari ,Sehabeddin Tekindag ,s .5 -59 ,IUEFTED ,Istanbul
2- Hacilar ve Sultanlar, s. 155
3- الدرر الفرائد المنظمه فی أخبار الحج والطریق المکة المعظمه، ج 1 و 2، دارالکتب العلمیه، بیروت، تحقیق‌محمد حسن اسماعیل، 2002

ص: 103
توصیف کرده، می‌گوید: محمل یمن به هیچ‌وجه قابل مقایسه با این محمل‌ها نیست.
او چهار مسیری را که از مصر به مکه وجود داشت، شرح می‌دهد.
(1) الجزری بعد از ترسیم مفصل مسیر شام، به شرح منازل مسیر عراق- مکه در آن دوره می‌پردازد.
وی در کتابش گزارشی را که احمد بن محمدالمغربی گرانادایی در مورد مسیر حج عراق به مکه نوشته بود، جای داده است. (2) الجزری در کتاب خود، به نقل از کتاب «الممالک» علامه ابن فضل اللَّه العمری، این مسیر را وحشی‌ترین راه در بین تمام راه‌های حج توصیف می‌کند. (3) او در تصویر حج سال 678، وجود چهل هزار حاجی مصری و در عین حال حضور همان تعداد حاجی سوری و عراقی را ذکر می‌کند.
ابو سالم عبداللَّه بن محمد عیاشی در سال 1072 ه. از وطن خود الجزایر حرکت کرد و پس از عبور از تونس و لیبی، به اسکندریه آمد. او از اسکندریه به راه نیل به ینبع آمده، سپس از راه خشکی به مکه رفت. از آنجا به مدینه و در یکم ربیع الثانی از مدینه به رمله فلسطین حرکت کرد. پس از زیارت قدس در سال 1074 ه. به کشور خود بازگشت. (4) در قرن 17 میلادی، یک حاجی مسیحی، سفری را که به همراه سایر حجاج مسیحی به قدس داشت، وصف می‌کند.
سیمون لهستانی در بین سال‌های 29- 1017 از استانبول حرکت کرده، ابتدا به قاهره آمده و از آنجا به محمل شام، که به سمت مکه حرکت می‌کرد، ملحق شد.
او در شهر رمله، از این کاروان جدا شد و به همراه همسفران خود به طرف قدس و حلب رفت. او تمام حوادثِ به راه افتادن محمل، جشن‌های مربوط به آن، ساختار کاروان حج، دشواری‌های سفر، مسیرهای حرکت و به‌طور خلاصه، ارسال محمل از مصر به مکه را شرح می‌دهد.2 (5) . مسیر شام
در مورد کاروان حج شام در قرن 16 و اوایل قرن 17 میلادی، هیچگونه سند مکتوبی در اختیار نداریم. بعد از این تاریخ، معلومات، اسناد و سفرنامه‌های زیادی در مورد کاروان شام به ثبت رسیده است.
کاروان شام، کاروان بسیار بزرگی بود. ابتدا حجاج بالکان به استانبول می‌رسیدند.
جمعیت حجاج عثمانی هم اجتماع کرده و پس از آن که همه در اسکودار جمع می‌شدند، همراه صرّه همایونی حرکت


1- همان، ص 57
2- همان کتاب، صص 80- 73
3- همان، ص 70
4- المدینة المنوره فی رحلة العیّاشی، به کوشش محمد امحزون، دارالارقام، کویت، 1980، ص 50
5-
Istanbul Unvrersitesi Yayilari ,1964 .167 Polonyali Simon'un Seyahetnamesi 1608 -1619 ,Hrand ,d
.Endreasyan ,

ص: 104
کرده، به ازنیق، اسکی شهر، قونیه، آدانا، طرسوس و سرانجام به حلب می‌رسیدند.
حجاج ایران، عراق و بلاد شام در دمشق گرد هم می‌آمدند و پانزده روز در آنجا جشن می‌گرفتند و از راه زرقا، قطرانه، معان، تبوک و علا به مدینه رفته و از آنجا راهیِ مکه می‌شدند.
از کسانی که در دوره صفویه، از راه شام به حج رفت، بانوی اصفهانی بود که پیشتر اشاره شد. وی به عنوان یک حاج خانم ایرانی به حلب و دمشق آمده، آنگاه همراه محمل شام عازم حج شده است.
یک صفحه کامل نقشه اولیا چلبی؟؟؟
ص: 105
یک صفحه کامل نقشه سفرنامه عیاشی؟؟؟
ص: 106
یک صفحه کامل نقشه بانوی اصفهانی؟؟؟
ص: 107
شیخ علی جبل عاملی (1003/ 1103) در سال سه بار به زیارت حج مشرف شد که یک مورد آن در 1033 از راه شام بود. در این سفر شیخ حر عاملی هم با آنان همسفر بود. او می‌گوید: کاروان شام دو گروه بودند؛ مقاطره و شعاره. مقاطره کسانی بودند که سواره حرکت می‌کردند و شعاره افرادی بودند که در جلو و عقب و چپ و راست سواره‌ها، پیاده می‌رفتند. شیخ حر و شیخ علی جبل عاملی نیز شعاره بودند.
(1) معصوم بیگ نیز که پیش‌تر از او یاد کردیم، از مسیر شام به‌سمت حجاز حرکت کرده بود.
در سندی که در خصوص راه معصوم بیگ، خطاب به بیگلربیگی وان نوشته شده، چنین آمده است:
«معصوم بیگ در مسیر حرکت خود از وان به شهرهای دیاربکر، حلب و شام، از ظلم و آزار مردم بر حذر داشته شده، جهت تأمین خورد و خوراک وی، سربازانی کاملًا مسلح به همراهش فرستاده شود.»
DM /7 /1 ,S .319 ,2052 ,)72 /Ca /679(
پیش‌تر اشاره شد که عثمانی‌ها از روابط میان حجاج شیعه ایرانی با شیعیان ساکن در قلمرو عثمانی، در حین عبور از مسیر حج، بسیار هراسان بودند. از این‌رو، عثمانیان مسیر بغداد- بصره را در زمان‌های مختلف برای حجاج ایرانی ممنوع می‌کردند و ایرانیان را مجبور می‌کردند تا از راه رسمی حج؛ شام، قاهره و یمن به مکه بروند. به خصوص با مرگ شاه طهماسب، گذرگاه لحسا نه تنها بر روی حجاج ایرانی، بلکه برای تمامی‌حجاج مسدود شد. با وجود مسدود شدن این راه، دولت عثمانی نتوانست از ورود جاسوسان صفوی به قلمرو عثمانی ممانعت به عمل آورد. در سندی به تاریخ 989، از مورد اتهام به جرم خرید فرماندهان عثمانی در طول مرزهای این دولت با صفویان و ایجاد اغتشاش در بین زائران مکه در مراسم حج سخن به میان آمده است. DM 24/ 571/ 855, 889
3. مسیر بغداد
از سمت بغداد دو راه برای حج بود؛ یکی به راه جبل از کوفه با گذری از بیابان طولانی میان سوریه و عراق به مکه و دیگری از طریق موصل و حلب در حاشیه فرات شمالی و سپس مسیر به سمت غرب می‌رفت و به حلب و شام رسیده، از آنجا همراه محمل شام به مدینه می‌رسید.


1- مقالات تاریخی، دفتر 12، چند گزارش از سفرهای حج دوره صفوی، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، 1382، قم، ص 265

ص: 108
حاجیانی که از ایران می‌آمدند، همگی سفر حج خود را با زیارت نجف و کربلا همزمان انجام می‌دادند.
خاتون آبادی، تعداد مسافرانی را که از راه عتبات به حج رفته بودند، ذکر می‌کند:
در سال 1115 ه. میرزا محمد حکیم باشی، میرزا محمد وزیر تقی و جمعی اکثر از اعاظم به زیارت عتبات عالیات رفتند و پسرهای، اعتمادالدوله سه نفر و میرزا حسن صاحب رقم زوار و حجاج قریب به ده هزار نفر رفتند. میرزا ابوالحسن مستوفی الممالک نیز در این سال رفت. در این سال فاضل مدقق، صاحب فطرت عالیه شیخ محمد جعفر کمره، شیخ الاسلام اصفهان سفر نمود. با اتفاق محمود آقا رفتند. در کرمانشاه بیمار شد و در امام موسی چاق شد و باز در آنجا نکس کرده به کربلا رفت و از آنجا متوجه نجف اشرف شد و در دو فرسخی نجف اشرف به رحمت خدا رفت.
باتوجه به نزدیکی جغرافیایی، زائران زیادی از ایرانی‌ها به عتبات در عراق می‌رفتند. طبعا تعداد حجاج ایرانی به نسبت زائران نجف و کربلا اندک بود.
برای همین در اسناد عثمانی هم بسیار بیشتر از زائران این دو شهر در مقایسه با حجاج سخن به میان آمده است. کسانی که به حج می‌رفتند طبعا عتبات را هم زیارت می‌کردند و هر اندازه عثمانی‌ها تلاش کردند تا در سفر حج مانع از زیارت شهرهای نجف و کربلا از طرف حجاج ایرانی شوند، لیکن موفقیتی در این باره کسب نکردند.
در حکمی به تاریخ 976، خطاب به بیگلربیگی شام چنین آمده است:
بعضی از افراد طایفه عجم با وجود آن‌که از راه شام به حج رفته بودند، در بازگشت به قافله مدینه ملحق شده و به مدینه رفته‌اند. از آنجا نیز با گرفتن راهنما از راهی ممنوع- که باید همان راه جبل باشد- به بغداد عزیمت نموده‌اند. در این خصوص دقت فراوان مبذول گشته، به کسی از طایفه عجم اجازه سفر از راه مذکور داده نشده، در مورد استفاده و یا عدم استفاده طایفه عجم از راه مزبور تحقیق به عمل آید.»
DM .7 /2 ,s .089 /7172 ,)11 /R /079( asli 81
مادر شاه اسماعیل دوم در سال 984 به سفر حج رفته و به احتمال زیاد قبل از رفتن
ص: 109
به حج، کربلا و نجف را نیز زیارت کرده است.
وظیفه اصلی درباریانی که به شهرهای کربلا و نجف می‌آمدند، پخش صدقات بود، که بدین‌وسیله ایشان نفوذ و قدرت خود در منطقه را نشان می‌دادند. این همان کاری بود که حاکمان کشورهای سنی در حرمین انجام می‌دادند.
2 MD 6 ,s .313 /566 )279( )asli danisgahta(
بغداد به احتمال زیاد به عنوان منطقه‌ای حساس تلقی می‌شد. از این‌رو، دولت عثمانی کنترل حجاج ایرانی را که به این شهر می‌آمدند، در صدر مهمات خود قرار می‌داد. این موضوع را در حکمی که در اختیار داریم، مشاهده می‌کنیم:
حکم به بیگلربیگی بغداد
دو نفر از نمایندگان شاه که از «یوکاری جانب» آمده‌اند، هدف رفتن در هر راهی را که داشته باشند، بدان سمت فرستاده شوند. به زواری که قصد زیارت مشهد ائمه را دارند و به دو فردی که از جانب شاه صدقه آورده‌اند، تا زمانی که بتوانند صدقات را به مستحقان و فقرای مشهدین شریفین برسانند، اجازت داده شد لیکن در خصوص امارت ایشان و پخت طعام در صبحگاهان و شامگاهان رضایت ندارم. مگر نه آن است که زیارت اماکن مقدسه وقت و زمانی معین دارد. زائران بیش از حد معین در مشهدین نمانده و به موطن خویش بازگردانده شوند.
قزلباش‌هایی به نیت زیارت مشهدین شریفین و حج شریف آمده و همراه خود جنازه‌ای را برای دفن در آنجا آورده‌اند.
اگر فرد در گذشته، از انساب و اولاد و ازواج شاه باشد، مانعی بر این کار نیست.
زائران ایرانی از گذرگاهی که در عهدنامه‌ای میان دولت عثمانی و حکومت ایران معین شده، خارج نشوند.
DM 6 ,71 /93 ,)279( a
در فرمانی دیگر مربوط به زمان قانونی سلطان سلیمان و خطاب به بیگلربیگی بغداد آمده است:
«مکتوب فرستاده و در خصوص معامله با حجاج ایرانی سؤال شود، حجاجی که قصد مکه دارند، به بغداد نرفته با الحاق به قافله شام، از راهی دیگر عزیمت نموده، آنانی که نیت زیارت مشهدین را دارند، در زمانی معین آمده، چند روزی اقامت کرده، نذور خویش را توزیع کرده
ص: 110
و به سرزمین خود مراجعت کنند. به دفن هیچ‌کس در داخل حرم اجازه داده نشده، در خارج حرم نیز غیر از خویشان و اولاد شاه کسی دفن نگردد. این احکام موافق مفاد عهدنامه عثمانی و صفویان است.
2 DM 42 ,34 /421 ,)92 /Za 189(
موضوع دیگری نیز که در این حکم مطرح شده، ممنوعیت ورود به قلمرو عثمانی در زمان غیر موسم حج. عزیمت تمامی حجاج در زمان‌هایی که از قبل تعیین شده مجاز است و مأمورین عثمانی از رسیدن حجاج آگاهی یافته و برای استقبال از ایشان در سرحدات عثمانی آماده‌اند.
لازم بود تا از این پس حجاج ایرانی از طریق مناطق غیر مسکونی به سمت مکه هدایت شوند.
زمانی هم که عبور از مناطق مسکونی اجتناب ناپذیر می‌شد، ارتباط و تماس ایشان با ساکنان منطقه تا حد ممکن محدود می‌شد.
در باره راه جبل، اسناد زیادی در اختیار داریم که دولت عثمانی به دلیل آن‌که نمی‌توانست راه جبل را کنترل کند، آن را به روی حجاج ایرانی بسته بود. پیش از این، چند سند از این نمونه نقل شد. در اینجا باز اسناد دیگری را ارائه می‌کنیم. در حکمی به بیگلربیگی بصره آمده است:
«پیش‌تر، به کرّات احکام شریف نوشته شده، مسدود شدن راه‌های بغداد به مکه و عدم عزیمت حجاج از این راه‌ها- یعنی راه جبل- امر شده است. با این حال در مخالفت با این امر شریف، محمد عثمان از اعراب بصره، به عنوان امیر حج تعیین و قافله حج مشتمل از عجم و عرب را گرفته، خبر عزیمت آنان از این طریق به ما رسید.
همین طور در حکم به امیر محمد عثمان آمده است:
در حالی که مسیر شام برای حج در نظر گرفته شده است و برای تأمین فقرا و مسافران در این مسیر ملزومات مقتضی فراهم‌آمده، شنیده می‌شودکه از مسیرهای مختلفی از جانب بصره برای رفتن به حج مورد استفاده قرار می‌گیرد. این راه‌ها برای همیشه مسدود گشته و دیگر راهی مغایر امر احداث نگردد. سد این بدان جهت است که از طائفه جم کسی در این مسیر تلف نشده و وضعی مغایر با عهدنامه صلح پدیدار نشود. حجاج به همین صورت نبایستی از این طریق عزیمت نمایند.»
DM /21 /1 ,764 ,698 )7 /Ra /979( a DM 21 /1 ,2 .924 .728 ,)22 /Ra /979( a
ص: 111
4. مسیر بصره
وقتی از مسیر بصره سخن می‌گوییم باید توجه داشته باشیم که مقصود دو راه است:
یکی، راه خشکی که از شرق به غرب، عرض بیابان شمال جزیرة العرب طی شده و کاروان به مدینه یا مکه می‌رسد و در جایی با راه جبل تلاقی می‌کند.
دوم، راهی است که از حاشیه خلیج فارس به سمت جزیرة العرب رفته و به راه لحسا شهرت دارد. این مسیر از حوالی ریاض می‌گذرد و به سمت حجاز می‌رود.
راه یاد شده تا این اواخر به عنوان راه خشکی مورد استفاده زائران ایرانی بود و در حال حاضر ماشین سواران مناطق حاشیه‌ای خلیج فارس از آن برای رفتن به ریاض و حج استفاده می‌کنند.
مناسبت‌ترین راه برای بیشتر حجاج ایرانی، سفر به بغداد و از آنجا به شهر بصره بود.
این راه در قرن دهم هجری، از نظر عثمانی، راه مطلوبی نبود. تأثیر مناقشات موجود میان دو امپراتوری مسلمان بر روی حجاجی که از قلمرو ایرانی به حج آمده‌بودند، بسیار متفاوت‌تر بود.
یکی از این مسائل، مربوط به راه بصره بود که دشواری‌های زیادی داشت و غالباً بسته بود و حجاج مجبور بودند از راه دیگر بروند.
دلیل مسدود شدن مسیر بصره آن بود که در بین این راه، گروه‌های بدوی ساکن بودند که عثمانیان هیچ کنترلی بر روی آنان نداشتند و دولت نیز از توافق ایشان با حکومت صفوی در زمان حج واهمه داشت.
از طرف دیگر امپراتوری عثمانی می‌بایست به خواسته‌های بزرگان بصره، که بندر استراتژیک بصره را در کنترل خود داشتند، توجه می‌نمود؛ زیرا بسته شدن راه بصره ضربه‌های اقتصادی زیادی متوجه آنان می‌کرد. عثمانیان رفت و آمد حجاج از این مسیر را، هر از گاهی ممنوع می‌کردند که سبب این امر هم عدم تضمین سلامت حجاج این مسیر از طرف عثمانیان بود.
هیچ‌یک از فرامین عثمانی، بسته شدن راه بصره به تلافی مشکلات ایجاد شده برای حجاج آسیای میانه را ادعا نمی‌کند، لیکن نقش این مسائل را نیز نمی‌توان از نظر دور داشت.
اما راهی که عثمانی‌ها به عنوان
ص: 112
جایگزینی برای مسیر فوق در برابر حجاج ایرانی قرار داده بودند، بسیار پر مخاطره و ترسناک بود.
در حکمی به تاریخ 978، نگرانی‌های حاکمان عثمانی در خصوص این راه آورده شده و دلیل مسدود شدن آن، سلب آسایش حجاج از جانب قزلباش‌ها خوانده شده، که در ساحل خلیج فارس مرتکب شرارت‌ها می‌شده‌اند و جلوگیری از اعمال آنان بیان گردیده است. با تمام حسن نیت، متضرّرین اصلی، مسدود شدن این راه را نیز حجاج مخلص می‌دانند.
1 DM 41 ,.583 ./245 )879( a
در حکمی به بیگلربیگی لحسا آمده است:
«از آنجا که از لحسا تا مکه 20 روز راه است و بیشتر حجاج بدان خاطر این راه را ترجیح می‌دهند. علی رغم تحصیل مالیات میری فراوانی، حجاج عازم از این مسیر، طواف کعبه بدون اجازت پادشاه را جایز ندانسته و فایده‌ای در آن نمی‌بینند. از این‌رو، علما تقاضا کرده‌اند تا نسبت به تردّد حجاج از این راه، فرمان صادر گردد. تحقیق شود که آیا در صورت صدور اجازت تردّد، احتمال دارد که افرادی از قزلباش‌ها آمده، در میان حجاج وارد شوند. در صورتی که این احتمال وجود ندارد، مسیر مناسب برای حرکت حجاج به صورت مشروح و مفصل اعلام شود.»
DM 41 ,s 583 /245 )72 /R /879(
گذرگاه بصره که از لحسا می‌گذرد، در زمان‌های مختلف به سبب‌های سیاسی، باز و مسدود می‌شد. اولیا چلبی در توصیف حج خود، در سال 1083، از حجاجی که از بصره آمده بودند، بحث می‌کند. اینان حجاجی بودند که از راه شام نرفته و از گذرگاه بصره عزیمت می‌نمودند. در حکمی به بیگلربیگی لحسا آمده است: با عبور رافضیانی که با لباس مبدّل و به بهانه حج از مرز گذشته و تا حرم پیش آمده‌اند، مساعدت به‌عمل نیاید.
صورتی از همین حکم به بیگلربیگی بصره فرستاده شد.»
MD 24 ,671 /455 )82 /Z /989( a
و در حکم دیگری به بیگلربیگی لحسا آمده است:
«از آنجا که عزیمت به مکه از جانب لحسا اکیداً ممنوع شده، حجاج از طرف شام به حج بروند.»
MD 24 ,282 /868 )72 /CA /989( a 4
ص: 113
باز در حکمی دیگر به بیگلربیگی لحسا آمده است:
«لغو اخذ یک فلوره از حجاج مکه، از جانب بیگلربیگی موجب خرسندی و ممنوعیت باشد. حجاج بیت اللَّه از راه شام به مکه فرستاده شوند.»
DM 72 ,511 -172 )42 /S /389( a
حکم به بیگلربیگی بصره و لحسا:
«اگر کسی از آن جانب قصد حج نماید، اذن داده نشده، راه مسدود گردد و متقاضیان عزیمت از راه شام و مصر به مکه بروند.»
DM 6 /1 ,S .002 ,167 /2 )5 /S ,279
اسنادی وجود دارد که براساس آن، راه بصره بعدها باز شده و حجاج از آن رفت و آمد نموده‌اند.
در حکم به بیگلر بیگی بصره آمده است:
«اگرچه مردم بصره برای رفتن به مکه اجازه عبور از بیابان‌های بصره را طلب کرده‌اند، لیکن این راه به دلایلی دیگر منع شده و از طریق شام عزیمت نمایند.
صورتی به بیگلربیگی بغداد و لحسا ارسال شود». DM 34, 411/ 112) 72/ Ca/ 9 A
حکم به بیگلربیگی بصره:
هرچند از زمان فتح بصره تا به حال، حجاج از این مسیر رفت و آمد کرده‌اند، از چند سال پیش به دلیل نبود اجازت، خلق مضطرب شده و تجارت معطل گردید.
اعیان، ائمه و خطبای بصره تقاضای باز شدن مسیر بصره را کردند، لیکن باز شدن این راه به منزله ایجاد فرصتی برای «یوکاری جانب» نیز بوده و به همین دلیل از رفت و آمد حجاج از طریق مساعدت شود.
مسدود شدن این راه، کسب درآمد مردم منطقه و دولت عثمانی از مالیات‌های لحسا را، که مهمترین بندر دولت عثمانی در این منطقه به شمار می‌آید، با مشکل مواجه کرده است.
درخصوص حجاج نجد حکمی در اختیار داریم:
حکم به بیگلربیگی لحسا:
«شیخ عیسی، رییس قلعه دیلیم، شیخ قلعه دراگنه و حسین، شیخ قلعه سلیمیه و احمد، شیخ قلعه ملتم که درباره بردن و بازپس آوردن حجاج نجد در امنیت و سلامت تعهد دارند، مورد تحقیق و تفحص قرار گیرند.» DM 32, 361/ 143
ص: 114
محمدتقی مجلسی (1070- 1003) در سال 1041 ه. به حج رفت. او به راه بصره از مسیر خشکی لحسا حرکت کرد. او در کتاب خود می‌نویسد:
«در آن سال امیر بصره روز حرکت کارها کرده بود که در مقام قتل و نهب عجم برآمد. چون راه مکه مسدود شده بود و این ضعیف، سعی‌ها نمود در رفع آن و چون متوجه این راه شدیم، در منزل اول باران عظیم آمد.»
مرحوم محمد تقی مجلسی می‌گوید:
«با خواندن آیة الکرسی، حمله اعراب را دفع می‌نموده است؛ به‌طوری که بارانی از آسمان آمد، یاغیان وحشت زده شده، گریختند.»
(1) حکم به بیگلربیگی بصریا:
«از آنجا که سید سجاد حاکم مصححه از توابع ایران، بعضی از اعراب اهل فساد را، که در میان بصره و بغداد قطع طریق می‌نمودند، به حاکمان و بیگلربیگی بغداد مکتوب فرستاده، هفتاد تن را محبوس نموده که اکثر ایشان در حبس جان سپرده‌اند.»
5. مسیر دریا
بعضی از حجاج ایرانی که عموماً از سیاحان و علما تشکیل می‌شدند، مسیر هند را برای رفتن به مکه ترجیح می‌دادند.
آن‌ها با حرکت از این مسیر، به قصد حج اندکی راه طولانی می‌کردند، لیکن با گذر از این راه، با علما و دانشمندان هندوستان نیز ملاقات می‌نمودند. همچنین اماکن مهم هندوستان را هم بازدید می‌کردند. علاوه بر این، اتباع ایرانی مقیم هندوستان نیز همان مسیر را برای رفتن به حجاز بر می‌گزیدند.
سفر حج دریایی که به‌طور مستقیم از ایران مثلًا از طریق یکی از بنادر جنوب ایران هم باشد، بوده تا اوایل قاجار ایرانیان و خراسانیان از این راه استفاده می‌کردند. بندر صورت بندر حجاج بود و در خلیج فارس هم بندر عباس و بندر بوشهر بود.
محمد سعید مشیزی در ششم شعبان سال 1089 ه. به حج رفت. از باغ شاه آباد (کرمان) حرکت کرده و به بندر کنگ که بندری ایرانی بود رسید. از آنجا با عبدالشیخ کنگی در 6 ذی‌القعده داخل بندر قنفذه، که از بنادر حجاز است، شده و به مکه معظمه


1- خاطرات سفر حج محمد تقی مجلسی، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، رسول جعفریان، انتشارات پژوهشکده، جلد سوم، ص 105

ص: 115
رفتند.
آن‌ها بعد از حج‌گزاری تصمیم گرفتند تا از راه شام به ایران بازگردند، با یکدیگر در این باره استشاره می‌نمودند که چون راه شام مأمورین تمام داشت، از آن راه بروند.
کسان دیگر این نظر را نپذیرفتند و گفتند که از راه لحسا نزدیکتر به وطن است. در نهایت تصمیم بر آن شد تا از راه لحسا بازگردند.
(1) در سال 1115 ه. میرزا ربیع مستوفی، خاصه در ماه رجب المرجب، متوجه سفر حج بیت‌اللَّه الحرام شد و از راه بندر کنگ و مخا عازم حجاز گشت. (2) بندر کنگ در آن دوره بندری بود که ایرانیان از آن برای عزیمت به حجاز استفاده می‌کردند.
پی‌نوشت‌ها


1- سفر به مکه، دشواری‌های آن از زمان محمد سعید مشیزی، مقالات تاریخی، دفتر دوازده، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، 1382، قم، ص 271
2- وقایع السنین، خاتون آبادی، انتشارات اسلامیت.

ص: 117

اماکن و آثار

ص: 118

شهرهای چادری‌

بودو راش/ حامد شریعتی نیاسری
متنی که پیش رو دارید، برگردانی است از خلاصه انگلیسی رساله دکتری آقای بودو راش، عضو مرکز تحقیقات حج عربستان سعودی. وی در 1980، با ارائه این رساله، مدرک دکتری خود را از دانشگاه اشتوتگارت آلمان دریافت کرد.
اصل رساله به‌زبان آلمانی‌وموضوع‌آن «شهرهای‌چادری‌حج» است که موضوعی است در نوع خود بی‌سابقه و تاکنون به این شکل مورد توجه نبوده است.
بودو راش در سال 1943 در اشتوتگارت آلمان به دنیا آمد. در سال 1964 دیپلم معماری خود را از دانشگاه اشتوتگارت گرفت. در سال 1967 تا 1969 در مؤسسه ساختارهای سبک مشغول به کار بود. در سال 1973 در دانشگاه تگزاس آمریکا تدریس کرد. در سال 1974 به همراه سامی آنجاوی، سرپرستی مسابقه و پروژه طراحی شهر چادری منا را بر عهده داشت و در همین سال به دین اسلام گروید و طی سال‌های 1975 تا 1979، به همراه سامی انجاوی، مرکز تحقیقات حج (HRC) را در دانشگاه ملک عبد العزیز جده تأسیس کرد.
و سرانجام در سال 1980 درجه دکتری خود را از دانشگاه اشتوتگارت آلمان گرفت. گفتنی است رساله دکتری، حاصل بیش از چهار سال تلاش خستگی‌ناپذیر وی در مرکز تحقیقات حج می‌باشد.

ص: 119
مقدمه:
چادر نشینی؛ چه از لحاظ شکل و چه اصول ترتیب آن، یکی از مسائل اصلی مورد توجه در سکونت بشر بوده است. شهرهای چادری که اولین مکان سکونت بشر اوّلیه پس از دوران غارنشینی است، امروزه نیز به عنوان محل‌هایی جهت برپایی جلسات و یا اسکان موقت همچنان مورد توجه است. در این بین شهرهای چادری که در ایام حج برپا می‌شود، یکی از باشکوه‌ترین و زیباترین جلوه‌های این نوع سکونت؛ یعنی چادرنشینی است که در نوع خود منحصر به فرد است، چراکه در زندگی ماشینی بشر امروز و محدودیت‌های ناشی از آن، کمتر می‌توان چنین نوع چادرنشینی، آن‌هم در این ابعاد منحصر به فرد را شاهد بود. تاریخ چادر و چادرنشینی بخشی از تاریخ جذاب فرهنگی بشر است و شهرهای چادری حج، نقطه‌ای برجسته در این تاریخ به شمار می‌آید. میلیون‌ها نفر از سراسر جهان در صحرای عربستان برای زیارت خانه خدا گرد هم آمده و اندکی بعد به خانه‌های خود باز می‌گردند.
چادرنشینی و شهرهای چادری، نوع خاصی از زندگی مدنی و شهری از انواع مهم آن می‌باشد که همیشه وجود داشته و خواهد داشت و در همه‌جا و توسط همه کس و از جمله در قبایل صحرانشین و نیز اردوگاه پناهندگان قابل استفاده است. درک بهتر از ماهیت این شهرهای چادری، به ما در اجتناب از مصائب فراوانی کمک می‌کند. به خصوص اگر یاد بگیریم که چگونه از این شهرهای چادری مراقبت کنیم تا شکل و معنای آن‌ها به همین صورت حفظ شود و دست نخورده بماند. شهرهای چادری می‌تواند در حوادث و بلایای طبیعی سخت جهت اسکان پناهندگان و آسیب دیدگان مورد استفاده قرار گیرد. لذا لازم است تا سازمان‌های خیریه جهانی؛ چون یونسکو، توجه ویژه‌ای به این شهرهای چادری بنمایند. این شهرها را در هر جای جهان که لازم باشد، تنها ظرف چند روز می‌توان برپا نمود و البته این مبحث نیاز به صرف وقت مطالعه و تحقیق توأم با بردباری دارد و این نوشتار بحث درباره گوشه‌ای از این موضوع را عهده‌دار است.
ص: 120
تعریف شهر چادری:
یک مجموعه از چادرهای کنار هم را تنها در صورتی شهر چادری می‌نامند که آرایش معنی‌دار سازماندهی آن نشان‌دهنده یک پیکره و حقیقت مشترکی باشد. در این تعریف اندازه واقعی این مجموعه‌ها هیچ نقش مستقیمی ندارد. شهرهای چادری به لحاظ قابلیت سازگاری و قابل حمل بودن با شهرهای عادی تفاوت دارند و اگر بنا باشد که در مدتی طولانی و یا فواصل زمانی کوتاه مورد استفاده قرار گیرند، باید پایه‌های زیرساختی آن را در زمین محکم کرد و به این ترتیب شهری دائمی با خانه‌هایش شکل می‌گیرد. در میان شهرهای چادری، برخی تنها به‌طور موقت شکل می‌گیرد مانند آنچه جهت اسکان حادثه دیدگان و بازماندگان بلایای طبیعی و بشری و یا اردوگاه پناهندگان برپا می‌شود. برخی دیگر از شهرهای چادری هم طی فستیوال‌ها و جشنواره‌ها برپا می‌شوند.
تصویر 7
تصویر 6
ص: 121
در دسته‌بندی دیگر، که شهرهای چادری شکل‌های سطح بالاتری می‌یابند، انواع مختلف دیگر از این شهرها را می‌توان یافت؛ دسته نخست شهرهای قابل حمل و متحرک است؛ شهرهایی چادری که با دوام‌اند اما همیشه در نقاطی جدید برپا می‌شوند.
این شهرها بدون تغییر شکل در سازماندهی‌شان، پیوسته با وضعیت آب و هوایی مختلف سازگاری و تطبیق می‌یابند؛ از جمله این چادرها، دهکده‌های چادری عشایر سراسر جهان است و یا در مواقعی اردوگاه‌های بسیار بزرگ و پیچیده نظامی که در تمامی ادوار تاریخ و تا به امروز وجود داشته و هنوز هم وجود دارد و از همین جمله است اقامتگاه‌هایی چادری که کاروان‌های عازم مکه در قدیم و قبل از پیدایش وسایل نقلیه موتوری با خود در بیابان‌های عربستان حمل می‌کردند.
دسته دوم چادرهایی هستند که به طور موقت ساخته می‌شوند و حالت ایستگاهی دارند اما به‌دلیل آن‌که در فواصل زمانی کوتاه، مورد استفاده قرار می‌گیرند، مناسب‌تر از ساختمان‌های دائمی می‌باشند. از این رو، تمامی شهرهای چادری، که طی اجتماع عظیم مردم در نقطه یا شهری برای برپایی بازارهای موسمی یا جشنواره‌ها و مراسم مذهبی ایجاد می‌شود، به این دسته تعلّق دارد. همچنین شهرهای چادری که در نقاط اردوگاهی مدون و در فصل جهانگردی شکل می‌گیرد نیز در این دسته قرار می‌گیرد.
تصویر 2
حال اگر این شهرهای چادری، طی مدت‌های طولانی، نظم خاص به خود بگیرند،
ص: 122
اشکال بسیار پیچیده‌ای از آن‌ها به همراه سنت‌ها و رسم و رسومات خاص خود به‌وجود می‌آید؛ از جمله این موارد را در فرهنگ هندوها و بودایی‌ها مشاهده می‌کنیم. آن‌ها در نقاط مختلفی از هیمالیا و اطراف رودخانه مقدس گنگ، اعیاد مذهبی بزرگی برپا می‌کنند.
همچنین در فرهنگ غرب هم نمونه‌هایی از این دست را شاهدیم؛ از جمله، بازارهایی که به عنوان نمونه نزدیک دروازه رودوس (Rhodos) تا اواخر قرون وسطی وجود داشت و دلیل پیدایش آن هم جریان تجاری مطلوبی بود که امکان تبادل کالا بین شرق و غرب را فراهم می‌کرد. اما ترکیبی از دو نمونه بالا (مذهبی- تجاری) که از آن‌ها یاد شد، را در شهرهای چادری منا و عرفات، که خارج از شهر مقدس مکه برپا می‌شود، شاهدیم. در این خیمه‌گاه‌ها، چادرهایی که اهالی مکه به منظور زیارت برپا کرده‌اند، در کنار چادر مربوط به شهرهای متحرک کاروان‌های بزرگ قرار می‌گیرد.
امروزه دیگر شاهد چنین کاروان‌های زیارتی چادری نیستیم اما دو شهر چادری منا و عرفات از همیشه بزرگتر شده و بی شک این دو شهر چادری، از تأثیرگذارترین شهرهای چادری موجود می‌باشند. شهر چادری عرفات جهت اقامت یک روزه و منا برای مدت 3 روز اقامت برپا می‌شود. هر دوی این اقامت‌گاه‌ها، بخشی از مراسم اسلامی سالیانه حج می‌باشد که طبق تقویم قمری و هر 12 ماه یک بار برگزار می‌شود. مراسم حج، که امروزه انجام می‌گیرد، دقیقاً مطابق همان حجی است که پیامبر اسلام انجام داده و با تمام جزئیات در تاریخ گزارش شده است و زائران در تمامی حرکات این آیین مذهبی، حتی چگونگی راه رفتن و گام برداشتن (منظور سعی صفا و مروه) و نیز اقامت در شهرهای چادری منا و عرفات از ایشان تبعیت می‌کنند. مجموعه این اعمال عبادی، شامل تعداد زیادی از فعالیت‌های مختلف؛ اعم از واجب و مستحب می‌باشد.
ما همواره در طول 20 سال اخیر، شاهد افزایش شدید جمعیت زائران بوده‌ایم. امروزه پیدایش وسایط نقلیه موتوری، جای شتر را در حمل و نقل زائران گرفته است و به این ترتیب نیاز به زیرساخت‌هایی چون جاده‌ها و بزرگراه‌های مناسب پدید آمده است. به همین ترتیب شهرهای چادری هم به‌طور اجتناب‌ناپذیری از جهان مدرن امروزی تأثیر پذیرفته است. شهر مکه و اطراف آن، سالیانه به مدت تقریباً یک ماه پذیرای بیش از دو میلیون زائر می‌باشد. در این میان طبعاً مشکلاتی هم پیش می‌آید که برخی به انجام شعائر و برخی دیگر به
ص: 123
زیرساخت‌ها مربوط می‌شود. مشکلات زیرساختی، به‌طور عمده عبارت‌اند از اسکان زائران، حمل و نقل آن‌ها، تهیه خوار و بار، فاضلاب و دفع زباله. مشکلات فنی هم که در انجام مراسم پیش می‌آید. آن‌ها نیز به‌طور عمده عبارت‌اند از تراکمی که در مسیر حرکت زائران پیش می‌آید، که آن هم ناشی از انبوه جمعیت زیاد، جاده‌های نامناسب و موانع است که در اثر وجود ماشین‌ها و دست و پاگیر شدن آن‌ها در میان جمعیت پدید می‌آید. البته تحقیقات اخیر، که روی حرکت دسته جمعی مردم انجام شده، شاید راه حل‌هایی برای رفع این مشکلات بیابد اما وسعت بی‌سابقه چنین جمعیتی در مکه و مشکلات فراوان مربوط به آن، لزوم پی‌ریزی مبنای جدیدی در این باره را ایجاب می‌کند.
با توجه به مشکلات زیرساختی حمل و نقل زائران، از محل اسکان خود تا محل انجام شعائر و آیین‌های مربوط، لازم است تکنیک و مذهب دست به دست هم دهند و راهی مناسب برای رفع این مشکلات بیابند؛ چرا که یک راه حل صرفاً ذهنی و نظری در این بین راهگشا نخواهد بود.
برای دیگر مشکلات، می‌توان راه حل‌هایی را در بخش‌هایی چون صنعت توریست، ابر شهرها و شاید بخش‌های نظامی یافت. استفاده بسیار کوتاه مدت از امکانات موجود، شرایط را بسیار منحصر به فرد می‌کند.
همچنین فقدان ارتباط مناسب میانِ فن‌آوری، مذهب و سازمان‌های دست اندرکار، منجر به ایجاد شرایط نامناسب در میان زائران، جهت انجام آیین‌های دینی شده است. ضمن آن‌که به نظر نمی‌رسد متخصصان امور فنی، آشنایی چندانی با مسائل مذهبی داشته و یا از سوی دیگر نظریه پردازان مذهبی تلاشی را جهت آگاهی از مسائل فنی مربوط انجام داده باشند. لذا مسأله حج، مانند بسیاری از مسائل دیگر، تحت تأثیر توسعه‌های جدید قرار گرفته و در معرض تهدید می‌باشند.
شهرهای چادری مکه
بزرگترین و توسعه یافته‌ترین شهرهای چادریِ جهان در مکه واقع است که همه ساله جهت اسکان صدها هزار حاجی برپا می‌شود. این مراسم شامل حرکت جمعی بزرگِ 5 روزه مشتمل بر طواف و سعی صفا و مروه، حرکت زائران به عرفات و وقوف در آن و حرکت از
ص: 124
عرفات به مزدلفه و ورود به منا و رمی جمرات و قربانی و سپس بازگشت به مکه می‌باشد و نیز یک طواف اضافه در مکه به نام طواف الافاضه می‌باشد. طبق نقل قرآن کریم، تاریخ حج به زمان حضرت ابراهیم و ساخت خانه خدا توسط وی باز می‌گردد.
تاکنون بسیاری از تمدن‌ها و آیین‌های سنتیِ بزرگ جهان، قربانی توسعه‌های عصر جدید گشته‌اند و همین خطر شهرهای چادری را نیز تهدید می‌کند. در طی صدها سال، حدود نیم میلیون زائر برای انجام مراسم به مکه می‌آمدند ولی حوادث قرن اخیر این تعداد را به نحو قابل توجهی کاهش داد تا این‌که با پیدایش حرکت احیای اصول دین در تمام طبقات جامعه اسلامی و پیدایش وسایل نقلیه و هواپیماهای مدرن، که انجام این سفر را آسان می‌نمود، تعداد زائران که در سال 1950، 200 هزار نفر بود به 10 برابر در حال حاضر افزایش یافت و حتی هم اکنون حرکت حاجیان در سرزمین مقدس، که در واقع بخشی از مراسم مذهبی حج است، موتوریزه شده و این امر شامل حرکت از عرفات و ورود به منا هم می‌شود که پیشتر پیاده انجام می‌شد و نمونه‌ای از چنین ازدحامی را در رمی جمره عقبه شاهدیم. روشن است، حرکت همزمان دو میلیون جمعیت در زمان و مکان محدود، چه مشکلات عظیم ترافیکی را به دنبال خواهد داشت!
عربستان در طی بیش از ده سال گذشته، کوشیده است تا راهی برای غلبه بر این شکل بیابد و این کار را با استفاده از زیرساخت‌های مدرن و ساخت جاده‌های بزرگ انجام داده است. البته تمرکز این کار در منا بوده که ازدحام در آن بیشتر است. آنها تلاش کرده‌اند در محدودیت جا، فضای بیشتری به تردد خودروهای زائران اختصاص دهند و در عوض، جا برای اسکان کم و متراکم شده است. به این ترتیب جای شهرهای چادری تنگ‌تر و تنگ‌تر شده و تنها به بخش‌هایی از دره منا محدود گردیده است.
در صورت ایجاد عمارت‌های چند طبقه بزرگ برای جا دهیِ زائران، می‌توان بر این وضعیت بحرانی چیره شد که البته در این صورت موقعیت چادرها به مخاطره می‌افتد و زائران به جای اسکان در چادر، در عمارت‌هایی مانند هتل‌ها جای خواهند گرفت. به دلیل زیر که در زیر می‌آید، این ضرورت احساس می‌شود:
الف) محل انجام آیین‌های مذهبی بسیار متراکم و پرازدحام است و در این میان، هجوم جمعیت گاهی بسیار خطرناک می‌شود که نمونه‌ای از آن، در رمی جمرات پیش می‌آید که
ص: 125
جمعیت انبوهی، از 5/ 1 تا 2 میلیون نفر، در زمان محدود (تقریباً 6 ساعت) به رمی جمرات اقدام کنند و یا جمعیتی که پس از رمی جمرات برای طواف هجوم می‌آورند.
ب) راه‌های جدید ایجاد شده و نیز روش‌ها و وسایل حمل و نقل حجاج جهت انجام فرایض مناسب نیست.
ج) تمام امکانات جادهی، تا بالاترین ظرفیت خود و حتی بیش از آن پر می‌شوند و به‌علاوه زیرساخت‌های مربوط، به خصوص از لحاظ بهداشتی، جدّاً ناکافی است. همانطور که می‌دانیم در قوانین شرع، هیچ قانونی برای کنترل و یا کاهش مقدار حجاج و ثابت نگه‌داشتن آن در یک اندازه معین وجود ندارد، لذا چاره‌ای جز اسکان تمام زائرانی که می‌خواهند به حج بیایند وجود ندارد. بنا براین، به نظر می‌رسد در چنین وضعیتی کاهش داوطلبانه حجاج ضروری باشد. ضمن آن‌که جهت‌گیری زیرساخت‌ها به سمت افزایش امکانات برای جادهی زائران و وسایل حمل و نقل می‌باشد. و تا امروز ثابت شده است که بهترین شیوه نقل و انتقال حجاج از مکه به عرفات (11- 5 کیلومتر) حرکت و طی مسیر به شیوه پیاده‌روی است و بهترین شیوه اقامت آنها هم سکونت در شهرهای چادری است. با این دیدگاه شهرهای چادری همچنان موقعیت خود را در جادهی حجاج حفظ خواهد کرد.
بنابراین، باید کاری کرد که شیوه حرکت حجاج به سمت عرفات، مانند قبل، به‌صورت پیاده باشد و البته باید انجام این کار به‌گونه‌ای باشد که با روش‌های مدرن عصر جدید مطابقت کند.
احیای شیوه‌های قدیم اسکان
کارهایی که باید برای احیای روش‌های قدیم اسکان و نقل و انتقال حجاج انجام شود، عبارت‌اند از:
1. ایجاد راهی از جبل الرحمه تا حرم برای حرکت پیاده‌ها، کاملًا جدا از مسیر سواره‌رو؛ به‌طوری که حاجی‌ها ترجیح دهند به جای حرکت با ماشین، از مسیر پیاده‌رو استفاده کنند ضمن آن‌که هر قدمی هم که برمی‌دارند در راه خدا است و مأجور خواهند شد.
2. مسیر دارای پیاده‌رو مجهز به سایبان و همچنین دارای محل‌هایی برای نماز و استراحت و نوشیدن آب و خرید.
ص: 126
(تصویرهای صفحه 194 و ص 195).
3. پیش‌بینی سرویس‌های بهداشتی کافی در طول مسیر.
4. داشتن امکانات لازم؛ از جمله ویلچر (صندلی‌های چرخدار) که در هنگام سعی مورد استفاده زائران معلول قرار گیرد. گفتنی است در این مسیر پیاده‌رو هم پیش‌بینی نشده است.
5. تجهیز به گاری‌ها و چرخ دستی‌ها برای حمل بارهای سبک زائران؛ همانگونه که در فرودگاه‌ها وجود دارد.
ص: 127
6. مسیر پیاده‌رو به تأسیسات روشنایی مجهز شود؛ به‌گونه‌ای که امکان استفاده از نور ماه هم برای حجاج در اثنای حج وجود داشته باشد.
7. از ضرورت‌های دیگر، پیش‌بینی‌امکانات اورژانس و کمک‌های اولیه است.
8. مسیر حرکت ماشین‌های خصوصی (شخصی) از مسیر اصلی حرکت حجاج مجزا شود.
9. در جاهایی که ازدحام بیشتری در منا وجود دارد، می‌توان با ساخت پل‌های موقت به
ص: 128
ارتفاع 4 تا 5 متر، مسیر حرکت پیاده‌رو را از مسیر ماشین‌رو مجزا کرد، ضمن آن‌که این کار به در جهت‌یابی صحیح مسیر، به حجاج کمک می‌کند.
صفحه 196
10. به منظور کمک به حرکت پیاده‌ها، پیشنهاد می‌شود میان منا و عرفات، از قطارهای بدون ریل و دارای لاستیک با سرعت کم، شبیه به قطارهایی که در نمایشگاه‌هایی چون نمایشگاه 1967 مونترال مورد استفاده قرار گرفت، استفاده شود. این قطارها بدون سقف بوده و سوار یا پیاده شدن مسافران و قرار دادن بارهایشان در آن، به راحتی صورت می‌گیرد.
حرکت این قطارها به‌گونه‌ای تنظیم می‌شود که از تمام نقاط اصلی حرکت حجاج قابل دسترسی باشد و فواصل حرکت آن، بر اساس حرکت حجاج تنظیم گردد و مسیر خاصی نیز برای
ص: 129
حرکت آن پیش‌بینی شود.
11. برای مسافت‌های طولانی‌تری چون فاصله میان جده، مکه و مدینه می‌توان از اتوبوس‌های دولتی خاص حمل حجاج که به حد کافی وجود دارند، استفاده کرد، اگرچه
صفحه 197
ص: 130
توسعه قطارهای یاد شده برای این کار بهتر است.
12. شایسته است پایانه‌های مجهّزی برای پارک ماشین‌های شخصی، در خارج از محوطه مقدس حرم (فضای اجرای مراسم) پیش‌بینی گردد و برای رفت و آمد زائران از پایانه به محل مراسم، سرویس‌های حمل و نقل خاص در نظر گرفته شود.
13. پس از اجرای این طرح، از تردّد وسایل نقلیه شخصی در آن مسیر جلوگیری شود.
به این ترتیب رفت و آمدهای غیر ضروری در این مسیر کاهش یافته و به شدت محدود می‌شود. این کار را می‌توان از شبکه راه‌های منتهی به عرفات، پایانه‌های واقع در مزدلفه و غالب پل‌ها و راه‌های جدید احداث شده در منا و حتی تونل‌های جدید آغاز کرد. حتی با کم شدن سواره‌روها می‌توان از آن جاها، برای نصب چادر و یا دیگر تجهیزات متحرک، در ایام حج استفاده کرد.
اسکان حجاج
14. از آنجا که اسکان حجاج در عرفات و منا، همچنان در چادر است، شایسته است از لحاظ زیبایی و فنی، در هرچه بهتر شدن این چادرها دقت لازم به عمل آید؛ مثلًا در نصب چادرها طناب به کار نرود و از بهترین نوع رنگ‌ها در داخل آن استفاده شود و نیز از مواد ضدّ حریق به کار رود.
15. بهتر است مطوّف‌ها (رؤسای کاروان‌ها) خیمه‌های خود را گروهی برپا کنند؛ به‌طوری که در هر یک از آن‌ها 250 زائر، به همراه یک مسؤول، که خودِ مطوّف می‌تواند رییس کاروان هم باشد، جای گیرند.
16. اسکان حجاج در عرفات، همانند قدیم و با استفاده درست از زمین‌های فراوانِ موجود، انجام گیرد؛ به‌گونه‌ای که در هر هکتار حدود 2000 تا 3000 حاجی جای گیرند.
همچنین می‌توان با حذف موارد غیر ضرور؛ مانند خیمه‌های پلیس و یا محل فرود بالگردها، وضعیت را بهتر کرد.
17. همچنین باید تمام بناهایی که در عرفات، بعد از سال 1950 ایجاد شده، به خیمه‌هایی بزرگ تبدیل گردد و همان شکل ظاهری چادرها را داشته باشد. نمونه‌ای از این بناها، که باید به چادرهای بزرگ تبدیل شوند، دو سالن بزرگ موجود است که از لحاظ فنی
ص: 131
هم چندان مناسب نیست و همچنین بلوک‌های سیمانی و دروازه‌های متعددی که در عرفات ساخته شده و چهره آن را نا زیبا ساخته، لازم است برچیده شوند.
صفحه 198 و 199
ص: 132
صفحه 200 و 201
ص: 133
18. در مزدلفه (مشعر) هم، باید زمین را به همان صورت شنی طبیعی‌اش، که مناسب حرکت پیاده‌ها باشد، حفظ کنند و نورافکن‌های قوی را هم بردارند و از آنجا که در این مکان، هیچ شهر چادری بزرگی ایجاد نشده، مناسب است پتو و امکانات اقامتی لازم، حتی به صورت کرایه‌ای، در اختیار حجاج قرار داده شود.
19. لازم است در تمام زمین‌های منا، چادرهایی نصب شود و آن‌ها را به‌گونه‌ای ترتیب دهند که حداکثر تراکم ممکن؛ یعنی 3500 تا 4500 حاجی در هر هکتار امکانپذیر شود.
همچنین لازم است تمامی وسایل و محل‌هایی که دست و پاگیر است و وجود آن ضرورتی ندارد، برچیده شود و به این ترتیب 20 تا 30 هکتار از سرزمین منا (حدود 10% از زمین‌های مورد استفاده امروزی) آزاد و رها می‌شود.
با برچیدن محل‌های غیر ضروری، که به هدف حلّ ترافیک و پارکینگ در نظر گرفته شده، نیز 100 هکتار (حدود 35% زمین‌های مورد استفاده امروز در منا) هم آزاد می‌شود و می‌توان 300 تا 350 هکتار از این سرزمین را (به جای 220 هکتار کنونی) برای برپایی چادرها اختصاص داد.
20. در صورت لزوم و نیاز به فضای بیشتر، حتی می‌توان دامنه کوه‌ها را مسطح کرد، البته باید توجه داشت که این کار به مظاهر طبیعی محل آسیب نرساند. با این تصمیم، می‌توان بالغ بر 50 تا 100 هکتار دیگر به زمین‌های منا افزود.
21. اگر باز هم نیاز به فضای اضافه احساس شد و مثلًا تعداد حاجیان به بیش از ده میلیون رسید، می‌توان از سراشیبی‌های منا هم، جهت اسکان حجاج استفاده کرد.
22. حاجی‌ها در مکه، در شهرهای چادری (مانند آنچه که در شیخ محمود و معابده وجود دارد) اسکان داده می‌شوند و همینگونه است اسکان حجاج در جده و به خصوص مدینه منوره، که می‌توان در آن‌ها هتل‌های چادری ترتیب داد. گفتنی است در هتل‌های چادری، تمامی امکانات و وسایل راحتی فراهم است.
23. برای اسکان حجاج و فراهم کردن امکانات مورد نیاز آنان، باید مراکز قدیمی در مکه مکرمه و مدینه منوره و نیز محله‌های تاریخیِ قدیمی، حتی به قیمت تخریب برخی از هتل‌های جدید، تجدید بنا و احیا شود.
ص: 134
مساجد
24. در سال‌های اخیر، مساجد جدید و بزرگی، در محل‌های مساجد قدیمیِ عرفات، مزدلفه و منا بنا شده است. البته هنوز نسبت به آنچه که باید باشد کوچکتر است. بنابراین، لازم است این مسجدها را به مسجدهای بزرگ با سقف‌های پارچه‌ای تبدیل کنند؛ به‌گونه‌ای بشود که در موسم حج از سایه آن استفاده کرد و پس از آن، همه را برچید.
هم‌چنین لازم است چنین کاری در مزدلفه هم انجام شود؛ زیرا مزدلفه منطقه‌ای است که تنها شب در آن وقوف انجام می‌گیرد و نیز نماز خوانده می‌شود و ایجاد محوطه‌ای دارای حصار و بدون سقف، برای نماز کفایت می‌کند. هم‌چنین باید مساجد قدیمی مشعرالحرام و خَیف تجدید بنا گردد.
25. مسجدالحرام در مکه، نسبت به آنچه باید باشد کوچکتر است و حتی در ایام حج گنجایش نصف حاجیان را برای نماز جمعه هم ندارد. بنابراین، باید زمین‌های اطراف آن بعد از برقراری نظام جدید پیاده و جلوگیری از حرکت ماشین‌ها به گونه‌ای شود که امکان برقراری نماز در آن فراهم گردد و هم‌چنین است در مورد عرفات و منا، که می‌توان در آن‌ها سقف‌های بزرگی را جهت ایجاد سایه، طی مدت لازم فراهم نمود. همچنین می‌توان از این سقف‌ها در هنگام هجوم حاجیان برای انجام طواف، که اطراف مسجد الحرام همانند سالن انتظار حجاج مملو از زائر می‌شود، استفاده کرد. برای این‌که نمازگزاران داخل و خارج مسجد از هم جدا نشوند، بایستی زمین‌های اطراف آن را نیز به مسجد ضمیمه کرد و یا راهی از آن به داخل شهرهای چادری گشود.
26. برای احیای شیوه‌های قدیم اسکان، باید راه پیاده‌روی میان مسجدالحرام و کوه ابوقبیس گشوده شود و شکاف پایین آن؛ یعنی صفا بسته گردد.
27. محوطه مسجد الحرام باید به سایبان‌های متحرک، مانند سایبان‌هایی که پیشتر به کار می‌رفت مجهز گردد. البته می‌توان این سایبان‌ها را به گونه‌ای طراحی کرد که تنها در زمان لزوم؛ یعنی روزهای جمعه باز شود؛ چنین سقف‌های متحرکی هم‌چنین برای مسجدالنبی، در محلّی که سقف‌های پلاستیکی موقت در حیاط جلویی غربی وجود دارد پیشنهاد می‌گردد.
ص: 135
جمرات
28. پل دو طبقه جمرات باید برداشته شود و به جای آن، آرایش جدیدی طراحی گردد. به این صورت که راه ریلی بزرگ در اطراف ستون‌های جمرات ساخته شود و حاجیان بتوانند به‌طور همزمان، آن‌ها را رمی کنند. بهتر است فاصله این مسیر تا ستون‌ها، حدود 15 متر باشد.
29. برای کنترل ازدحام شدید در روز دهم ذی حجه، می‌توان در مدخل شرقی سرزمین منا، برای حجاجی که از مزدلفه می‌آیند، گذرگاه‌های تنگی را ایجاد کرد و آن را به‌گونه‌ای طراحی نمود که جمعیت محدودی، که جمره عقبه گنجایش آن را دارد، بتواند عبور کند. و این محل‌ها، که خارج از محدوده منا است، به تمام چیزهایی که حاجیان در مدت انتظار به آن نیاز دارند مجهز باشد. به این ترتیب می‌توان حداقل مساحت لازم را برای انتظار حجاج در شرق جمره اختصاص داد.
30. لازم است نسبت به حفاظت و تجدید بنای قسمت‌های تاریخی جمرات اقدام شود. البته به این شرط که روند کارهای جاری در این شهر چادری را تحت تأثیر قرار ندهد.
31. مناسب است به منظور تنظیم و کنترل هجومی که پس از رمی جمرات، هنگام حرکت به سوی بیت اللَّه الحرام، برای طواف به وجود می‌آید، در مورد تنگه طبیعی ورودی در سرزمین منا تجدید نظر شود.
32. هجوم شدید برای رمی جمرات سه‌گانه در روزهای 11 و 12 ذی‌حجه را می‌توان با گسترش دادن مسیرهای پیاده‌رو از محل سکونت حاجی‌ها به منطقه جمرات، کنترل نمود.
33. هم‌چنین با قرار دادن موانع مناسب، می‌توان نسبت به کنترل ازدحام شدید، که در منطقه باز جمرات پدید می‌آید، اقدام کرد.
ص: 136
صفحه 202 و 203
ص: 137
قربانی‌ها
34. نظارت و کنترل دولت در بخش دام و بهداشت گوشت‌های قربانی، می‌تواند به بهبود وضعیت غیر قابل تحملی که در قربانگاه وجود دارد کمک کند و به این ترتیب، این گوشت‌ها را، بدون آن‌که خطری برای مردم داشته باشد، قابل مصرف نماید.
35. همچنین برای بهتر شدن این وضعیت، می‌توان قربانی‌های اضافی را میان کاروان‌های حجاج به منظور اطعام آن‌ها توزیع کرد، همانطور که پیشتر چنین می‌شد.
36. به این ترتیب می‌توان مساحت قربانگاه را کاهش داد و به همان محل قدیمی در شمال منطقه جمرات اکتفا کرد و فضایی را که به این اقدام اضافه می‌آید، به حرکت داخلی حجاج اختصاص داد.
آب‌رسانی
37) از طریق پل، با مخازن مجهّز به وسایل سرد کننده، می‌توان آب تازه و گوارا به میان جمعیت آورد. با استفاده از چنین مخازنی، حاجی‌ها می‌توانند از آب سرد بهره‌مند شوند. و استفاده از این روش بهداشتی، بهتر از لوله‌های شیردار استیلی است.
38. تهیه و نگهداری آب در ظروف مشک برای چادرها، به جای بشکه‌های حلبی ناکارآمد، مناسب‌تر است.
جمع‌آوری فاضلاب
39. در مسیر حرکت پیاده‌ها و نیز در محل چادرها، ظروفی برای ریختن زباله پیش‌بینی شود و باید این ظروف به حد کافی بزرگ باشند و بتوانند تا پایان مراسم حج، به طریقه بهداشتی، زباله‌ها را در خود نگه‌دارند.
40. ضرورت ایجاب می‌کند که در عرفات، سرویس‌های بهداشتی بیشتری نسبت به قبل پیش‌بینی شود و لازم است این سرویس‌های بهداشتی نزدیک مسجد نَمره و جبل‌الرحمه و در نقطه‌هایی که حاجیان مستقر هستند، قرار داده شود، ولی از آنجا که این سرویس‌ها تنها برای 12 ساعت است، می‌توان به سرویس‌های بهداشتی ساده و قابل حمل (سیّار) اکتفا کرد و آن‌ها شبیه سرویس‌هایی است که در گذشته در چادرها وجود داشت.
ص: 138
صفحه 204 و 205
ص: 139
همچنین لازم است نظیر این سرویس‌های بهداشتی را در مسیر میان منا و عرفات و در هر کیلومتر، 500 سرویس بهداشتی قرار داد و نیز در منطقه مسجد مزدلفه به شکل متمرکز تعبیه نمود.
41. همچنین لازم است چنین سرویس‌های بهداشتی سیاری در منا نیز در نظر گرفته شود؛ به‌طوری که در هر واحد، 8 تا 10 سرویس بهداشتی به همراه محل‌هایی برای گرفتن وضو و مخازن آبی به گنجایش 15 تا 20 متر مکعب تعبیه گردد، تا آنجا که برای 250 حاجی کفایت کند و فاضلابِ این سرویس‌های بهداشتی، در مخازنی که زیر آن‌ها تعبیه شده و قابل حمل است، بعد از حج تصفیه و نگهداری می‌گردد. همچنین امکانات مشابهی، البته با وسعت بیشتر، در نزدیکی مسجد خَیف و در منطقه قربانگاه و مسیر حرکت حجاج در نظر گرفته می‌شود.
42. همچنین در طول مسیر، از منا تا مکه مکرمه و منطقه محیط به حرم، لازم است میان 5000 تا 10000 سرویس بهداشتی پیش‌بینی شود. همچنین می‌توان این سرویس‌های بهداشتی را به صورت دائمی و در ساختمان‌هایی قرار داد که بتوان آن را به شبکه‌های عمومی فاضلاب متصل کرد.
43. در ساخت این سرویس‌های بهداشتی لازم است تمام آداب و رسوم اسلامی مراعات شود و نیز این امکانات باید به گونه‌ای باشد که تمامی حاجیان، حتی آن‌ها که از دورترین نقاط عالم اسلامی آمده‌اند و یا حتی کسانی که هیچ آگاهی نسبت به آداب و رسوم غربی ندارند، بتوانند از آن به آسانی استفاده کرده و نظافت آن را رعایت نمایند.
اطلاعات و راهنمایی
44. حرکت صحیح حجاج به شکل پیاده، در صورتی امکان‌پذیر است که با علایم مناسب و طبق تعلیمات معین راهنمایی گردند و مهم‌تر از همه این‌که تمامی این راه‌های پیاده باید راه‌هایی طبیعی و واضح باشند و نشانه‌ها و آثار قدیمی آن نیز حفظ گردد که از جمله این آثار می‌توان موارد زیر را برشمرد: مسجد بلال، مئذنه حرم شریف، قصر ترک‌ها، قصر شریف، آثار جبل النور، مدخل منا، گنبد مسجد خَیف، مسجد مشار الحرم در مزدلفه، مسجد نمره در عرفات، گنبد جبل الرحمه که در آن ستون سنگی قرار دارد و همچنین دیگر آثار و نشانه‌های مختلفی که در تمامی مناطق شریفه پراکنده
ص: 140
صفحه 206 و 207
ص: 141
است. لازم است این بناهای تاریخی، طبق تاریخ اصیل خود تجدید بنا گردند و به این ترتیب می‌توان از آگاهی و دانش مسلمانان نسبت به این آثار تاریخی طی مراسم حج بهره مفیدی برد.
45. علاوه بر این آثار و نشانه‌ها، لازم است طبق شبکه اطلاع رسانی، علامت‌های مناسب به میزان زیاد قرار داده شود که البته این علائم باید با تصویر حج و فرهنگ اسلامی تناسب داشته باشد.
46. همچنین لازم است مرکزی برای اطلاع رسانی عمومی در نظر گرفته شود تا پلیس و راهنماهای حجاج و دیگر نیروهای کمکی از طریق رادیو، تلفن در هر لحظه به آن دسترسی داشته باشند.
47. علامت‌های اختصاصی چادرهای هر گروه از مطوفین، به حاجیان در تشخیص و شناسایی محل اقامت خود کمک می‌کند و در همین راستا پرچم‌های خاصی برای هر کدام از دسته‌ها بالای چادرهایشان پیش‌بینی می‌شود و یا این‌که چادرهای هر گروه دارای رنگ‌ها و علامت‌های خاص خود خواهند بود.
48. فیلم‌های آموزشی- اطلاعاتی، برای حاجیانی که از کشورهای دور به عربستان می‌آیند، در فرصتی که در فرودگاه یا مبادی ورودی، در حال انتظار هستند، برایشان به نمایش در آید. همچنین امکان عرضه این فیلم‌ها در تلویزیون کشورهای مختلف اسلامی و توزیع آن در تمامی مراکز فرهنگی- اسلامی جهان امکان‌پذیر است.
49. همچنین نقشه‌ها و مواد اطلاع رسانی خوب و مناسب برای زائران، مطوّف‌ها و پلیس تهیه شود.
50. همچنین اطلاع رسانی موضوعی شود، که در آن به مشکلات حج در زمان کنونی اشاره گردیده است و هدف از آن تثبیت تعداد حجاج در حد معقولی است تا به این ترتیب کسانی که توانایی انجام حج با وجود این مشکلات را ندارند یا نمی‌خواهند به چنین سختی‌هایی دچار شوند، از این سفر منصرف گردند.
این اطلاعات به مسلمانانی که به دنبال اخذ ویزا از سفارت عربستان می‌باشند ارائه می‌گردد، ضمن آن‌که لازم است معلوماتی از این دست از طریق تلویزیون کشورهایی که تعداد زیادی حاجی از آن‌ها اعزام می‌شود، پخش گردد. و نیز لازم است مطبوعات و نشریاتی به
ص: 142
همین منظور توزیع گردد.
51. در صورتی که کاهش تعداد حجاج برای رعایت ایمنی ضروری باشد، می‌توان فهرست‌های انتظاری را تنظیم کرد و اولویت آن را به افراد مسن و افرادی که برای نخستین بار به حج می‌آیند، قرار داد.
52. به منظور تضمین اجرای بهتر کار، لازم است بررسی‌های علمی برای تعیین حداکثر تعداد ممکن از حجاج انجام گیرد و به شیوه فنی و سازمانی، قوانینی برای هماهنگی میان دستگاه‌های مختلف تدوین گردد تا تضمینی باشد برای برقراری نظم.
53. مشکلاتی که در ایام حج پیش می‌آید، در هیچ نقطه دیگری از جهان وجود ندارد.
بنابراین، لازم است متخصصانی در حیطه‌های مختلف، به همین منظور خاص و آنچه که به حج مربوط می‌شود، آموزش داده شوند و مناسب است که به این منظور برنامه‌ای درسی در دانشگاه مکه تدوین گردد و اضافه بر آن، لازم است مراکز آموزشی حرفه‌ای ویژه برای هیأت‌های کمکی و خدماتی حج تأسیس گردد.
(تصویر ص 208)
نتیجه‌گیری
از ویژگی‌های حج آن است که تمامی اعمال و مناسک آن، طبق سنّت پیامبر خدا انجام می‌گیرد و مراسم عبادی حج، ناشی از همان چیزی است که صحابه و مورخان، در نهایت دقت بر مبنای اعمال پیامبر تدوین نموده‌اند. بنابراین، حج دارای یک شیوه سنتی- تقلیدی است که
ص: 143
در طی قرون مختلف، تغییر چندانی نداشته و همانند دیگر حلقه‌های ناگسستنی تعالیم الهی متصل به وحی، دارای شکوهی عظیم می‌باشد؛ از مصادیق این شکوه و عظمت که انسان را به تفکر وا می‌دارد، قافله‌های بزرگی با 250 هزار شتر است که برای رسیدن به مکه، صحراها را در می‌نوردند و یا پوشش حریری منقّش به آیات قرآنی کعبه، با زیباترین خط عربی که همه ساله این خانه را دربر می‌گیرد.
تمام این‌ها جزئی از اجزای جدایی ناپذیر دین بوده است و هر کدام برای خود نظم و ترتیب روشن خود را داشته‌اند و هیچ تفکیکی میان خودِ حج و این نظام‌ها که در شهرهای چادری، همراه آن بود وجود نداشت اما به تدریج عوامل بیگانه غربی در این اسلوب‌های تقلیدی دست بردند؛ به عنوان مثال، حاجی خود را در مراسم با شکوه راهپیمایی، که بخش مهمی از حج به شمار می‌رود، به حرکت با ماشین سپرده است و حرکت ماشین‌ها و احداث هتل‌ها در منا، بر چادرهایی که پیشتر در آن برپا می‌شد، غلبه یافته است و پیرامون بخش مرکزی مکه مکرمه را هتل‌های با شکوه احاطه کرده است و اگر این روند ادامه یابد، دیگر اثری از آداب سنتی حج باقی نمی‌ماند و حتی اروپایی‌ها که شاهد افول تمدن‌های سنتی خود بوده‌اند، حفاظت از چنین گنج‌های گران‌بهایی را یک ضرورت روشن می‌دانند و لذا مشاهده وضعیت کنونی شهرهای مقدس اسلامی، باعث تأسف آنان می‌گردد.
چرا اجازه داده می‌شود که مظاهر صنعتیِ جدید، به این شکل فضاحت‌بار مظهر آن خانه‌های زیبا و مناظر با شکوه سنتی و شهرهای چادری منحصر به فرد را از میان ببرد.
از زمانی که غرب در تمدن‌های قدیمی دست برد، انسان از مشاهده بدیع‌ترین جلوه‌های هنری، در کنار زشت‌ترین محصولات صنعتی در شگفت می‌ماند و تنها در عرصه هنر نیست که شاهد چنین تناقضی هستیم، بلکه این امر را تقریباً در هر جایی می‌توان یافت؛ در تمدن‌های مصون از دستبرد، تمامی آن‌چه که انسان با دست خود ساخته، از هنر سرچشمه می‌گیرد. فاصله روشنی است میان مظاهر هنری و صنعتی، اما تفسیر این تناقض بسیار آسان است. این اشکال حتی کم‌اهمیت‌ترین آن‌ها، به‌طوری که عَرضی به انسان نسبت داده می‌شود و از لحاظ جوهری به جایی، مافوق بشر، که همه تمدن‌های حقیقی از آن نشأت گرفته است و این به معنای آن است که حتی آنچه که یک هنرمند انجام می‌دهد، در چارچوب یک قانون خاص و یا ناشی از نبوغ وی نیست و او تنها ابزاری برای تمام آن چیزی است که بدان نیاز
ص: 144
دارد، که آن، مهارت و توانمندی است. بنابراین می‌توان گفت ذوق فردی نقش چندانی در خلق این آثار هنری ندارد.
در واقع باید گفت ما نمی‌توانیم بر گذشتِ زمان غلبه کنیم و حتی نمی‌توانیم وضعیتی که منجر به این تغییرات اسف‌انگیز شده است را برگردانیم، تنها می‌توانیم سعی کنیم آنچه را باقی مانده است حفظ کنیم؛ چیزهایی مانند شهرهای چادری، که هیچ مانندی ندارند و یا پیاده‌روی حجاج همانند سابق، البته تنها به صورت جزئی.
این نوشتار بدان امید به نگارش در آمد که شاید امکانات حفاظت از آداب و رسوم سنتی، که حج بدان شناخته می‌شود به نحوی بهتر از گذشته اعاده گردد (برای مثال، رهایی از حرکت ماشین‌ها در شهرهای چادری و در مسیر حرکت پیاده‌ها) و این صورت متکاملی که در حج وجود دارد، چیزی نیست که هنرمندان غربی بتوانند به آن برسند و یا در مسیر اعاده آن تلاش کنند؛ چرا که این مطلب چیزی است فراتر از افق فکریِ آنان.
به هر حال جنگ‌های صلیبی، از زمان‌های دور تأثیر خود را گذاشته است و ملاحظه می‌کنیم که مهد تمدن‌های اروپایی در سرزمین‌های جزیرة العرب رشد کرده‌اند و اگر دانشمندان عرب نبودند، چه کسی اسم ارسطو، افلاطون و فیثاغورث را می‌شنید یا آن‌ها را می‌شناخت؟ ما علوم جبر، شیمی و دیگر علوم را تنها از طریق اسلام است که می‌شناسیم. در عصری که اروپا (قرون وسطی) درگیر جنگ و اختلاف بود، تمدن عظیم اسلامی تحت حکومت هارون الرشید در اوج شکوفایی خود بود.
علی‌رغم این حقیقت، غربی‌ها هر آنچه را که مظاهر تمدن غرب و فناوری‌های آن، به آن نرسیده و از تمدن موتوریزه شده برخوردار نباشند، ابتدایی و ارتجاعی می‌خوانند و استدلال آنها این است که مشتری، طالب این مظاهر تمدّنی جدید است. اگرچه او در واقع حق انتخاب همان چیزی را دارد که به وی عرضه می‌شود و در این میان به آثار سوء جانبی آن، توجه نمی‌شود. امروزه دیگر جهان سوم یا جهان قدیم و جدید وجود ندارد و این فناوری جدید است که ما را مجبور می‌کند تا کلّ جهان را به منزله پیکر واحدی در نظر بگیریم که در آن هرکس در حد امکانات خود باید مسؤولیت‌های محوّله را انجام دهد و به مواردی که در راستای حفظ این آثار بیان شد پایدار باشد.
لازم به یادآوری است همانگونه که در ابتدای متن گذشت، این کتاب، رساله دکتری
ص: 145
نویسنده بوده، که به اعتراف دانشمندان غربی، در نوع خود موضوعی بدیع است. نویسنده در این رساله کوشیده است تا اهمیت حفظ ارزش‌های سنّتی را نشان دهد و بر آن تأکید کند. به نظر وی، مسلمانان نباید خود را در برابر مظاهر تمدن غرب ببازند، بلکه باید بکوشند اصالت‌های اسلامی دیرین خود را حفظ کنند.
در این رساله، برای بهبود نظام حج و به ویژه توجه به شهرها و اردوگاه‌های چادری، که در آن ایام برپا می‌شود، نویسنده پیشنهادهایی را که حاکی از دیدگاه‌های شخصی خود و البته مبتنی بر تحقیقات چندساله‌اش در مرکز تحقیقات حج عربستان است، را ارائه می‌کند که در خور توجه است؛ از جمله، توجه هرچه بیشتر به حرکت پیاده‌ها و سرمایه‌گذاری در این زمینه و کاستن از ازدحام ماشین‌ها در مسیر، شبکه‌های خدمات رسانی به زائران و چگونگی جلوگیری از خطرات ناشی از ازدحام بیش از اندازه و حتی کنترل جمعیت حاجیانی که همه ساله به حج می‌آیند و اولویت دادن به سالمندان و کسانی که نخستین سفر آنان به این سرزمین وحی است و نیز محافظت از چادرها در برابر آتش‌سوزی و بررسی مسائل بهداشتی آن‌ها و توجه به راحتی حجاج و ...
البته از آنجا که تاریخِ نگارش این رساله، به حدود 25 سال پیش برمی‌گردد، چه بسا بسیاری از این پیشنهادها عملی شده و یا بعضی هم مورد غفلت قرار گرفته است که شاید ترجمه این اثر، باعث توجه دوباره به آن گردد.
به هر حال، همانگونه که گذشت، اصل رساله به زبان آلمانی بوده، لیکن بعدها به صورت دو زبانه؛ آلمانی و انگلیسی، به چاپ رسیده و خلاصه‌ای از کل مطالب در انتهای کتاب به سه زبان آلمانی، انگلیسی و عربی درج گردیده است. این کتاب در پنج فصل تنظیم شده که عناوین آن عبارت‌اند از:
1- حج
1- 1 تاریخچه و منشأ حج
2- 1 تقویم اسلامی
3- 1 حج پیامبر صلی الله علیه و آله (حجّة الوداع)
4- 1 سازماندهی حج
5- 1 جغرافیای مناطق زیارتی
6- 1 بررسی روند نوعی یک حج مدرن
7- 1 جدول حرکت‌های اصلی حج
8- 1 نمودار این حرکت ها
9- 1 نقشه‌های هوایی منطقه حج
2- شهرهای چادری حج
1- 2 عرفات
ص: 146
2- 2 مزدلفه
3- 2 منا
4- 2 اردوگاه‌های چادری
1- 4- 2 اردوگاه‌های سازماندهی شده
2- 4- 2 دیگر اردوگاه‌ها
5- 2 چادرهای زائران
1- 5- 2 چادر استاندارد مربعی
2- 5- 2 چادر استاندارد گرد
3- 5- 2 چادرهای بزرگ و مجتمع
4- 5- 2 دیگر چادرها
3- توسعه‌های به‌عمل آمده از سال 1950
1- 3 حرکات و اعمال
1- 1- 3 حرکت پیاده‌ها
2- 1- 3 ترافیک پیاده‌ها
3- 1- 3 راه‌های پیاده‌رو
4- 1- 3 ترافیک وسایل نقلیه
2- 3 سازماندهی اسکان زائران
3- 3 شهرهای چادری
1- 3- 3 چادرها
2- 3- 3 اردوگاه‌های چادری
3- 3- 3 عرفات
4- 3- 3 مزدلفه
5- 3- 3 منا
4- 3 جمرات در منا
5- 3 قربانگاه منا
6- 3 آرایش‌ها و نظام‌های بهداشتی
7- 3 سیستم اطلاع رسانی
8- 3 ایمنی
9- 3 روش‌های کار
4- برنامه‌های انجام شده از سال 1970
1- 4 روبرت ماتئو، جانسون، مارشال و شرکا (RMJM p) انگلستان:
مطالعات ویژه منطقه‌ای حج سال 1972
2- 4 مسابقه بین المللی سال 1974
1- 2- 4 فرئی اوتو
2- 2- 4 رولف گاتبراد
3- 2- 4 کنزو تانگ
4- 2- 4 واتنبا یگنا دز بیران (VBB)
5- 2- 4 خلاصه‌ای از نتائج
3- 4 مطالعات ویژه منطقه‌ای (RMJM p) در سرزمین‌های مقدس منا، عزیزیّه و عدل 1975
4- 4 بررسی وضعیت شرکت STC و سیستم حمل و نقل سعودی توسط EIU
5- 4 زیارت مکه، دکتر سولیمان ای آی حمدان، رساله دکتری دانشگاه شفلمد انگستان سال 1977، گروه طراحی منطقه‌ای و شهری
6- 4 رساله دکتری دکتر عادل بوشناک گروه مهندسی عمران دانشگاه میشیگان آمریکا
7- 4 تأسیس مرکز تحقیقات حج (HRC) عربستان سال 1975 مدیریت سامی
ص: 147
آنجاوی در آن
5- پیشنهادهایی جهت احیای مراسم سنتی حج
1- 5 نتائج بررسی‌ها
2- 5 زیربناهای مذهبی
3- 5 رشد حج
4- 5 زیارت اسلامی، الحج
5- 5 چادرها
6- 5 اردوگاه‌های چادری
7- 5 عرفات
8- 5 مزدلفه
9- 5 منا
1- 9- 5 استفاده از زمین
2- 9- 5 جمرات
3- 9- 5 مسجد خیف
4- 9- 5 قربانگاه
10- 5 سیستم ترافیکی
1- 10- 5 احیاء نظام پیاده‌روی
2- 10- 5 احیاء مسیرهای پیاده‌روی
3- 10- 5 ترافیک وسایل نقلیه
11- 5 زیرساخت‌ها و خدمات
1- 11- 5 آبرسانی با آب تازه
2- 11- 5 دستشویی‌ها و فاضلاب
3- 11- 5 جمع‌آوری زباله
4- 11- 5 نیروهای پلیس
5- 11- 5 راهنمایی و اطلاع رسانی
6- 11- 5 آموزش پرسنل
خلاصه و نتیجه‌گیری، برنامه‌ای برای احیای حرکت قدیمی زائران و شهرهای چادری، نکات نهایی [این بخش ترجمه شد]
ضمائم
1- شهر مکه مکرمه
2- شهر مدینه منوره
3- نقشه حجاز
4- سابقه این مطالعه
5- کتابشناسی
6- منابع عکس‌ها و تصویرها
7- نگاهی به اصطلاحات عربی
ص: 148
صفحه سفید؟؟؟
ص: 149

نقد و معرفی کتاب‌

ص: 150

معرفی کتاب «مفاهیم یجب أن تصحح»

احمد مبهوتی
کتابی که در پیشدید شما است و در صدد معرفی هستیم، «مفاهیم یجب أن تصحح» نوشته آقای محمد بن علوی مالکی است.
نویسنده اهل عربستان است لیکن تحصیلات عالی خود را در دانشگاه الازهر مصر گذرانده و با اخذ مدرک دکتری، فارغ التحصیل گردیده، سپس جهت تحقیق در علوم اسلامی به کشورهای مختلف؛ چون سوریه، هند، پاکستان، یمن، اندونزی و مغرب سفر می‌کند و با حضور در پای درس اساتیدی چون حبیب عمر احمدبن سمیط، فاروق بن رحالی مراکشی، حسنین بن محمد مخلوف، محمد مکی‌بن محمد کتانی، محمد زکریا بن محمد یحیی کاندهلوی و علی‌بن عبد الرحمان حبشی بر دانسته‌هایش می‌افزاید.
سید محمد بن علوی در سال 1390 به عنوان استاد و مدرس رسمی در دانشکده شریعت تعیین شد. او مدتی رییس کمسیون داوری مسابقات بین‌المللی قرآن کریم در شهر مکه بوده است.
نویسنده، در یک مبارزه علمی با وهابیان تندرو، به برداشت‌های نادرست آن‌ها از مفاهیم دینی، خط بطلان کشید و با براهین عقلی و نقلیِ مستند به منابع اهل‌تسنن، مفاهیم صحیح دینی را تبیین کرد.

ص: 151
او می‌گوید:
وهابیان مفاهیم دینی را در خدمت مقاصد فرقه‌ای خود بکار گرفته و با سلایق شخصی وتعصبی، مسلمانان را با اندک خطا تکفیر می‌کنند؛ به عبارت روشن‌تر، آنان دایه مهربان‌تر از مادرند و از محمد ابن عبد الوهاب و ابن تیمیه وهابی‌تر هستند و باید این نوع تفسیر مفاهیم دینی اصلاح شود و ابن تیمیه و محمدبن عبد الوهاب نیز مانند دیگر علما، اگر نظرشان مطابق با قرآن و سنت بود، قابل احترام است در غیر این صورت، قابل نقد می‌باشد. اگر آن‌ها اجتهاد داشتند، ما نیز نظر اجتهاد داریم و چنین نیست که ما نظر آن‌ها را کورکورانه بپذیریم و حتی نظر آن‌ها را بر قرآن و سنت نبوی ترجیح دهیم و یا قرآن و سنت را طبق نظریه آن‌ها تفسیر کنیم.
آقای محمد بن علوی بیش از 60 کتاب و جزوه تألیف کرده، که دو کتاب او، با نام‌های «الذخایر المحمدیه» و «مفاهیم یجب أن تصحح» در ردّ عقاید وهابیان تندرو به نگارش در آمده است. این کتاب‌ها مورد استقبال مسلمانان واقع شده و تنها به کتاب مفاهیم او، بیش از 50 دانشمند مسلمان تقریظ نوشته‌اند، که در ابتدای کتاب آمده است.
وهابیان درواکنش به آن‌ها، کتب زیادی؛ مانند «کمال الأمة و حوار مع المالکی» و «ضدّ السید المالکی «و «جلاء البصائر» نوشتند که اوج این نوشته‌ها کتاب وزیر اوقاف عربستان شیخ صالح آل الشیخ به نام «هذه مفاهیمنا» است.
همچنین گروهی عالمان دین، کتاب‌هایی با عنوان‌های: المحکم المنیع و التحذیر من الاغترار و اعلام النبیل ... در تأیید آن دو کتاب نوشته‌اند.
سپس مجمع علمای عربستان، در بیانیه‌ای از او خواست که در حضور ایشان، از نوشته‌های کفرآمیز و بدعت‌گذار! خود توبه کند و آن توبه‌نامه از تلویزیون پخش شود، لیکن آقای محمد بن علوی در پاسخ، آنان را به مناظره تلویزیونی دعوت کرد که بی پاسخ ماند.
تا این‌که در سال 1401 آقای محمد بن علوی از سوی مجمع علمای عربستان تفسیق و تکفیر شد و هرگونه فعالیت علمی و تبلیغی او ممنوع شد و کتب او از کتابخانه‌ها جمع آوری گردید و منزل و مسافرت‌های او تحت کنترل در آمد.
ص: 152
اما او در محاصره، به فعالیت‌هایش ادامه داد و کتاب حاضر بعد از منع چاپ در عربستان تا کنون بیش از ده بار در خارج از عربستان به چاپ رسیده است.
سر انجام نویسنده در روز جمعه، هشتم ماه مبارک رمضان 1425 دار فانی را وداع گفت و در قبرستان ابوطالب به خاک سپرده شد.
پرهیز از تکفیرهای سلیقه‌ای
بسیارند افرادی که مسلمانان را با اندک خطا تکفیر می‌کنند و شاید در کره خاکی، جز تعداد انگشت شمار، کسی نتواند از لبه تیز شمشیر تکفیر آنان جان سالم به در برد.
و این در حالی است که قرآن کریم، راه دعوت به حق را اینگونه بیان کرده است:
ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ. (1)
«با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نموده، با آنان به روشی که نیکو است، استدلال و مناظره کن.»
با توجه به این آیه، مسلمانی که نماز می‌خواند و از محرّمات پرهیز می‌کند و در کارهای خیر و خدا پسندانه؛ مانند ساختن مسجد و تأسیس مراکز خیریه شرکت می‌کند، چگونه می‌توان او را به کفر متهم کرد!
علامه احمد حداد می‌نویسد: این مطلب میان عالمان مسلمان، اجماعی و فراگیر است که هیچ‌کس از اهل قبله را نمی‌توان کافر شمرد، مگر این که دارای عقیده‌ای باشد که منجر به انکار خدا شود یا دچار شرکی آشکار گردد، به‌گونه‌ای که قابل دفاع نباشد و بالأخره پیامبر یا یکی از ضروریات دین را منکر شود.
اسامةبن زید می‌گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، ما را به میان قبیله حُرَقَه فرستاد، وقتی صبح شد، همه افراد قبیله را کشتیم. من با یکی از انصار، مردی را زنده به اسارت گرفتیم. او کلمه «لَا إله إلَّا اللّه» را گفت و مرد. انصاری با شنیدن آن، دست نگه‌داشت، لیکن من با نیزه از پایش در آوردم. وقتی خدمت رسول اللّه صلی الله علیه و آله رسیدیم و حضرت از داستان آگاهی یافتند، با ناراحتی پرسیدند:
اسامه! بعد از گفتن «لَا إله إلَّا اللّه» او را کشتی؟»


1- نحل: 125

ص: 153
گفتم: به‌خاطر فرار از مرگ، کلمه شهادت را به دروغ بر زبان جاری ساخت! پیامبر فرمودند: اسامه! تو دل او را شکافتی و دیدی که او در دلش راستگو یا دروغگو است؟
از علی بن ابی طالب سؤال شد: آیا مخالفان شما کافرند؟
فرمود: نه، آن‌ها از کفر دست برداشته‌اند.
پرسیده شد: آن‌ها منافق‌اند؟
فرمود: نه، چون منافقان جز اندکی خدا را یاد نمی‌کنند امّا ایشان بسیار یاد خدا می‌کنند.
پرسیدند: پس آن‌ها کیستند؟
فرمود: جماعتی که دچار فتنه شده‌اند. چشم بصیرتشان کور و گوش‌هایشان از شنیدن حق کر شده است.
ویژگی‌های مشترک میان خالق و مخلوق با تنزیه منافات ندارد
برخی می‌پندارند میان خالق و مخلوق، هیچ صفت مشترکی وجود ندارد؛ هر صفتی که خداوند دارد، اگر با آن، مخلوق را توصیف کنیم مثل شفاعت، به دام شرک خواهیم افتاد.
بنا بر این، گمان می‌کنند که توصیف پیامبر خدا، به این صفات، موجب می‌شود که او را به مقام الوهیت ارتقا دهیم در حالی که این جهل محض است؛ زیرا خداوند در انجام کارها مستقل است، ولی مخلوق در انجام کارها غیر مستقل و مقید به اذن الهی می‌باشد.
شواهد قرآنی:
اموری مانند شفاعت، علم غیب و هدایت، از اوصاف خاص خداوندی است، ولی در حدیث آمده است:
«أنا أوّل شافع مشفّع»؛
(1) «من نخستین شفاعت کننده هستم که پذیرفته خواهد بود.»
یا بر اساس آیه: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً؛ (2)
«دانای به غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌کند مگر رسولانی که آنان را برگزیده است.» پس خداوند مقداری از علم غیب را به پیامبرش تعلیم داده است.
یا فرمود: وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ (3)
«و تو مسلماً به راه راست هدایت می‌کنی.»
پس پیامبر دارای مقام شفاعت، علم غیب و هدایت است و این‌ها مقید به اذن الهی می‌باشند.


1- صحیح مسلم، ج 7، ص 59
2- جن: 26
3- شوری: 52

ص: 154
مرحله تعظیم
برخی تعظیم کردن؛ مانند بوسیدن دست، به پا خاستن برای احترام، تعظیم به پیامبر در حال زیارت و با خضوع ایستادن را عبادت می‌شمارند و در نتیجه، تعظیم را پرستش غیر خدا می‌پندارند، در حالی که این عین جهل است؛ چون حضرت آدم علیه السلام نخستین انسان صالح است و خداوند به فرشته‌ها دستور می‌دهد از برای تعظیم آدم، به او سجده کنند. آن‌ها همگی، جز ابلیس، سجده کردند.
مشرکین، در جریان صلح حدیبیه، عروة بن مسعود را نزد پیامبر فرستادند، وقتی عروه برگشت به قریش گفت:
من پادشاه کسرا و قیصر و نجاشی را دیده‌ام، ولی پادشاهی را در میان ملت خود مانند محمد در میان اصحابش ندیدم. اصحاب محمد به او بسیار احترام می‌کنند. وقتی وضو می‌گیرد برای تبرّک، در گرفتن آب وضویش ازدحام می‌کنند و ...
در اینجا دو نکته، مهم است:
1. باید احترام پیامبر رعایت شود و علوّ مقامش از دیگران حفظ گردد.
2. ربوبیت مخصوص خداست و او در ذات، صفات و افعال، از همه مخلوقات برتر و ممتاز است.
واسطه شرک آمیز
برخی معنای واسطه را نمی‌فهمند و می‌گویند: هرکس به واسطه‌ای متوسّل شود او مشرک است و مصداق این آیه شریفه به حساب می‌آید: ... ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی ...؛
(1)
«این‌ها را نمی‌پرستیم، مگر به‌خاطر این‌که، ما را به خداوند نزدیک کنند.»
این استدلال درست نیست؛ چون آیه شریفه با صراحت می‌گوید:
بت پرستی محکوم است و ادعای مشرکان بر این‌که بت‌ها دارای مقام ربوبیت‌اند و عبادت بت‌ها موجب تقرّب به خداوند می‌شود، نادرست است. کفر و شرک آن‌ها به این دلیل بود که بت‌ها را می‌پرستیدند و به ربوبیت بت‌ها قائل بودند.
البته مشرکین در این ادعا نیز راستگو نبودند؛ چون خداوند مسلمانان را از دشنام دادن به بت‌ها نهی می‌کند (2) تا آن‌ها خدا را دشنام ندهند.


1- زمر: 3
2- انعام: 108

ص: 155
اگر مشرکین در بت پرستی راستگو بودند، نباید جرأت می‌کردند به‌خاطر عمل بدِ مسلمانان، خدا را مورد سبّ قرار دهند؛ چون طبق اعترافشان، مقام خداوند از بت‌ها بالاتر است. آنان با این رفتار خود نشان دادند که خداوند در دل آن‌ها از بت‌ها هم کم ارزش‌تر است. جای بسی دقت است!
وقتی خداوند به مسلمانان دستور داد که در نماز و عبادات خود، رو به کعبه بایستند یا حجرالأسود را استلام و یا ببوسند، این اقتدا به رسول گرامی و پرستش خدا است.
پیامبر صلی الله علیه و آله، بزرگترین واسطه
در روز محشر، ارزش واسطه بزرگ، حامل پرچم توحید و مقام محمود و حوض کوثر، آشکار می‌شود. شفاعتش رد خور ندارد و ضمانتش نزد خدا مقبول‌است؛ چون خداوند وعده داده‌است که هرگز درمیان امت، اورا سرافکنده ومحزون‌نکند. وقتی همه خلایق به‌او رو آورند و از او شفاعت بخواهند، سر خود را بالا می‌گیرد و دعا می‌کند وطبق حدیث قدسی‌با احسان و کرامت الهی مواجه می‌شود: «ای محمد، سر بالا بگیر، شفاعت‌کن تا بپذیرم وبخواه‌تا بدهم.»
ص: 156
شعار دروغ
در عالم، مدعیان طرفدار حقیقت فراوان‌اند، ولی حقیقت ادعای آن‌ها را تصدیق نمی‌کند، به‌قول شاعر:
و کلّ یدعی وصلًا بلیلی و لیلی لا تقر لهم بذاکا
«همه ادعا می کنند که با لیلی وصلت کرده‌اند ولی لیلی حرف آن‌ها را تصدیق نمی‌کند.»
این‌ها چهره دین را خراب کرده، آبروی اسلام را برده‌اند. سخن پیامبر خدا شرح حال آن‌ها است که فرمود: «کسی که نخورده سیر شود مانند کسی است که لباس ناپیدا بپوشد».
برخی درس نخوانده ملّا شده و مفاهیم اسلامی را تغییر داده و نظر علمای سلف را انکار می‌کنند و در میدان عمل نرم‌خویی را به درشتی و موعظه را به زورگویی و رأفت و مهربانی را به بی‌ادبی تبدیل می‌کنند.
توسل چیست؟
وسیله قرار دادن اعمال صالح به درگاه خداوند، میان همه علما اتفاقی است؛ روشن است کسی که روزه می‌گیرد یا نماز و قرآن می‌خواند و یا صدقه می‌دهد، او به روزه و نماز و قرائت قرآن و صدقه متوسّل شده و به قبولی آن‌ها امیدوار است.
بهترین دلیل بر مدعا، داستان آن سه نفری است که غار به رویشان مسدود شد؛ یکی به نیکی خود به والدین متوسل شد، دیگری به دوری از گناه و سوّمی به حفظ مال و ادای امانت مردم؛ خداوند گره آن‌ها را گشود و مشکلشان را بر طرف کرد.
اما توسل به اشخاص؛ مثلًا کسی بگوید:
«خدایا! پیامبرت محمد صلی الله علیه و آله را وسیله درگاهت قرار می‌دهم.»
این نوع از توسل، نزد برخی ممنوع و حرام است.
به نظر ما، این یک اختلاف صوری است؛ چون توسّل به شخص، در واقع توسل به عمل او است و آن در نظریه همه جایز است. پس شبهه کسانی که مسلمانان را متهم به شرک و گمراهی می‌کنند، برطرف می‌شود.
ص: 157
ادله توسل
خداوند می‌فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ ...»؛
(1) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید؛ و وسیله‌ای برای تقرّب به او بجویید ...» هر چیزی که خداوند آن را سبب تقرب به درگاهش قرار داده و سبب بر آورده شدن حوایج می‌شود، آن وسیله است و معیار وسیله بودن، این است که او ارزش و احترامی نزد خداوند داشته باشد.
واژه «وسیله» در آیه، به صورت عموم به‌کار رفته است که شامل اعمال و اشخاص به صورت مطلق می‌شود؛ اعم از این‌که زنده و یا مرده باشند. در نتیجه توسل به پیامبر در همه حالات جایز است؛ مثل توسل به پیامبر قبل از خلقتش (2) یا توسل به پیامبر در حال حیات (3) یا توسل به پیامبر در عرصات محشر. احادیث صحیحی بر این مدعا نقل شده است.
توسل به آثار پیامبر
مسلم است اصحاب به آثار پیامبر تبرک می‌جستند، حال آیا این درست است که کسی معتقد شود: توسل به اثری که شرافت را از صاحبش محمد صلی الله علیه و آله گرفته درست است؟ سپس بگوید: توسل به خود پیامبر درست نیست؟!
برخی از نصوص و روایات در باره تبرک
نمونه در این مورد زیاد است؛ مثلا عمربن خطاب آرزو داشت در کنار پیامبر خدا دفن شود. یا امّ سلیم دهانه مشک را، که پیامبر خدا از آن آب خورده بود، می‌برد و نگه می‌دارد. یا اصحاب برای گرفتن یک تار مو از موهای آن حضرت، از همدیگر سبقت می‌گرفتند. یا اسما، دختر ابوبکر، لباس پیامبر را نگه می‌دارد و می‌گوید: لباس پیامبر را می‌شوییم و آب آن را جهت شفا به مریض‌ها می‌دهیم.
یا این‌که خلفا از انگشتر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله محافظت می‌کردند، که سرانجام به چاه اریس افتاد و گم شد.
چرا آن‌ها سعی داشتند آثار پیامبر را حفظ کنند؟ مقصودشان چه بود؟ چرا وقتی گرفتار بلا و مرض شدند و خواستند دعا کنند یا متوجه خدا شوند، به آثار نبوی اهمیت می‌دادند؟!


1- مائده: 35
2- حاکم، محمد، مستدرک، ج 2، ص 615
3- ابن احمد، محمد، سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 519

ص: 158
خداوند می‌فرماید:
وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ ....
و پیامبرشان به آنها گفت: نشانه حکومت او این است که، «صندوق عهد» به سوی شما خواهد آمد؛ همان صندوقی که در آن آرامشی از پروردگار شما و یادگارهای خاندان موسی و هارون قرار دارد، در حالی که فرشتگان آن را حمل می‌کنند.
ابن جریر می‌گوید: تابوت میثاق در جنگ‌ها همراهشان بود و به برکت آن پیروز می‌شدند. توسل پیامبر به حقّ خود و به حقّ پیامبران
وقتی مادر علی بن ابی طالب از دنیا رفت، پیامبر بعد از کندن قبر در آن خوابید و گفت:
«خدایی که زنده می‌کند و می‌میراند و خود زنده است و هرگز نمی‌میرد، مادرم فاطمه بنت اسد را ببخش و حجت او را برایش تلقین کن، جای او را وسیع گردان، به‌حق پیامبرت و پیامبرانی که پیش از من بودند. ای مهربان‌ترین مهربانان.»
داستان عتبی در باره توسل
عتبی می‌گوید: نزد قبر پیامبر نشسته بودم، اعرابی آمد و رو به قبر کرده، گفت:
سلام بر تو ای پیامبر خدا! ای پیامبر، شنیدی که خداوند می‌فرماید: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً.
و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم می‌کردند (و فرمان‌های خدا را زیر پا می‌گذاشتند) به نزد تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند و پیامبر هم به آن‌ها استغفار می‌کرد. خدا را توبه‌پذیر و مهربان می‌یافتند. من هم به حضور تو آمده‌ام.
از گناهانم استغفار می‌کنم و تو را به درگاه الهی، جهت بخشش گناهانم، شفیع قرار می‌دهم.
سپس این شعر را سرود:
یا خیر من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طیبهنّ القاع و الأکم
نفسی الفداء، لقبر أنت ساکنه فیه العفاف و فیه الجود و الکرم
«ای بهترین انسان که در مکان با عظمت و خوب دفن شدی از بوی تو، همه دشت‌ها و کوه‌ها خوشبو شدند.
جانم فدای قبری باشد که تو در آن سکنی گزیدی و عفاف و پاکدامنی، بذل و بخشش در آنجاست.»
اعرابی سپس به پا خاست و رفت.
عتبی می‌افزاید: من آن شب، پیامبر خدا را در خواب دیدم. به من فرمود: «ای عتبی، دنبال اعرابی برو و مژده‌اش بده که خداوند او را بخشید».
(1) بزرگان اهل تسنن چون حاکم، بیهقی، جلال الدین سیوطی، ابن جوزی، ملا علی قاری، شوکانی، نووی، ابن کثیر و قرطبی به توسل قائل هستند.
خصال و ویژگی‌های پیامبر
بعضی گمان می‌کنند که پیامبران در همه حالات و اوصاف، با دیگران مساوی‌اند، ولی این گمان بی‌اساس است و ادله فراوانی از قرآن و سنت آن را رد می‌کند.
پیامبران، در حقیقتِ انسانیت با دیگران یکسان‌اند؛ قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ ...؛ (2)
«بگو من فقط بشری هستم مانند شما.»
لیکن در بسیاری از صفات و حالات با مردم فرق می‌کنند و به‌خاطر ویژگی‌هایی، برای نبوت از میان همه برگزیده شدند؟
برخی از صفات خاص و بر جسته پیامبر اسلام در کتب روایی:
1. پیامبر، پشت سر خود را مثل روبه‌رویش می‌دید. (3) 2. علم و بصیرت داشت. آن حضرت می‌فرماید: «من چیزهایی را می‌بینم که شما نمی‌بینید و چیزهایی را می‌شنوم که شما نمی‌شنوید.» (4) 3. خمیازه نمی‌کشید. ابن ابی شیبه نقل می‌کند: پیامبر هرگز خمیازه نکشید. (5) 4. عرقش خوشبوترین عرق‌ها بود. انس می‌گوید: پیامبر به منزل ما وارد شد و خواب قیلوله‌ای کرد. در خواب، عرقش جاری شد. مادرم ظرفی برداشت و به جمع کردن عرق آن حضرت پرداخت. پیامبر بیدار شد خطاب به مادرم فرمود: «چه می‌کنی؟»
گفت: عرق شما را در شیشه می‌ریزیم، چون آن خوشبوترین عطر است. (6)


1- ابن احمد، محمد، تفسیر القرطبی، ج 5، ص 265
2- کهف/ 110
3- ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج 3، ص 245
4- ترمذی، محمد، سنن ترمذی، ج 3، ص 381 و الحاکم، محمد، مستدرک، ج 2، 510
5- ابن حجر، احمد، فتح الباری، ج 10، ص 506
6- نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج 7، ص 81

ص: 160
5. قد متوسط داشت. عایشه گوید: قد پیامبر نه بلند بود و نه کوتاه، بلکه قامتی میانه داشت.
6. سایه‌اش بر زمین نمی‌افتاد، ابن سبع گوید: سایه پیامبر بر زمین نمی‌افتاد؛ چون فرمود:
خدایا! مرا نورانی کن.
(1) 7. تنها چشمانش می‌خوابید. روایت است از بخاری و مسلم که آن حضرت فرمود:
«چشمانم می‌خوابند ولی قلبم نمی‌خوابد». (2) 8. هیچگاه محتلم نشد. طبرانی در اسناد مختلف روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«هیچ پیامبری محتلم نشد، چون احتلام کاری شیطانی است». (3) در باره اوصاف و ویژگی‌های پیامبر روایات سه دسته‌اند:
1. دارای سند و صحیح
2. دارای سند غیر صحیح
3. اسنادش جای بحث و مناقشه دارد
پس سخن در صواب و خطا و صحت و بطلان است، نه در کفر و ایمان. اگر ما، آن‌ها را آوردیم به‌جهت اثبات صحت و بطلان نبود، بلکه به این جهت بود که علما در نقل اوصاف پیامبر مسامحه کرده و تحقیق و بررسی و نقد را متأسفانه، کنار گذاشته‌اند و این‌ها شاهد بر مدعای ماست.
معنای تبرّک
برخی معنای دقیق و حقیقی تبرّک به پیامبر و آثار و اهل‌بیت پیامبر و علما و اولیای الهی را نفهمیده و دچار اشتباه شده‌اند و نتیجه این شده است که اگر کسی تبرّک بجوید، او را متهم به شرک، کفر و گمراهی می‌کنند؛ مانند عوام الناس که هر کار جدیدی پیش بیاید و از درک آن عاجز باشند، آن را انحراف قلمداد می‌کنند.
معنای حقیقی تبرّک چیزی جز توسل به خداوند متعال، به‌واسطه آن متبرّک نیست و آن از سه حال خارج نیست، متبرک یا «اثر» است یا «مکان» و یا «شخص».
اگر کسی به اشخاص تبرک جوید، برای این است که آن‌ها را اهل فضل و به درگاه ربوبی مقرّب می‌داند.


1- ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج 1، ص 284
2- ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج 6، ص 104 و صحیح بخاری، ج 2، ص 48
3- هیثمی، علی، مجمع الزوائد، ج 1، ص 267

ص: 161
اما تبرّک به آثار اشخاص، به‌خاطر این است‌که آن آثار منسوب به اشخاص‌اند و شرافت و عظمت آن‌ها به‌خاطر خودشان نیست بلکه به‌خاطر این‌که آن‌ها منتسب به اشخاص صالح‌اند.
و اما تبرّک به مکان‌ها، به این جهت نیست‌که آن‌ها دارای فضل و ارزش هستند بلکه به‌خاطر این‌است‌که انسانهای صالح، اعمال نیکی مانند نماز، روزه و دیگر عبادات را در آن مکانها انجام داده‌اند و برای همین، رحمت الهی و فرشته‌ها در آنجاها نازل می‌شوند.
انسان در اماکن متبرکه، محل وقوع کارهای نیک، متوجّه خدای سبحان شده و دعا و استغفار می‌کند و حوادث بزرگ و کارهای واقع شده را یاد می‌کند و با یاد آن‌ها، ارزش‌های درون انسان، احیا می‌شود تا خود را شبیه اهل خیر و رستگاران نماید.
اکنون نمونه‌هایی از تبرک را می‌آوریم:
1. مالک بن حمزه از ابو اسید روایت می‌کند: او چاهی در مدینه داشت که اسمش چاه بضاعت بود. پیامبر آب دهانش را در آن ریخته بود و ابو اسید از آن چاه، آب می‌خورد و به آن تبرّک می‌جست.
2. عروه تعامل مسلمانان با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را چنین گزارش می‌کند:
به‌خدا قسم، وقتی پیامبر وضو می‌گرفت برای گرفتن آب وضویش از همدیگر سبقت می‌گرفتند.
(1) سفارش پیامبر به حفظ آب وضو
طلق بن علی گوید: همراه با هیأتی به دیدار پیامبر رفتیم و با او بیعت کرده، همراه او نماز خواندیم و به عرض آن حضرت رساندیم که در سرزمین ما معبدی مربوط به یهودیان است مقداری آب وضو (برای تبرّک) می‌خواهیم.
حضرت آبی خواست و وضو ساخت و مضمضه کرد، سپس آب آن‌را درظرفی کوچک ریخت و فرمود:
«بروید، وقتی به سرزمینتان رسیدید، معبد را خراب کنید و مقداری از این آب، جای آن بپاشید، سپس آن را مسجد کنید.»
گفتیم: سرزمین ما دور است و هوا هم بسیار گرم، آب خشک می‌شود. فرمود: «آب بریزید خوشبو می‌شود.»


1- ابن حجر، احمد، فتح الباری، ج 5، ص 330

ص: 162
نسائی می‌گوید: این حدیث از مهمترین احادیثی است که بر جواز تبرک به پیامبر و به آثار او دلالت می‌کند.
(1) تبرّک به موی پیامبر، بعد از رحلتش
عثمان بن عبداللَّه گوید: روزی خانواده‌ام مرا با ظرفی به حضور امّ سلمه فرستادند، امّ سلمه ظرفی نقره‌ای آورد که در آن یکدسته موی پیامبر بود و وقتی به کسی چشم زخم می‌خورد یا آسیبی به او می‌رسید، آن موهای حنایی را برای او می‌فرستاد؛ من به آن ظرف نظر کردم موهای سرخ رنگی را دیدم. (2) تقسیم موی پیامبر
مسلم از انس روایت می‌کند که: پیامبر به منا آمد تا به جمره عقبه رسید. آن را رمی کرد سپس به منزل خود آمد و شتر قربانی کرد و به آرایشگر گفت: «بیا سرم را بتراش» بعد از اصلاح، موها را به مردم داد. (3) تبرک به بدن پیامبر
1. عبد الرحمان بن ابی لیلی، از پدرش نقل می‌کند: سید بن حضیر یک مرد نیک و خوش خنده و با نمک بود، گاهی نزد پیامبر صحبت می‌کرد و مردم را می‌خنداند.
روزی پیامبر به شکمش زد. او گفت: دردم آمد. فرمود: «قصاص کن» گفت: ای پیامبر خدا! شما پیراهن بر تن داری ولی من پیراهن نداشتم.
پیامبر پیراهن را بالا زد، ناگهان او پیامبر را در آغوش کشید و شروع به بوسیدن پهلوی پیامبر کرد و گفت:
پدر و مادرم به فدایت. ای پیامبر خدا، همین را می‌خواستم (4) و مشابه همین داستان در باره سواد بن غزیه و سوادة بن عمرو نقل شده است. (5) 2. پیامبر می‌فرمود: زاهر، روستای ما و ما شهر او هستیم پیامبر او را بسیار دوست داشت، روزی به بازار رفت و دید زاهر ایستاده است. از پشت سرش آمد و او را در آغوش گرفت.
زاهر گفت: رهایم کن.


1- المشکاة، حدیث 716
2- ابن حجر، احمد، فتح الباری، ج 10، ص 353
3- صحیح مسلم، ج 4، ص 82
4- ابن حسام الدین المتقی، علی، کنز العمال، ج 7، ص 701
5- ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایه، ج 4، ص 271

ص: 163
پیامبر هم می‌گفت: «چه کسی برده می‌خرد؟»
زاهر گفت: ای فرستاده خدا بازار من ارزان و کساد است.
پیامبر فرمود: «تو پیش خدا گران و ارزشمندی».
(1) تبرّک به محلّ دهان پیامبر
احمد بن حنبل و دیگران از انس نقل کرده‌اند: پیامبر بر منزل امّ سلیم وارد شد و در منزل مشکی آویزان بود پیامبر از دهان مشک آب خورد سپس خوابید.
انس می‌گوید: امّ‌سلیم دهان مشک‌را برید وآن الآن نزد ماست؛ یعنی‌امّ سلیم‌دهان مشکی را که پیامبر از آن آب خورده بود، برید و جهت تبرک به اثر پیامبر در خانه خود نگه داشت.
دستی که پیامبر را لمس کرده، می‌بوسند
یحیی بن حارث می‌گوید: با واثلة بن اسقع ملاقات داشتم، به وی گفتم:
با این دستت با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردی؟
گفت: بلی، گفتم: دستت را بده تا ببوسم؛ دستش را داد و بوسیدم. (2) تبرّک به عبای پیامبر صلی الله علیه و آله
روزی اسما، دختر ابوبکر عبای کهنه و پاره‌ای را بیرون آورد که وصله حریر داشت و شکاف‌هایش با حریر دوخته شده بود.
گفت: این عبای پیامبر گرامی است. نزد عایشه بود، پیش از آن‌که بمیرد از او گرفتم. پیامبر این عبا را می‌پوشید و ما اکنون آن را می‌شوییم و جهت شفای مریض‌ها، به آن تبرّک می‌جوییم. (3) تبرّک به ظرف و مکان پیامبر صلی الله علیه و آله
ابو برده می‌گوید: به مدینه آمدم و عبداللَّه بن سلام مرا دید و گفت:
به منزل ما برویم تا در ظرفی به تو آب دهم که پیامبر از آن نوشیده است و در جایی نماز بخوانی که‌پیامبر نماز خوانده است. همراه او رفتم و به من طعام داد و در محراب


1- مواهب لدنی، ج 1، ص 297
2- هیثمی، علی، مجمع الزوائد، ج 8، ص 42
3- صحیح مسلم، ج 3، ص 140

ص: 164
او نماز گزاردم.
تبرّک به منبر پیامبر صلی الله علیه و آله
ابن قسیط و عتبی می‌گویند: وقتی مسجد خلوت می‌شد، اصحاب جای دست پیامبر در روی منبر را استلام می‌کردند، سپس رو به قبله ایستاده، دعا می‌خواندند.
ابن تیمیه نیز دست کشیدن بر منبر و دسته منبر پیامبر خدا را جایز دانسته است.
(1) تبرّک به قبر شریف پیامبر صلی الله علیه و آله
عمر بن خطاب، پیش از رحلتش، از عایشه اجازه گرفت که به‌خاطر تبرّک و توسّل به قبر پیامبر، در کنار آن حضرت دفن شود. (2) عبداللَّه بن احمد، از پدرش (احمد بن حنبل) در باره لمس و بوسیدن قبر پیامبر پرسید.
گفت: اشکالی ندارد.
تبرّک به آثار صالحان و پیامبران
نافع می‌گوید: عبداللَّه بن عمر به ما گفت: اصحاب با پیامبر خدا، در سرزمین ثمود فرود آمدند، از چاه‌های آنجا آب برداشتند و خمیر کردند. پیامبر خدا دستور داد هر چه آب برداشته‌اند بریزند و خمیرها را هم به شترها دهند و فرمان داد از چاهی که ناقه حضرت صالح آب می‌خورد آب بردارید. (3) نووی می‌افزاید: یکی از فواید این حدیث، تبرّک به آثار صالحان است. (4) تبرّک به تابوت
این تابوت، همان صندوقی است که حاوی آثار و یادگارهای خاندان موسی و هارون نزد بنی اسرائیل بود و آن‌ها به‌خاطر آثار به آن توسّل جسته، از خدا پیروزی می‌خواستند. این همان تبرّکی است که ما می‌خواهیم.
خداوند محتویات تابوت را به این عبارت بیان می‌کند: بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ ... یادگار آل موسی و آل هارون، عصای موسی و مقداری از لباس موسی و هارون


1- ابن تیمیه، احمد، اقتضاء الصراط المستقیم، ص 367
2- صحیح بخاری، ج 2، ص 107
3- صحیح مسلم، کتاب الزهد.
4- همان منبع، ج 8، ص 118

ص: 165
بود و نیز کفش‌های موسی و مقداری از الواح تورات و یک تشت بود.
زندگی برزخی
1. پیامبران در برزخ می‌فهمند و می‌شنوند:
از برخی آیات و احادیث برداشت می‌شود که زندگی برزخی، یک زندگی حقیقی است، نه زندگی وهمی یا خیالی.
پیامبر فرمان داد بیست و چهار نفر از کشته‌های سپاه قریش را در یکی از چاه‌های بدر بیندازند. آن حضرت آنان را با ذکر نام صدا کرد؛ ای ابوجهل‌بن هشام! ای امیة بن خلف! ای عتبة بن ربیعه! ای شیبه! ای فلان! ای فلان!
حقیقتِ آنچه را که پروردگارتان به شما وعده داده، یافتید؟ من به حقیقت، به وعده پروردگارم (که نصرت و یاری است) رسیدم.
عمر گفت: ای پیامبر خدا، با جسدهایی که روح ندارند حرف می‌زنی؟ فرمود: «قسم به کسی که جانم در اختیار اوست، شما از آن‌ها شنواتر نیستید. آن‌ها فقط نمی‌توانند جواب دهند».
(1) 2. ابوهریره گوید، پیامبر فرمود: «وقتی تشییع کنندگان از سر قبر بر می‌گردند، مرده صدای آن‌ها را می‌شنود».
3. احادیث متواتر وجود دارد در باره سؤال قبر و در آن‌ها تصریح شده است که دو فرشته سؤال می‌کنند و پاسخ مرده طبق حال خود خواهد بود.
4. پیامبر به اهل قبور خطاب می‌کرد: سلام بر شما ای گروه مؤمنان.
ابن قیّم می‌گوید:
این خطاب نسبت به کسی است که می‌شنود و می‌فهمد وگرنه خطاب معدوم و جماد نیز باید درست باشد. علمای سلف همگی اتفاق نظر دارند که خطاب برای عاقل و شنوا درست است.
این عقیده و نظر علمای صالح از اهل سنت و جماعت است ولی نمی‌دانم چطور کسانی که مدعی تبعیت از راه و روش علمای سلف هستند، از این حقیقت غفلت کرده‌اند.


1- صحیح مسلم.

ص: 166
ابن تیمیه در پاسخ به این پرسش که آیا مرده‌ها زائران خود را می‌شناسند یا سخن آن‌ها را می‌فهمند؟ گفت: آری، در حدیث ابن عباس آمده است که پیامبر فرمود:
«هر کس به قبر برادرش، که در دنیا او را می شناخت برود و سلام کند، او هم شناخته و جواب سلام را می‌دهد».
(1) پیامبران در عالم برزخ
برخی از خصوصیات پیامبران منحصر به آنان است؛ پیامبران در برزخ از یک زندگی کامل بهرمند هستند.
آنان از هر جهت؛ مانند حیات، روزی، معرفت، شنیدن و درک و فهم و احساس، از دیگران کامل‌ترند و دلیل این سخن، کلام خدای سبحان درباره شهدا است که فرمود:
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. (2)
«ای پیامبر، هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.»


1- ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج 24، ص 331
2- آل عمران/ 169

ص: 167
وقتی معنای حیات، بقای روح باشد، پس روح بعد از مرگ حیات دارد؛ یعنی از بین نمی‌رود و شهید از این جهت امتیازی ندارد تا مستحقّ ذکر شود؛ چون ارواح همه بنی آدم باقی و فنا ناپذیرند؛ به‌ویژه این‌که خداوند می‌فرماید:
وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ.
(1)
به آنان‌که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده نگویید، بلکه آنان زنده‌اند ولی شما درک نمی‌کنید.
معلوم می‌شود که برای شهدا، نسبت بر دیگران، امتیازی اضافی است که قابل ذکر شده‌اند. بر اساس نصوص قرآنی و روایی، کمال زندگی برزخی برای شهدا است و شهدا آنجا روزی می‌خورند و بر نهرهای بهشت وارد می‌شوند و از میوه‌های بهشت متنعم هستند.
احساس شهدا نسبت به این غذا و نوشیدنی و نعمت‌ها، احساسی کامل و با فهم و ادراک تام است و دارای لذّت عالی و بهرمندی حقیقی است؛ لذا می‌گویند:
«ای کاش برادرانمان می‌دانستند خداوند با ما چگونه رفتار کرد». (2) وقتی این مطلب در حق شهدا ثابت شد، در حق پیامبر نیز به طریق اولی ثابت خواهد شد؛ چون پیامبر علاوه بر جهاد و بذل جان در راه خدا، هدایت و دعوت مردم به خیر و صلاح را نیز بر عهده دارد. آنجا که فرمود:
«هر کس سنت حسنه‌ای بگذارد، اجر آن سنت و اجر همه کسانی که به آن سنت تا قیامت عمل می‌کنند، برای او نیز خواهد بود». (3) 2. بدن پیامبران نمی‌پوسد:
به روایت اوس بن اوس، پیامبر فرمود:
«بهترین روزها، روز جمعه است؛ چون در آن روز حضرت آدم آفریده شد و در آن روز قبض روح گردید و در روز جمعه، صور اسرافیل خواهد دمید و در آن روز همه بیهوش خواهند شد. پس در روز جمعه بیشتر بر من درود بفرستید چون درود شما بر من عرضه می‌شود.»
گفتند: چگونه درود ما بر شما عرضه می‌شود؟ در حالی که بدن شما پوسیده است؟!
فرمود: «خداوند بر زمین حرام کرده است که بدن پیامبران را از بین ببرد». (4) 3. رابطه پیامبر با امت در عالم برزخ:


1- بقره: 154
2- ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ص 266
3- ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج 4، ص 357
4- ابن یزید، محمد، سنن ابن ماجه.

ص: 168
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداوند در زمین فرشته‌هایی دارد که سلام امّتم را به من می‌رسانند».
یا فرمود: «حیات من برای شما بهتر است، چون شما حرف می‌زنید و جواب می‌شنوید و مرگ من برای شما بهتر است؛ چون اعمال شما بر من عرضه می‌شود. هر چه عمل خوب ببینم خدا را شکر می‌کنم و هر چه عمل بد را مشاهده کنم، از خدا برای شما طلب آمرزش و بخشش می‌کنم».
هیثمی به نقل از بزار
(1) و سیوطی و قسطلانی و مناوی و زرقانی و خفاجی این حدیث را صحیح دانسته‌اند. (2) سفر زیارتی
پیامبر خدا فرمودند: «مسافرت جز به این سه مسجد، مسجد الحرام و این مسجد من و مسجد الاقصی جایز نیست».
برخی از فهم این حدیث نبوی عاجز مانده و به غلط، استدلال می‌کنند که سفر برای زیارت قبر پیامبر حرام است.
شرح حدیث نبوی
منشأ اختلاف، در مستثنی منه است که حذف گردیده و در آن چند احتمال وجود دارد:
احتمال نخست: مستثنی منه را لفظ عام؛ مانند «مکان» بگیریم و همه بر این باورند که این باطل است و کسی چنین ادعایی نکرده است.
احتمال دوم: مستثنی منه را لفظ «قبر» بگیریم، به این صورت: «لَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَّا إِلَی ثَلَاثَةِ مَسَاجِدَ»؛ «مسافرت جز به سه مسجد، به هیچ قبری جایز نیست.»
از ظاهر این تقدیر پیدا است که چقدر نامنظم است و کسی که کمترین آگاهی از قواعد عربی داشته باشد، آن را نمی‌پسندد، چه رسد به این که آن را به کسی نسبت دهیم که فصیح‌ترین شخص در تلفّظ حرف ضاد است.
احتمال سوم:
مستثنی منه را لفظ «مسجد» به حساب آوریم، به این صورت: «لَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَّا إِلَی


1- هیثمی، علی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 24
2- مناوی، محمد، فیض القدیر، ج 3، ص 401 و خفاجی، احمد، شرح الشفاء، ج 1، ص 102

ص: 169
ثَلَاثَةِ مَسَاجِدَ»؛ «مسافرت جز به سه مسجد، به هیچ مسجدی جایز نیست.»
با این فرض، کلام درست و طبق اسلوب فصاحت لغوی است و آن لغزش واضح در دو احتمال قبلی دیگر وجود ندارد.
و احتمالات یاد شده، زمانی است که روایت مانند و نظیر نداشته باشد، در حالی‌که در چند حدیث به مستثنی منه تصریح شده است مثل:
1. احمد بن حنبل، به سند شهربن خوشب، پیامبر فرمود:
(1) «لَا یَنْبَغِی لِلْمُصَلِّی أَنْ یَشُدَّ رِحالَهُ‌إلی‌مَسْجِدٍ تَبْتَغِی فِیهِ‌لِلصَّلاة غَیْرالْمَسْجِدِالْحَرام وَالْمَسْجِدِاْلأَقْصی وَمَسْجِدِی».
«مسافرت برای نماز، جز به سه مسجد؛ مسجدالحرام، مسجدالاقصی ومسجد من، به هیچ مسجدی جایز نیست.»
2. به روایت عایشه، پیامبر فرمود: «من آخرین پیامبر هستم و مسجد من، آخرین مسجد پیامبران است. بهترین مسجد برای زیارت و مسافرت، مسجد الحرام و مسجد من است. نماز در این مسجد، بهتر از هزار نماز در مساجد دیگر است، بجز مسجد الحرام. (2) پس سخن پیامبر در اینجا، در باره مساجد است تا برای امت بیان کند که همه مسجدها، به‌جز این سه مسجد، در فضیلت، با هم برابرند و تحمل رنج سفر برای نماز در آن‌ها بی‌فایده است. اما این سه مسجد فضیلت بیشتری دارند.
این حدیث ربطی به قبور ندارد و داخل کردن قبور در آن، نوعی افترا به پیامبر است و گذشته از این‌ها، بسیاری از علما، در کتابهای مناسک می‌گویند:
زیارت قبر پیامبر از مستحبات است و احادیث زیادی این استحباب را تأیید می‌کند؛ مانند این روایات، که می‌فرماید:
الف) «هر کس قبر مرا زیارت کند، شفاعت من به او واجب می‌شود.»
ب) به گفته ابن عمر، پیامبر فرمودند: «هر کس به زیارت من بیاید و انگیزه‌ای جز زیارت نداشته باشد، بر من این حق را دارد که در قیامت او را شفاعت کنم.» (3) ج: باز در حدیثی فرمود: «هر کس حج کند و قبر مرا بعد از مرگم زیارت کند، گویا مرا در حال حیات زیارت کرده است.»


1- فتح الباری، ج 3، ص 53
2- همان.
3- هیثمی، علی، مجمع الزوائد، ج 4، ص 2

ص: 170
زیارت پیامبر در گذشته
مقصود زیارت مشروعی است که سنت پیامبر، روش و آداب آن را بیان کرده است و ابن تیمیه در فرق میان زیارت اهل توحید و اهل شرک می‌گوید:
زیارت مسلمانان از قبور خودشان به این صورت است که به اموات سلام می‌دهند و برایشان جهت مغفرت دعا می‌کنند، همانطور که بر جنازه نماز می‌خوانند، ولی زیارت اهل شرک، شامل تشبیه مخلوق به خالق می‌شود، برای آن، نذر و سجده می‌کنند و به عبادتش می‌پردازند و به‌اندازه خالق، آن را دوست می‌دارند.
(1) مؤلف می‌نویسد:
حال با دیده انصاف بنگرید آیا ما پیامبر خود را به این سبک و به این روش زیارت می‌کنیم!؟
خدای سبحان، فرشته‌ها، حاملان عرش، اهل زمین و آسمان گواهی می‌دهند که ما در زیارت پیامبر عظیم الشأن، بر این باوریم که او از بهترین بندگان خداست و با اعمال صالح به خدا تقرّب می‌جوید و ...
ما او را به خالق تشبیه ننموده و بر او سجده نمی‌کنیم و آن حضرت را عبادت نمی‌کنیم و شریک خدا قرار نمی‌دهیم.
دعا در کنار قبر پیامبر
مستحب است زائر قبر پیامبر، نزدیک قبر بیاید و رو به قبر و پشت به قبله بایستد و به پیامبر سلام کند. (2) مالک بن انس در مناظره‌ای به ابو جعفر منصور در مسجد نبوی گفت: احترام پیامبر بعد از مرگش مانند احترام او در حال حیات است. ابو جعفر پرسید:
ای ابو عبداللَّه! رو به قبله بایستیم و دعا کنیم یا رو به پیامبر خدا بایستیم ...؟
مالک گفت: چرا از کسی که وسیله تو و پدرت آدم به خداوند بوده، روی بر گردانی؟
بلکه رو به او کن، از او شفاعت بخواه، خدا او را در آیه: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ


1- ابن تیمیه، احمد، الجواب الباهر فی زوار المقابر، ص 21
2- خفاجی، احمد، شرح شفا، ج 3، ص 398

ص: 171
تَوَّاباً رَحِیماً.
(1)
شفیع قرار داده است. (2) محمد بن عبد الوهاب می‌گوید: دعا در کنار قبر بدعت و شرک نیست. (3) اهتمام قرآن به آثار انبیای سلف
خداوند می‌فرماید: وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ .... (4)
پیامبرشان به آنها گفت: نشانه حکومت او، این است که (صندوق عهد) به سوی شما خواهد آمد؛ همان صندوقی که در آن آرامشی از پروردگار شما و یادگارهای خاندان موسی و هارون قرار دارد.
و آنها عبارت از عصای موسی و عصای هارون و لباس‌ها و کفش‌ها و دو لوح از الواح تورات بود. (5) به‌خاطر همین آثار بزرگ، خداوند ارزش این تابوت را بالا برد و حفظ کرد تا علامت و نشانه‌ای باشد بر این‌که حکومت طالوت حق است. این آیه اهمیت حفظ آثار دینی و تمدّنی را به ما می‌فهماند.
خلفای راشدین و انگشتر پیامبر صلی الله علیه و آله
امام بخاری از ابن عمر نقل می‌کند که پیامبر صلی الله علیه و آله انگشتری از نقره در دست داشت، بعد از ایشان، ابوبکر و بعد عمر و سپس عثمان به دست کردند و حدود 6 سال دست عثمان بود تا این‌که در چاه أریس افتاد. (6) در اینجا پرسشی به ذهن می‌آید که چرا این همه حرص و توجه به این انگشتر؟ در حالی که انگشتر فراوان است!
ناودان عباس
عبداللَّه بن عباس می‌گوید: پدرم عباس ناودانی داشت که آب آن به راه عمومی سرازیر می‌شد. روزی عمر لباس‌هایش را به تن کرده، به نماز جمعه می‌رفت که در همین حال، عباس دو جوجه ذبح کرده بود و خون آن‌ها از ناودان سرازیر بود. به هنگام عبور عمر از آنجا


1- نساء: 64
2- نووی، محیی الدین، الایضاح، ج 8، ص 272
3- ابن عبد الوهاب، محمد، مجموعه مؤلفات، جزء 3، ص 68
4- بقره: 248
5- ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 313
6- المغانم، ص 26

ص: 172
مقداری از خون جوجه‌ها بر سر عمر ریخت. عمر فرمان داد ناودان را از جایش در آورند، سپس برگشت و لباس‌هایش را عوض کرد و به نماز رفت.
عباس نزد عمر آمد و گفت: ناودانی که پیامبر با دست خودش آن را نصب کرده بود، از جای کندی!؟
عمر دو باره ناودان را سرِ جایش گذاشت.
(1) اهتمام به کفش‌های پیامبر
از آثار مورد توجه، کفش‌های پیامبر است. علما در باره آن‌ها جزوات مستقلی نوشته‌اند.
مقصود از این نوشته‌ها و قلم فرسایی‌ها؛ صاحب کفش‌ها، رسول عظیم الشأن، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، می‌باشد.
پی‌نوشت‌ها


1- ابن قدامه، عبداللَّه، مغنی، ج 4، ص 554

ص: 175

بهداشت در حج‌

ص: 176

دستورالعمل برخورد با گرفتاری‌های تنفسی در حجاج‌

هیأت پزشکی
بیان مسأله:
همه ساله میلیون‌ها مسلمان، برای انجام فریضه حج، از سراسر دنیا به دیار وحی سفر می‌کنند. سهم ایران در این سفرِ معنوی، در سال‌های اخیر، نزدیک به یکصد هزار زائر است که در قالب بیش از 500 کاروانِ 100 تا 250 نفری رهسپار کشور عربستان می‌شوند. در طول این سفر، نوعی گرفتاری تنفسی گریبانگیر تعداد بسیاری از حجاج کشورهای مختلف می‌شود که این گرفتاری موجب موربیدیتی بسیار بالا، اتلاف فراوان انرژی و تحمیل هزینه‌های هنگفت می‌گردد. این گرفتاری در زائران، به شکل‌های گوناگون ظاهر می‌شود و حتی در بعضی موارد چندین بار بروز می‌کند که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:
1) Common- Cold با علائم سرفه+ آبریزش و گرفتگی بینی- بدون تب یا تب زیر 38 درجه سانتیگراد.
2) ILI) Influenza Like Illness (با سرفه+ علائم کوریزال+ کمر درد+ تب بیش از 5/ 38 درجه سانتیگراد+ میالژی و علائم سیستمیک دیگر.
3) تب فارینگو کونژونکتیوال با علائم سرفه+ تب بیش از 38 درجه سانتیگراد+ گلو درد+ کونژونکتیویت دو طرفه+ آدنوپاتی گردنی.
4) آلرژی به‌صورت: سرفه+ تحریک و خارش حلق و مجاری تنفسی+ ویزینگ،

ص: 177
بدون تب یا افزایش خفیف دمای بدن.
5) سینو برونشیت؛ یعنی سرفه+ سردرد+ تب+ PND و یا خلط چرکی، که یا به‌صورت حاد است و یا در زمینه یک بیماری شبه ویروسی بروز می‌کند.
6) تظاهرات Mixed، که می‌تواند مجموعه‌ای از تمام علائم را به همراه داشته باشد.
7) تشدید بیماری در زمینه بیماری فعلی یا بیماری مزمن قلبی نظیر آسم- COPD- آمفیزم و سینوبرونشیت‌های مزمن.
8) ایجاد عوارض، نظیر: گلودرد چرکی، پنمونی و غیره.
تنوّع و تراکم جمعیت، خستگی، استرس، میانگین سنی بالا، خشکی و تغییرات ناگهانی هوا، کم آبی بدن، تخریب مژه‌های تنفسی و یا بیماری‌هایی زمینه‌ای سیستم تنفسی، ریفلاکس و غیره از عوامل زمینه‌ساز یا تشدید کننده گرفتاری‌های فوق هستند.
پزشکان و صاحب نظرانی که با گرفتاری مورد بحث، برخورد داشته‌اند، عوامل اتیولوژیک مفروض زیر را مطرح می‌کنند:
از میان ویروس‌ها، رینو ویروس‌ها- کرونا ویروس‌ها- آنفلوآنزا- پارا آنفلوآنزا- RSV و آدنوویروس‌ها، بیشتر از همه در مظان اتهام قرار دارند.
از میان باکتری‌ها، مایکوپلاسما- لژیونلا- کلامیدیا- پنوموکک- هموفیلوس آنفلوآنزا موراکسلا و بوردتلا بیشتر مطرح‌اند. اگر چه قارچ‌ها در شرایط خاص و در مقادیر زیاد، موجب بیماری تنفسی می‌شوند، لیکن ممکن است کونیدیاهای قارچی نیز، به‌ویژه موجب تظاهرات آلرژیک شده، به عنوان عامل اتیولوژیک مطرح باشند. ممکن است آلرژی به سایر مواد آلرژن؛ نظیر مواد ضدّ عفونی، مواد خوراکی، عطور، گرد وخاک، پرزهای حوله‌های احرام و نظایر آن و یا سموم پراکنده در هوا عامل بیماری باشند.
هیأت پزشکی جمهوری اسلامی‌ایران در حج تمتع سال 1383 در چند پژوهش مختلف، که به‌طور همزمان انجام شد، جهت تعیین این عوامل فرضی اپیدمیولوژیک فعالیت وسیعی را انجام داد و از 350 نمونه سرم زائران، که در هنگام رفت و برگشت تهیه شد «یک مطالعه Cohort»، و از پیگیری وضعیت سلامتی 495 زائر سالم و بیمار «یک مطالعه Cross sectional»، 252 بیمار «یک مطالعه باکتریولوژیک بر روی بیماران»، و 140 داوطلب «یک مطالعه پروسپکتیو» و گزارش بیماری‌ها از وضعیت سلامت و بیماری 75676 زائر ایرانی توسط
ص: 178
پزشکان کاروان اطلاعات ارزنده‌ای را به‌دست آورد و براساس آن دستورالعمل حاضر را تهیه و پس از تأیید مختصّصین، به پزشکان کاروان پیشنهاد نموده است.
ضرورت تدوین دستورالعمل:
در یکی از پژوهش‌های انجام شده در سال 1383 از پزشکان درخواست شد تا اقدامات درمانی که در نوبت‌های مختلف ویزیت برای زائرین انجام داده‌اند را گزارش نمایند. پس از جمع بندی گزارش‌ها، مشخص شد که پزشکان در 7/ 96%، در ویزیت اول به تجویز آنتی بیوتیک و در 3/ 90%، در همان ویزیت اول به تجویز کورتیکو استروئید مبادرت می‌کنند!
به جدول زیر توجه کنید.
نوبت اول 4/ 99% 7/ 96% 4/ 98% 3/ 90% 6/ 69% نوبت دوم 4/ 93% 4/ 95% 8/ 93% 3/ 78% 50% نوبت‌سوم 7/ 85% 8/ 86% 4/ 90% 2/ 82% 3/ 27%
همانگونه که ملاحظه می‌شود، درمان زائران از منطق صحیحی برخوردار نبوده و حتی می‌تواند درمان اتیولوژیک بیماری را با مشکلات جدی همراه سازد. از این نظر ارائه چنین دستورالعملی برای پزشکان محترم کاروان‌ها ضروری به‌نظر می‌رسد.
تصویری از بیماری:
در یکی از پژوهش‌های سال 1383، توزیع فراوانی علائم و نشانه‌های بیماری، به شرح دو جدول زیر به دست آمد.
توزیع فراوانی علائم «Symptoms» در گرفتاری‌های تنفسی
زائران در حجّ تمتع 1383
علامت تعداددرصدعلامت تعداددرصد سوزش حلق و گلو 7318/ 63 میالژی 693/ 18 خشکی حلق 7283/ 56 احساس‌سرما 964/ 12 گلو درد 1250/ 50 دردپیشانی وگونه‌ها 964/ 12 آبریزش بینی 1225/ 45 تنگی نفس 1155
ص: 179
علامت تعداددرصدعلامت تعداددرصد خلط زرد یا سبز 9204/ 40 خس خس 1155 سر درد 9169/ 33 بی‌اشتهایی 753/ 10 سرفه‌های خشک خفیف 5167/ 33 لرز واقعی 547/ 9 گرفتگی بینی 3156/ 31 خواب آلودگی 442/ 8 خارش در گلو و حلق و بینی 3156/ 31 کمردرد 2491/ 8 سرفه‌های خشک شدید 7148/ 29 درد گوش 630 بلع دردناک 9144/ 28 عطسه‌های‌مکرر 628/ 5 بی حالی و خستگی 9139/ 27 دردهای‌پلورتیک 420 ترشح پشت حلق 7138/ 27 خلط آجری 417/ 3 عطسه‌های تکی 3126/ 25
توزیع فراوانی نشانه‌ها «Signs» در گرفتاری‌های تنفسی
زائرین در حج تمتع 1383
علامت تعداددرصد علامت تعداد درصد گرفتگی صدا 1155/ 31 کونژونکتیویت دو طرفه 14 8/ 2 فارنژیت روژ 3126/ 25 طاولهای شبه آفت حلق 14 8/ 2 PND غیر چرکی 1680 ویزینگ ریه 14 8/ 2 PND چرکی 271/ 14 فتو فوبی 10 2 حساسیت و درد در مسیر تراشه 834/ 6 خارش چشم 10 2 اگزودای زرد رنگ در حلق 627/ 5 سیانوز لبها 6 2/ 1 فارنژیت با اگزودای سفید برفی 623/ 4 رال مرطوب 6 2/ 1 درد کره چشم 618/ 3 آدنوپاتی گردنی 6 2/ 1 سوزش چشم 417/ 3 اگزودای خاکستری 5 1 پتشی کام 417/ 3 تاکی پنه 3 6/ 0 رال خشک ریه 315
ص: 180
با توجه به توزیع پراکندگی علائم و نشانه‌های بیماری، می‌توان حدس زد با تعاریفی که برای انواع گرفتاری‌های تنفسی بیان کردیم، بیماری بیشتر به چه صورتی تظاهر خواهد کرد.
این توزیع از لحاظ تطبیق بالینی با علائم و نشانه‌ها در سال 1383 به شرح زیر بوده است:
viral URTI Like :Common Cold
5/ 41%
I .L .I
5/ 8%
Alergy
2/ 10%
Sinusitis
9/ 16%
Bronchitis
2/ 21%
Previous Recurrent URTI
7/ 1%
در ضمن توزیع ارگانیسم‌های به‌دست آمده در پژوهش‌های سال 1383 نیز به شرح زیر بوده است:
آنفلوآنزا B A 5/ 21%
آدنو ویروسها 2/ 36%
پاراآنفلوآنزا صفر
R .S .V
2/ 1%
لژیونلا 4/ 6%
مایکوپلاسها 75/ 0%
کلامیدیا «دردست انجام»
گروه استرپتو کوکهای بتا همولیتیک) G- C- A (5/ 8%
گونه‌های همو فیلوس 1/ 9%
باکتری‌های گرم منفی آنتریک 6/ 20%
قارچ‌ها بدون سروکونورشن
ص: 181
با عنایت به اطلاعات به‌دست آمده، هیأت پزشکی جمهوری اسلامی ایران، دستورالعمل زیر را جهت برخورد با بیماری فوق تهیه کرده است:
دستورالعمل‌های پیش‌گیری و درمان
گرفتاری‌های تنفسی در حجاج
الف: پیش‌گیری:
برای پیش‌گیری از گرفتاری‌های تنفسی حجاج، اقدامات زیر پیشنهاد می‌شوند:
1. تجویز واکسن آنفلوآنزای غیر خوراکی جدید با تاریخ تولید، جدید 1 ماه قبل از عزیمت برای افراد High risk یعنی: بیماران مبتلا به آسم- COPD- مبتلایان به بیماری‌های قلبی عروقی سرطان‌ها- نارسایی کبدی- نارسایی کلیوی- پیوند شدگان کلیه- دیابتی‌ها و افراد مسن و همچنین برای افراد بالای 50 سال با زمینه سالم توصیه می‌شود.
2. تجویز واکسن پنمو واکس بویژه برای مبتلایان به سینوبرونشیت‌های مزمن- COPD- افراد دیابتی و افرادی که اسپلنکتومی شده‌اند.
3. تجویز واکسن آدنو ویروسی خوراکی 3- 2 هفته قبل از اعزام در صورت در دسترس بودن واکسن «متأسفانه در حال حاضر این واکسن در انحصار ارتش آمریکا است و در دسترس همگان نیست».
«هیچگونه شیمیو پروفلاکسی قبل از اعزام توصیه نمی‌شود.»
4. چیدمان تخت‌های اتاق‌های زائران به‌گونه‌ای که هر یک از زائران در صورت امکان با همدیگر حداقل 1 متر فاصله تنفسی داشته باشند؛ «مطلوب 2 متر است.»
5. آموزش زائران در زمینه‌هایی مانند دست ندادن، عدم مسافحه، نبوسیدن دیگران، استفاده از دستمال بزرگ در جلوی دهان، استفاده از ماسک، فاصله گرفتن، عدم حضور در جمعیت‌های متراکم در زمانی که مقدور است و ... در زمان ابتلا به بیماری.
6. توصیه استفاده از سجاده شخصی و عدم استفاده از تسبیح و مهر مشترک.
7. رعایت موارد دیگر؛ مانند استفاده از مکمل‌های غذایی- عدم استفاده از اتومبیل روباز- قرار نگرفتن در معرض باد مستقیم، به‌ویژه در زمان تعریق- جلوگیری از اضطراب و استرس و غیره به تشخیص پزشک.
ص: 182
8. در صورت وجود مورد مبتلا به) Influenza Like Illness (I. L. I، می‌توان برای هم اتاقی‌ها، حداکثر در 72- 48 ساعت اول برای مدت 7 روز روزی یک قرص Oseltamivir 57 mg، در صورت در دسترس بودن تجویز نمود، ولی متأسفانه در حال حاضر به‌علت گرانی دارو، امکان در اختیار قرار دادن دارو وجود ندارد. البته در صورت مطرح بودن همه‌گیری آنفلوآنزای نوع A، استفاده از Amantadin برای هم‌اتاقی‌ها توصیه شده ولی اثبات این نیز به سادگی مقدور نیست. مصرف سیب موجب افزایش سرعت ترمیم سلول‌های اپی‌تلیال تنفسی می‌شود.
ب: درمان:
برای درمان مبتلایان به گرفتاری‌های تنفسی، 6 نوع دستورالعمل به شرح زیر پیشنهاد شده که پزشک می‌تواند در صورت تمایل و تشخیص خود، آن‌ها را به‌کار گیرد:
دستورالعمل شماره 1: مربوط به عفونت‌های ویروسی قسمت فوقانی تنفسی.
دستورالعمل شماره 2: مربوط به عفونت‌های باکتریایی قسمت فوقانی تنفسی.
دستورالعمل شماره 3: مربوط به گرفتاری شبه آنفلوآنزا.
دستورالعمل شماره 4: مربوط به تظاهرات شبه آلرژی.
دستورالعمل شماره 5: مربوط به گرفتاری بخش تحتانی تنفس.
دستورالعمل شماره 6: مربوط به فارنژیت استر پتو کوکی.
دستورالعمل شماره 1:
در صورت وجود علائم و نشانه‌هایی مانند:
سوزش حلق و گلو- خشکی حلق- گلو درد خفیف- آبریزش و گرفتگی بینی- سردرد- میالژی- سرفه‌های خشک- PND غیر چرکی- گرفتگی صدا- سرخی حلق- درد خفیف کره چشم و سوزش چشم، پیشنهاد می‌شود برای بیمار عفونت ویروسی قسمت فوقانی تنفس مطرح شود و برایش در ویزیت اول اقدامات زیر انجام شوند:
- استراحت بدنی.
- استراحت صوتی در زمان گرفتگی صدا.
ص: 183
- غرغره کلرورسدیم 9 گرم در هزار. «حل کردن یک بسته کلرور سدیم که در اختیار قرار می‌گیرد، در یک بطری نیم لیتری آب صحه».
- مصرف قرص استامینوفن mg 325 هر 4 ساعت یکعدد یا قرص mg 500 هر 6 ساعت یکعدد.
- مصرف قرص آنتی هیستامین+ دکونژستانت حداکثر هر 12 ساعت یک عدد.
- در صورت لزوم استفاده از قرص دکسترومتورفان هر 8 ساعت یک عدد.
- مصرف مایعات فراوان گرم و پرهیز از مصرف نوشیدنی‌های سرد، به‌ویژه به هنگام عرق کردن.
- پرهیز از غذاهای تند، محرک و چرب.
- استفاده از ماسک و رعایت فاصله مناسب از هم اتاقی‌ها در صورت امکان.
توجه: به طور معمول بیماران با علائم و نشانه‌های فوق نیازی به تجویز آنتی بیوتیک و یا کورتیکو استروئید ندارند و بعضی معتقدند که با این کار، احتمال ابتلا به عفونت‌های مکرر را تا آخر سفر بالا خواهیم برد.
ممکن است بر حسب تشخیص پزشک، استفاده از قرص استامینوفن+ کدئین+ آیبیوپروفن+ استفاده از قطره فنیل افرین در مواقع گرفتگی شدید بینی که تنفس را مختل کرده- و شربت‌های ضد سرفه و خلط آور گیاهی یا غیر گیاهی نیز مورد نیاز باشد.
توجه: در صورت وجود علائم و نشانه‌هایی نظیر:
اگزودای سفید برفی- پتشی کام- آدنوپاتی ژنرالیزه- بزرگی طحال و راش جلدی باید بیمار را از نظر مونونوکلئوز عفونی بررسی نماییم.
تاول‌های شبه آفت در خلف حلق باید ما را به فکر ویروس کوکساکی A بیندازد.
گرفتاری URT+ کونژونکتیویت دو طرفه+ آدنوپاتی گردنی نیز باید به آدنو ویروس‌ها، که نادر هم نیستند، فکر کنیم.
در موارد فوق، اجرای دستورالعمل شماره 1 کافی است در موارد کمپلیکه نیز بیمار ارجاع داده می‌شود
ص: 184
دستورالعمل شماره 2:
در صورت وجود علائم و نشانه‌هایی نظیر:
سرفه با خلط زرد یا سبز رنگ- PND چرکی- بلع دردناک- درد پیشانی یا گونه‌ها- تب « <83 C T» و درد گوش بایستی به ایجاد عفونت باکتریال قسمت فوقانی تنفس یا عود سینو برونشیت‌های قلبی فکر کنیم و در این موارد پیشنهاد می‌شود اقدامات زیر انجام گیرد:
- همه اقداماتی که در دستورالعمل شماره 1 پیشنهاد شده، بر حسب صلاحدید پزشک.
- تجویز هر 8 ساعت 005 mg کپسول آموکسی سیلین به مدت 10 روز.
- در صورت عدم پاسخ به درمان بعد از 3 روز، تجویز قرص کو آموکسی کلاو 526 mg هر 8 ساعت یکعدد برای مدت یک هفته، در صورتی‌که دارو در اختیار نباشد با ذکر توضیحات لازم بیمار ارجاع می‌شود.
- در صورتی‌که پس از 3 روز، سیر بیماری به‌طرف بهبودی نبود، با توجه به جدا شدن عواملی مانند پنوموکک- استرپتو کوک بتا همولیتیک «G- C- A»- گونه‌های مختلف هموفیلوس- کلامیدیا- لژیونلا- مایکوپلاسما- گونه‌های بوردتلا و باکتری‌های گرم منفی
ص: 185
آنتریک، در پژوهش سال 1383، پیشنهاد می‌شود به درمان‌های قبلی قرص اریترومایسین به مقدار 004 mg هر 6 ساعت به مدت 14- 7 روز یا آریترومایسین به مقدار روزی 005 mg به مدت 7- 5 روز اضافه شود. آریترومایسین به صورت قرصهای 052 mg در دست است. به این ترتیب می‌توانیم همه ارگانیسم‌های احتمالی را به صورت تجربی «Empiric» پوشش دهیم. در صورتی‌که دارو در اختیار نباشد، با توضیح مختصر و خوانا بیمار ارجاع داده می‌شود تا در صورت صلاحدید متخصص به بیمار تجویز گردد.
دستورالعمل شماره 3:
در صورت وجود علائم و نشانه‌هایی مانند:
سردرد- تب بالا «حدود 40 درجه سانتیگراد»- لرز- کمر درد و میالژی شدید- سرفه‌های شدید آزار دهنده- بد حالی- فتو فوبی- و علائم کوریزای شدید باید به فکر Illness Influeza Like باشیم و اقدامات زیر را انجام دهیم:
- کلیه اقدامات دستورالعمل شماره 1، با تأکید بر استراحت.
- در صورتی‌که قرص Oseltamivir در دسترس باشد، می‌توان برای درمان این‌گونه بیماران نیز به مقدار هر 12 ساعت mg 57 تا 7 روز از آن استفاده نمود «این دارو در هیأت پزشکی وجود ندارد».
دستورالعمل شماره 4:
در صورت وجود علائم و نشانه‌هایی؛ مانند وجود زمینه‌های حساسیتی قلبی- خارش گوش، حلق، بینی و چشم- سرفه‌های تحریکی- عطسه‌های پیاپی- تنگی نفس- خس خس سینه- رال خشک ریه و در برخی موارد گرفتگی صدا و افزایش خفیف دمای بدن، پیشنهاد می‌شود به آلرژی و یا «RAD Syndrome disease) Reactive air way فکر شود و اقدامات زیر انجام گیرد:
- کلیه اقدامات مندرج در دستورالعمل شماره 1 بر حسب تشخیص و صلاحدید پزشک.
- استفاده از داروهای آنتی هیستامین دار؛ نظیر شربت دیفن هیدرامین کامپاند.
- در صورت عدم پاسخ و یا وجود علائم التهاب راه هوایی فوقانی؛ نظیر لارنژیت،
ص: 186
تجویز بکلومتازون «کورتیکواستروئید استنشاقی»، دو استنشاقی 4 بار در روز توصیه می‌شود.
- در صورت نیاز به تجویز خوراکی، می‌توان از روزی 02 mg «روزی 4 قرص» پرونیزولون نیز استفاده کرد.
در این موارد، پرهیز از تماس با بوی تند مواد ضد عفونی کننده- استفاده از غذاهای تند و محرّک- گرد و خاک- خوردن موز- مصرف عطر و عود و آلرژی‌های قابل تشخیص محیطی دیگر در بهبودی می‌تواند مؤثر باشد.
دستورالعمل شماره 5:
در صورت وجود علائم و نشانه‌هایی مانند:
سرفه‌های شدید- تنگی نفس و دردهای پلورتیک- خلط زرد، سبز یا آجری- بی‌حالی، خستگی و میالژی- تب «c <83»- لرز و رالهای مرطوب ریوی بایستی به گرفتاری قسمت تحتانی سیستم تنفسی فکر کنیم و در صورت نیاز جهت اقدامات تشخیصی، وی را به پلی‌کلینیک هیأت پزشکی ارجاع دهیم.
دستورالعمل شماره 6:
در صورت وجود علائم و نشانه هایی مانند:
گلودرد- بلع دردناک- تب c 83 (- لرز- فارنژیت قرمز آتشی یا وجود اگزودای خاکستری رنگ لوزه‌ها، آدنوپاتی زنجیره قدامی گردن، در زمینه URT قلبی، تشخیص فارنژیت استرپتو کوکی برای بیمار مطرح می‌شود و انجام اقدامات زیر توصیه می‌گردد:
- اقدامات مندرج در دستورالعمل شماره 1، برحسب تشخیص و صلاحدید پزشک.
- تجویز یک دوز بنزاتین پنی سیلین 200/ 1 به‌صورت عضلانی.
قابل توجه همکاران محترم مستقر در بیمارستان هیأت پزشکی:
پیشنهاد می‌شود: در صورت صلاحدید، برای مواردی که پزشکان محترم کاروان، با ذکر خوانای خلاصه‌ای از درمان‌های انجام شده، که به بیمارستان ارجاع می‌دهند، طبق این دستورالعمل اقدام کنند، در صورتی که وقت اقتضا کند، به پزشکان محترم کاروان باز خورد
ص: 187
کتبی ارائه فرمایند.
در خاتمه، امید است با استعانت از خداوند منان و بهره‌گیری از تجربیات متخصصان، زمینه‌ای فراهم آید تا با کاستن وفور بیماری- شدت بیماری- مدت بستری شدن- مدت کل بیماری- مدت مصرف دارو و میزان مصرف دارو شاهد کاهش عوارض و در نهایت کاهش میزان مرگ و میر زائران به علت گرفتاری‌های تنفسی، باشیم و بتوانیم و ضعیت بهتری را برای ایشان فراهم آوریم تا در قبال آن قادر باشند ارتباط بیشتری با خدای خود برقرار نموده و در جهت ساختن و تهذیب خویش و کسب لذت‌های معنوی در این سفر مقدس فرصت بیشتری داشته باشند و ما نیز در ثواب آن‌ها سهیم باشیم، ان شاء اللَّه.
ص: 189

از نگاهی دیگر

ص: 190

ردّ فتاوای وهابیان‌

علامه محمد حسین کاشف الغطاء رحمه الله/ مهدی سرحدی
مقدّمه
از شبهه‌های بی‌اساس وهابیان، که آن را دستاویزی برای تعرض به مقدسات اسلامی و تخریب آثار و ابنیه و زیارتگاه‌های معصومین علیهم السلام قرار داده‌اند، «ممنوعیتِ ساختن بنا بر روی قبور» است و این پندار بی‌پایه، علمای آنان را به صدور فتواهایی واداشته که با اجماع مذاهب مختلف اسلامی آشکارا در تعارض است و بسیاری از علمای مذاهب با آن به مخالفت برخاسته و برای اثبات بطلان آن، کتاب‌ها نوشته‌اند و مقاله‌ها منتشر کرده‌اند.
از بزرگانی که این فتوای وهابیان را نقد و بررسی کرده و آن را با ارائه دلایل و برهان‌های محکم و آشکار نقض کرده، علامه شیخ محمدحسین کاشف الغطا رحمه الله است. مقاله رد فتاوای وهابیان، یکی از پنج مقاله‌ای است که در کتابی با عنوان «آیات البینات فی قمع البدع والضلالات» گرد آمده است.
شرح حال مؤلف:
نام او محمد حسین بن علی بن محمد بن موسی بن جعفر بن خضر بن یحیی بن

ص: 191
سیف‌الدین مالکی نجفی، مشهور به کاشف الغطا است. وی در 1294 ق. در نجف اشرف متولد شد و در خانواده‌ای اهل علم و تقوا پرورش یافت. ده سال بیشتر از عمرش نمی‌گذشت که فراگیری علوم اسلامی را آغاز کرد. سطح فقه و اصول را در ابتدای جوانی به پایان رسانید و سپس در محضر اساتید بزرگی چون شیخ محمد کاظم خراسانی و سید یزدی و آقا رضا همدانی حضور یافت و سالیان دراز، از خرمن معرفت آن بزرگان خوشه‌چینی کرد، چندان که در میان شاگردان آنها سرآمد شد و مورد احترام و توجه ویژه‌ی اساتید خود قرار گرفت.
او همچنین فلسفه را در محضر اساتید نامداری همچون میرزا محمد باقر اصطهباناتی وشیخ احمد شیرازی فرا گرفت. چندی بعد، تدریس در مسجد «هندی» نجف اشرف را آغاز کرد و آوازه و شهرتش چندان فراگیر شد که بیش از یکصد تن از فضلای حوزه در محضر درسش حاضر می‌شدند.
از ویژگی‌های برجسته علامه کاشف الغطاء رحمه الله، فعالیت در عرصه‌های گوناگون و انجام سفرهای بسیار بود. ایشان در سفرهای خود با استفاده از روش «مباحثه موضوعی»، در راه نشر و ترویج اندیشه‌های مذهب اهل بیت علیهم السلام و وحدت و تقریب میان مذاهب اسلامی تلاش می‌کرد.
پس از انتشار جلد نخست یکی از کتاب‌های ایشان با عنوان «الدین و الاسلام»، حکومت وقت، از انتشار مجلّدات دیگر کتاب ممانعت به عمل آورد و ایشان پس از به جا آوردن فریضه حج، برای چاپ بقیه کتاب رهسپار شام گردید و دو جلد از کتاب مذکور را در بیروت منتشر کرد.
وی در سفر مذکور با بسیاری از اندیشمندان و اهل علم دیدار و گفتگو کرد و با شمار زیادی از آنان؛ از جمله امین ریحانی، فیلسوف مسیحی لبنانی مکاتباتی داشت. همچنین با نویسنده نامدار لبنانی، جرجی زیدان در باره یکی از تألیفات او، با عنوان «تاریخ آداب اللغة العربیه» گفتگوهایی انجام داد و بسیاری از اشتباهات و تعابیر نارسای کتاب مذکور را به وی یادآور شد. از دیگر برنامه‌های علّامه کاشف الغطاء، در آن سفر طولانی، دیدار و گفتگو با یکی از مدرّسان الأزهر، به نام شیخ یوسف الدجوی و یکی از علمای مشهور
ص: 192
دمشق در آن روزگار، به نام شیخ جمال الدین قاسمی بود. در آن سفر پربار، علّامه بسیاری از تألیفات خود را در بیروت منتشر کرد و ضمن تلاش برای انتشار تألیفات دیگر نویسندگان، شماری از آن‌ها را نیز تصحیح نمود. اقامت او در سوریه، لبنان و مصر سه سال به طول انجامید.
بازگشت او به عراق در سال 1332 ق. با آغاز جنگ جهانی اول همزمان بود و موجب شد که ایشان به همراهی سید محمد یزدی- فرزند استادش سید یزدی- روزگاری را با دغدغه جنگ و جهاد بگذراند.
پس از پایان جنگ، علامه به نجف اشرف بازگشت و در سال 1338 ق.
بسیاری از اهل عراق وی را به عنوان مرجع تقلید خود برگزیدند. در 1350 ق.
از ایشان برای شرکت در همایشی در قدس شریف دعوت به عمل آمد و وی ضمن حضور در آن، سخنان پرطنین و غرایی ایراد کرد که بیانگر علم و فضل ایشان بود، چندان که علمای حاضر در همایش، برای اقامه نماز جماعت به ایشان اقتدا کردند.
چندی بعد، در سال 1352 ق. به ایران آمد و مدت 18 ماه در شهرهای مختلف ایران اقامت کرد و در سال 1352 ق. در همایش علمای کشورهای اسلامی در کراچی حضور یافت.
علّامه کاشف الغطاء پس از سال‌ها تلاش خستگی ناپذیر در راه خدمت به دین، در روز دوشنبه 18 ذی‌قعده 1373 ق. و در پی بیماری طولانی دار فانی را وداع گفت و پیکر مطهرش در وادی السلام نجف اشرف به خاک سپرده شد.
از آن علامه بزرگ، علاوه بر مقالات و اشعار بدیع، کتاب‌های بسیاری برجا مانده که بر بیش از سی عنوان بالغ می‌گردد. برخی از آنها عبارت‌اند از:
1. الآیات البیّنات فی قمع البدع والضلالات.
2. اصل الشیعه واصولها.
3. الفردوس الأعلی.
4. الأرض والتربة الحسینیه.
5. العبقات العنبریة فی الطبقات الجعفریه.
6. تحریر المجله.
ص: 193
7. المثل العلیا فی الاسلام لا فی بحمدون.
8. شرح علی العروة، کتبه فی حیاة استاذه.
9. الدین والاسلام، أو الدعوة الاسلامیة إلی مذهب الامامیة.
10. نزهة السمر ونهزة السفر.
11. المراجعات الریحانیة، الموسوم بالمطالعات والمراجعات أو النقود والردود.
12. وجیزة الأحکام.
13. السؤال والجواب.
14. زاد المقلدین (فارسی).
15. حاشیة التبصره.
16. حاشیة العروة الوثقی.
17. تعلیقة علی سفینة النجاة.
18. مناسک حج.
19. تعلیقة علی عین الحیاة.
20. حاشیة علی مجمع الوسائل (فارسی).
21. التوضیح فی بیان حال الإنجیل والمسیح.
22. عین المیزان فی الجرح والتعدیل.
23. محاورة مع السفیرین.
24. ملخص الأغانی.
25. رحلة الی سوریة ومصر.
26. دیوان شعر.
27. جنة المأوی.
رساله ردّ فتاوای وهابیان
علّامه کاشف الغطا، این مقاله را در نقد و بررسی پاسخ منسوب به علمای مدینه، به سؤال قاضی القضات وهابیان، شیخ عبداللَّه بن بلیهد نوشته است. بلیهد در سال 1344 ق. (1925 م.)، با مطرح کردن پرسشی خطاب به علمای مدینه، از آنان در خصوص ساختن بنا بر روی قبور و
ص: 194
مسائل مربوط به زیارت قبور استفتا کرده بود.
علامه در این مقاله بر آن است که اسناد و منابع صدور این فتوا را به روش علمی و آزادانه، با توجه به کتب صحیح و معتبر اهل سنت، مورد بررسی قرار دهد. اهمیت این مقاله از آن‌جا ناشی می‌شود که نویسنده آن، در زمان وقوع تحوّلات و حوادث مهم می‌زیسته و بارها نسبت به خطرات ناشی از عقاید وهابیان و مضرّات گسترش آن هشدار داده است.
پرسش قاضی القضات (ابن بلیهد) از علمای مدینه
علمای مدینه، که خداوند دانش و فهم آنان را افزون کناد! درباره ساختن بنا بر روی قبور و تبدیل آن‌ها به مسجد، چه نظری دارند؟ آیا این کار جایز است یا خیر و اگر جایز نیست و به شدت از آن نهی شده، آیا تخریب آن بناها و جلوگیری از اقامه نماز در کنار آن [قبور] واجب است؟ و اگر این بناها در محل وقف عام؛ مانند بقیع ساخته شده و مانع از بهره‌برداری کامل از محل‌های ساخت بنا باشد، آیا مصداق غصب محسوب می‌شود و باید به منظور جلوگیری از پایمال شدن حقوق استفاده کنندگان، آن بناها تخریب شود؟
و کارهایی‌که افراد نادان در کنار ضریح‌ها انجام می‌دهند؛ مانند دست کشیدن به قبر و مخاطب ساختن صاحبان آن‌ها، به‌جای خداوند و تقرّب جستن و نذر و قربانی کردن و روشن کردن شمع و چراغ در آن‌ها جایز است یا خیر؟ و کارهایی که در کنار حجره و مقبره پیامبر صلی الله علیه و آله انجام می‌شود؛ مانند روکردن به آن، هنگام دعا و طواف کردن پیرامون آن و بوسیدن و دست کشیدن بر آن و نیز کارهایی که در مساجد انجام می‌شود؛ مانند خواندن فاتحه بر مردگان و ذکر گفتن میان اذان و اقامه و پیش از طلوع فجر و روز جمعه، آیا این کارها مشروع و جایز است یا خیر؟
فتوای خود را در این باره بیان کرده، ادلّه مورد استناد در آن را ذکر نمایید. امید است خداوند شما را اجر دهاد و همواره مرجع و پناهِ مردمان باشید.
متن پاسخ منسوب به علمای مدینه
«ساختن بنا بر روی قبور- با توجه به صحّت احادیث وارده در منع آن- بنا بر اجماع ممنوع است؛ از این رو، بسیاری از علما بر وجوب تخریب آن‌ها فتوا داده‌اند و در این باره به حدیث [امام] علی- رضی‌اللَّه عنه- استناد کرده‌اند که خطاب به ابوالهیاج
ص: 195
می‌گوید: آیا تو را برانگیزم به آنچه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مرا بدان برانگیخت؛ این‌که هیچ تندیس و تمثالی را بر جا نگذاری و همه را نابود کنی و هیچ قبر برافراشته‌ای را باقی نگذاری و همه را صاف کنی؟ (1) واما تبدیل مقبره‌ها به مسجد و نماز خواندن و روشن کردن چراغ در آنها ممنوع است، بنا برحدیث ابن عباس‌که [ازقول پیامبرخدا صلی الله علیه و آله] آورده‌است: خداوند زنانی را که به زیارت قبرها می‌روند وکسانی‌راکه قبرها را مسجد می‌کنند و درآن چراغ می‌افروزند، لعنت کند. (2) همچنین کارهایی که افراد نادان در کنار ضریح انجام می‌دهند؛ مانند دست کشیدن و تقرّب جستن به آن‌ها به وسیله قربانی و نذر و خطاب قرار دادن اهل قبور به هنگام دعا، به‌طور کلّی حرام و ناروا بوده و انجام آن به هیچ وجه جایز نیست. اما در خصوص رو کردن به حجره پیامبر صلی الله علیه و آله به هنگام دعا، چنان‌که در کتب معتبر آمده، بازداشتن از آن اولی است؛ زیرا بهترین جهت، قبله است. اما طواف کردن به دور آن و دست کشیدن و بوسیدن آن به‌طور کلی ممنوع است. کارهایی مانند قرائت فاتحه و ذکر و دادن سلام در وقت‌های یاد شده در سؤال نیز ساختگی است و بدعت به شمار می‌آید. این بود آنچه ما با علم خویش بدان رسیدیم».


1- صحیح مسلم، ج 2، ص 666 باب 31 ح 93؛ مسند احمد، ج 1، ص 96 و 129؛ سنن نسائی، ج 4، ص 88؛ سنن ابی داود، ج 3، ص 215، ح 3218؛ الجامع الصحیح لترمذی، ج 3، ص 366، باب 56، ح 1041
2- علامه محسن امین درباره این بخش از جواب آورده است: این عبارت در رساله‌های وهابیان وجود دارد و نشان می‌دهد که سؤال را وهابیان مطرح نموده و خود نیز بدان پاسخ داده‌اند.

ص: 196
علّامه کاشف الغطا رحمه الله در بیان تناقضات موجود در این فتوا و ردّ آن، چنین آورده است:
«روزنامه العراق، در روز 13 ذی‌قعده 1344 ق. پرسش ابن بلیهد، قاضی‌القضات وهابیان، از علمای مدینه را منتشر کرده است که در آن، درباره ساختن بنا بر قبور و تبدیل آن به مسجد و روشن کردن شمع و چراغ و انجام کارهایی؛ مانند دست کشیدن و قربانی و نذر کردن و بوسیدن و تکبیر و سلام و فاتحه خواندن در اوقات خاص، از آنان استفتا شده است.
علمای مدینه نیز انجام اعمال مذکور در سؤال را ممنوع و تخریب بناها را واجب اعلام کرده‌اند. آنان در برخی موارد، دلایلی (برگرفته از احادیث) برای فتوای خود ذکر نموده و بقیه را نیز بدون ذکر دلیل و سند بیان کرده‌اند.
در این میان، بسیاری از علما و اهل فضل، از این جانب خواسته‌اند که نظرم را درباره این فتوا بیان نمایم و برای آشکار شدن حقیقت، فتوای صادره را با معیار و محک نقد و ترازوی راستی به سنجش درآورم، تا مبادا پندارها و شبهه‌ها، اذهان ساده اندیشان را مشوّش نماید، چرا که این مصیبت، تمامی مسلمین را شامل می‌شود و به همه اهل اسلام ارتباط دارد. از این رو، عبارات فتوای مذکور را آنچنان که در روزنامه مذکور درج گردیده، جمله به جمله ذکر می‌کنیم و سپس به نقد و بررسی صحّت و سقم آن می‌پردازیم و در این راه، از خداوند یاری می‌طلبیم.
در پاسخ منسوب به علمای مدینه آمده است:
«ساختن بنا بر قبور، با توجه به احادیث وارده در منع آن، بنا بر اجماع ممنوع است، ازاین‌رو، بسیاری از علما بر وجوب تخریب آن فتوا داده‌اند و در این باره به حدیث [امام] علی- رضی‌اللَّه عنه- استناد کرده‌اند که ابوالهیاج می‌گوید: ...»
چنان که مشاهده می‌شود، صادر کنندگان فتوا، گاهی «اجماع»، بار دیگر «حدیث»، و گاهی هم «اجماع مبتنی بر حدیث» را مورد استناد قرار داده‌اند.
ادعای اجماع به‌کلی مردود و غیر قابل پذیرش است؛ به‌گونه‌ای که صفحات روزنامه‌ها و مجلات، گنجایش بیان نظریات علما در جواز [ساخت بنا بر قبور] و حتی اهمیت آن؛ و باطل بودن توهّمات مدعیان اجماع را ندارد. از صدر اسلام تا عصر حاضر، این‌گونه عمل شده است و نیازی نمی‌بینیم که با جملات ملال‌آور «فلان به نقل از فلان گفت ...»، آن را تبیین کنیم، حال آن‌که روش و سیره مسلمانان در تمامی روزگاران و همه سرزمین‌ها چنین بوده و با وجود
ص: 197
تفاوت‌ها و اختلافات میان مذاهب، همگان انجام چنین کاری را در نزد پیروان همه مذاهب دیده و شنیده‌اند. از صدر اسلام تاکنون، در میان شیعیان و سنی‌ها و دیگر مذاهب اسلام، چنین رسمی وجود داشته و هیچ یک از سرزمین‌های اسلامی؛ اعم از مصر، سوریه، عراق، حجاز و دیگر کشورها را نمی‌یابیم که در آن، مقبره‌های وسیع و گسترده و گنبد و بارگاه برافراشته و تزیین شده وجود نداشته باشد.
به عنوان مثال، قبور امامانِ مذاهب اهل سنت؛ یعنی شافعی در مصر، ابوحنیفه در بغداد و مالک در مدینه، از زمان وفاتشان تاکنون دارای ساختمان و گنبدهای بزرگ بوده است و قبر احمدبن حنبل که رهبر فکری و مرجع عقیدتی وهابیان به شمار می‌آید نیز در بغداد دارای ساختمان و بارگاه بوده، اما بر اثر طغیان رود دجله و جاری شدن سیل ویرانگر، تخریب شده است. تمامی آن مقبره‌ها نیز در زمانی بنا شده بود که بسیاری از علما و صاحبان فتوا و رهبران مذاهب اسلامی حضور داشته‌اند و هیچ یک از آنان چنین کاری را منع نکرده‌اند، بلکه همگی نسبت به آن نظر مثبت و رضایت داشته و از آن خرسند بوده‌اند.
از سویی، این مسأله تنها به اسلام اختصاص ندارد، بلکه در میان تمام ملل و پیروان همه ادیان؛ اعم از یهودیت و نصرانیت و دیگر آیین‌ها مصداق دارد و در واقع از غرایز فطری بشر و از پیامدهای طبیعی آبادانی سرزمین‌ها و پیشرفت و تمدن به شمار می‌آید و استواری دین که ضامن دنیا و آخرت است، آن را مورد تأیید قرار داده است؛ و اگر این همه، دلیلی قاطع و برهانی آشکار بر نادرستی ادعای «اجماع» نباشد، بهتر آن است که قلم‌ها شکسته گردد و برهان باطل پنداشته شود و دیگر بر هیچ امری، دلیل و برهانی اقامه نگردد، که:
آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید، از وی رو مَتاب
این بود پاسخ ما به ادعای موهوم «اجماع» که در فتوا بدان اشاره شده است.
اما در مورد حدیث منقول از صحیح مسلم که به نقل از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آورده است: «لَا تَدَعْ تِمْثالًا إلَّا طَمَسْتَهُ وَ قَبْراً مُشرِفاً إِلَّا سَوَّیْتَهُ»، باید بگویم که در نسخه‌ای از صحیح مسلم (چاپ 1290 ق.- بولاق) که نزد من موجود است، این حدیث در صفحه 256 از جلد نخست و در بابی تحت عنوان «صاف کردن قبرها» وارد شده است، اما چند صفحه بعد از آن، باب دیگری وجود دارد به نام «مَا یُقالُ عِندَ دُخُول الْقَبر وَ الدُّعاء لِأَهْلِها» (ذکر ورود به قبرستان و دعا برای اهل آن) که در آن، حدیثی توسط عایشه از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نقل شده که آن حضرت
ص: 198
هنگامی که به سوی قبرستان بقیع می‌رفت، می‌فرمود: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ ...»،
(1) تا آخر حدیث که طولانی است.
در ادامه نیز حدیث دیگری از سلیمان بن بُرَیده نقل شده که از قول پدرش چنین آورده است: پیامبر خدا- صلی اللَّه علیه وآله- به آنان می‌آموخت که وقتی به قبرستان می‌روند، چه بگویند ... عده‌ای بنا بر روایت ابوبکر نقل کرده‌اند که حضرت فرمود: هنگام ورود به قبرستان چنین بگویند: «السَّلامُ عَلَی أَهْلِ الدِّیَارِ» (2) و در روایت زهیر آمده است: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الدِّیَارِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ إِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِکُمْ لَلَاحِقُونَ، أَسْأَلُ اللَّهَ لَنا وَ لَکُمُ الْعاقِبَةَ». (3) در صحیح مسلم و در ادامه این مبحث، بابی با عنوان «اجازه خواستن پیامبر صلی الله علیه و آله از پروردگار برای زیارت قبر مادر بزرگوارش» آمده است. پس از این باب نیز در مطلبی با عنوان «ذکر چهار حدیث صریح در خصوص امر به زیارت قبور»، این احادیث را ذکر کرده است:
نخست؛ ابوهریره گوید: پیامبر خدا- صلی اللَّه علیه [وآله]- فرمود: از پروردگارم اجازه خواستم که برای مادرم آمرزش بخواهم، اجازه نفرمود؛ و اجازه خواستم که به زیارت قبرش بروم، اجازه داد. (4) دوم؛ ابوهریره در حدیث دیگری چنین آورده‌است: پیامبر- خدا صلی‌اللَّه علیه [وآله]- به زیارت قبر مادرش رفت و گریست؛ چندان که اطرافیان ایشان نیز به گریه افتادند. پس حضرت فرمود: از پروردگارم اجازه خواستم که برای مادرم آمرزش بخواهم، اجازه نفرمود؛ و اجازه خواستم که به زیارت قبرش بروم، اجازه داد، پس به زیارت قبور بروید که مرگ را به یاد انسان می‌آورد. (5) سوم؛ بُرَیده به نقل از پدرش گوید: پیامبر- خدا صلی‌اللَّه علیه [وآله]- فرمود: شما را از زیارت قبور بازداشتم، اما [اکنون اجازه می‌دهم که] به زیارت آن‌ها بروید؛ و شما را از ذخیره کردن گوشت قربانی، بیش از سه روز، نهی کرده بودم [تا آن را صدقه دهید] اما اکنون می‌توانید تا مدتی که صلاح می‌دانید، آن را ذخیره کنید .... (6) چهارم؛ حدیث دیگری را با همین مضمون و با سند متفاوت نقل کرده است. (7) علاوه بر این، من خود دو کتاب ارزشمند از تألیفات دو تن از علمای بزرگ اهل سنت و جماعت را در اختیار دارم که یکی از آن‌ها «شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام» نام دارد و نوشته


1- صحیح مسلم، ج 2، ص 669، باب 35 ح 102 و 103
2- صحیح مسلم، ج 2، ص 671 باب 35 ح 104
3- صحیح مسلم، ج 2، ص 671 باب 35 ح 104
4- صحیح مسلم، ج 2، ص 671، باب 35، ح 105
5- صحیح مسلم، ج 2، ص 671، باب 35، ح 105
6- صحیح مسلم، ج 2، ص 671، باب 36، ح 106
7- صحیح مسلم، ج 2، ص 671، باب 36، ح 106

ص: 199
عالم شهیر قرن هشتم، قاضی القضات تقی الدین ابوالحسن سُبکی است. نام دیگر این کتاب «شن الغارة علی من أنکر فضل الزیاره» است و در سال 1318 ق. در چاپخانه بولاق و با نظارت یکی از علمای بزرگ قاهره، به نام علّامه محمد بخیت، رییس وقت دیوان عالی مصر به چاپ رسیده است. این جانب، خود در سال 1330 ق. در محضر درس ایشان حاضر شدم و او را در بسیاری از علوم دینی، صاحب‌نظر و متبحّر یافتم. وی به راستی مشعلی فروزان و مظهر فهم و درایت و دوراندیشی بود. ایشان چندین نمونه از تألیفات خود را به ما عرضه داشت که در مقدمه یکی از آن‌ها، شرحی بر احوال ابن تیمیه، بنیانگذار مذهب وهابیت نگاشته و برخی از بدعت‌های او را که موجب تکفیر وی از جانب اغلب علمای مسلمین گردید، شرح داده و به خوبی و با دقت نظر، به بیان علل و اسباب آن پرداخته است.
اماکتاب مورد بحث با نام «شفاءالسقام فی زیارة خیرالأنام»، ده باب داردکه عبارت‌اند از:
نخست: احادیث وارده در باب زیارت.
دوم: احادیث مرتبط با این موضوع؛ هرچند واژه زیارت در آن‌ها به کار نرفته باشد.
سوم: احادیث وارده در خصوص سفر به قصد زیارت.
چهارم: در بیان نظریات علما، در باره استحباب زیارت.
پنجم: در بیان این‌که زیارت موجب تقرّب به خداوند است.
ششم: در بیان این که سفر به قصد زیارت موجب قرب به خداوند است.
هفتم: در پاسخ به شبهات مخالفان و بررسی نظریات آنان.
هشتم: در خصوص توسل و استغاثه.
نهم: در بیان سرگذشت پیامبران الهی علیهم السلام.
دهم: در باره شفاعت.
نویسنده در باب نخست، در بیان فضیلت زیارت پیامبر اعظم- صلّی اللَّه علیه وآله- و تشویق به آن، پانزده حدیث ذکر نموده و اسناد آن‌ها را نیز با تفصیل کامل بیان کرده و ضمن بررسی رجال احادیث، سند بیشتر آن‌ها را صحیح دانسته است. به عنوان نمونه، اسناد حدیث:
«مَنْ زارَ قَبْرِی وَجَبَتْ لَهُ شَفاعَتِی»؛
(1) «هرکه قبر مرا زیارت کند، شفاعت او بر من واجب می‌گردد.» را به تفصیل در پنج صفحه ذکر کرده است. دو حدیث دیگر با مضمون مشابه را نیز


1- سنن دار قطنی ج 2، ص 278 ح 194؛ الجامع الصغیر لسیوطی به نقل از بیهقی، ج 2، ص 605 ح 8715؛ کنز العمال 15، ص 615 ح 42583؛ وفاء الوفا، ج 4، ص 1336؛ الکامل، ابی احمد بن عدی، ج 6، ص 2350؛ علامه امینی رحمه الله در کتاب ارزشمند الغدیر، ج 5، ص 96- 93 بیش از 40 مأخذ برای این حدیث آورده است.

ص: 200
نقل کرده؛ یکی از آن‌ها است حدیث: «مَنْ حَجَّ فَزارَ قَبْرِی بَعدَ وَفاتی فَکَأَنَّما زارَنِی فی حَیاتِی»؛
(1) «هرکس حج بگزارد و قبر مرا پس از مرگم زیارت کند، گویی در زمان حیاتم به دیدارم آمده است.»، که اسناد آن را در چهار صفحه ذکر کرده است. و دیگر حدیث: «مَنْ حَجَّ الْبَیْتَ وَ لَمْ یَزُرْنِی فَقَدْ جَفانِی» (2) «هرکس حج بیت‌اللَّه بگزارد و مرا زیارت نکند، به من جفا کرده است»؛ و بسیاری از احادیث دیگر که نویسنده آن‌ها را در این باب ذکر کرده است؛ مانند: «مَنْ أَتَی الْمَدِینَةَ زائِراً لِی وَجَبَتْ لَهُ شَفاعَتِی یَوْمَ الْقِیامَة»، «هرکس برای زیارت من به مدینه آید، شفاعت او در روز قیامت بر من واجب گردد» و «مَنْ ماتَ فِی أَحَدِ الْحَرَمَیْنِ بُعِثَ آمِناً»؛ «هرکه در یکی از دو حرم [مکه یا مدینه] در گذرد، ایمن محشور می‌گردد.» (3) در ادامه و در باب دوم، نویسنده حق مطلب را در ذکر احادیث و اقوال ادا نموده و سپس در باب سوم، ماجرای سفر بلال حبشی از شام به مدینه منوره برای زیارت پیامبر اعظم- صلی اللَّه علیه وآله- را ذکر کرده، بدین ترتیب که بلال پس از رحلت پیامبر خدا- صلی اللَّه علیه وآله- شبی آن حضرت را در خواب دید که به او می‌فرمود: «ای بلال، این چه جفایی است که در حق من روا می‌داری؟! آیا زمان آن نرسیده است که به زیارت من بیایی؟»
بلال، اندوهگین و مضطرب از خواب برخاست و بار سفر بست و آهنگ مدینه کرد و به قبر مطهّر آن حضرت آمد ... و این ماجرا در زمان حضور اصحاب بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله به وقوع پیوست. نویسنده در ادامه، داستان سفر و زیارت قبر آن حضرت توسط گروهی از صحابه و تابعین را نیز ذکر کرده است.
کتاب دیگری که در این باره تألیف شده، «الجوهر المنظم فی زیارة قبر النبی المکرم» نام دارد که مؤلف آن، احمد بن حجر عسقلانی است که آوازه تألیفات او شرق و غرب را درنوردیده است. این کتاب نیز در سال 1276 ق. در چاپخانه بولاق قاهره به چاپ رسیده است و مانند کتاب پیشین، بخش‌های مختلفی دارد.
نویسنده در بخش اول کتاب با عنوان «جایز بودن زیارت قبر پیامبر- صلی اللَّه علیه وآله- در اثبات مشروعیت زیارت پیامبر گرامی، به آیات قرآن و روایات بسیاری استناد کرده و صحت سند آن‌ها را از نظر عامه علمای مسلمین مورد بررسی قرار داده و بر اجماع علما در این باره تأکید کرده است. وی به خاطر تأخّر زمانی نسبت به حافظ سبکی، نظریات علمای بیشتری را نیز آورده است.


1- سنن دار قطنی ج 2 ص 278 ح 192؛ سنن بیهقی، ج 5، ص 246؛ کنز العمال 5، ص 135 ح 12368 و 15، ص 651 ح 42582، وفاء الوفاء 4، ص 1340؛ الکامل، أبی احمد بن عدی 2، ص 790، الجامع الصغیر سیوطی به نقل از طبرانی 2، ص 594 ح 8628. علامه امینی ره در الغدیر، ج 5، ص 99 100، نُه مأخذ ذکر نموده است.
2- کنزالعمال 5، ص 135 ح 12369، وفاء الوفاء 4، ص 1342، شفاء السقام: 23، علامه امینی ره نُه مأخذ درالغدیر ج 5، ص 100 ذکر کرده است.
3- وفاء الوفا، ج 4، ص 1348، شفاء السقام، ص 34

ص: 201
نویسنده کتاب (ابن حجر) احادیث بسیاری را به تفصیل ذکر کرده که نه تنها بیانگر جایز بودن زیارت است، بلکه فضیلت آن را نیز به اثبات می‌رساند. وی پس از ذکر احادیث مزبور، در صفحه 13 کتاب چنین آورده است:
ممکن است کسی این اشکال را مطرح کند و بگوید: چگونه ممکن است ادعای اجماع علما درباره مشروعیت زیارت و سفر به قصد زیارت را بپذیریم، در حالی که بنا بر نقل حافظ سبکی، ابن تیمیّه- که از متأخران مذهب حنبلی است- به طور کلی مشروعیت زیارت را انکار نموده و چندان در بیان دلیل بر مدعای خویش پرگویی کرده که گوش از شنیدن آن آزرده می‌شود و طبع آدمی ملول می‌گردد، تا جایی که ادعا می‌کند: «سفر به قصد زیارت، بنا بر اجماع، حرام است و نماز مسافر در چنین سفری شکسته نخواهد بود و همه احادیث وارده در باره زیارت، جعلی و ساختگی است». البته برخی از هم کیشان ابن تیمیه نیز از نظر او تبعیت کرده‌اند.
در پاسخ به این اشکال باید گفت: ابن تیمیه کیست که بخواهیم به او توجه کنیم و در امور دین به بررسی نظریات او بپردازیم؟ مگر نه این که گروهی از علما، پس از بررسی عبارات تباه و دلایل بی‌اساس او، بر خطاهای آشکار، زشت و نادرستیِ پندار او تأکید کرده‌اند؛ چنان که عز بن جماعه درباره او آورده است:
«خداوند او (ابن تیمیه) را به گمراهی و ضلالت دچار کرده و جامه خفّت و خواری بر او پوشانده است و در گزافه‌گویی و یاوه‌سرایی، او را چنان نیرویی عطا کرده که جز ذلت و محرومیت، نتیجه‌ای برایش در بر نخواهد داشت.»
همچنین، شیخ جلیل القدر و عالم بزرگوار، علّامه تقی سبکی- که همگان بر بزرگواری و اجتهاد و نیکوکاری وی اذعان دارند- کتاب مستقلی در ردّ پندارهای او تألیف کرده و با دلایل آشکار و برهان‌های متقن، نظریات وی را نقض کرده و راه صواب را مشخص نموده و در بخشی از کتاب خود چنین آورده است:
«این‌ها اشتباهاتی است که ابن تیمیه بدان دچار شده و عجب نیست اگر که آن را خطایی نابخشودنی و مصیبتی ماندگار بنامیم؛ چرا که هوای نفس، برای او چنین وانمود کرده و شیطان نهفته در وجودش این‌گونه بر او جلوه داده که راه صواب می‌پوید و در مسیر اجتهاد گام بر می‌دارد. آن بی‌نوا خود نیز نفهمیده که ضمن مخالفت با نظر عامه علما، نارواترین انتقادات
ص: 202
و سرزنش‌ها را در حق پیشوایان ایشان، به ویژه خلفای راشدین اظهار داشته و حتی پا را از این هم فراتر نهاده و به ساحت کبریایی ذات مقدس پروردگار- که از هر کاستی مبرّا؛ و به هر کمال و جمال، سزاوار است- تعرض نموده و بر فراز منبرها و در برابر عامه مردم، پروردگار را دارای جسم و بُعد دانسته و در میان علمای متقدم و متأخر، هرکه را که چنین اعتقادی نداشته باشد، گمراه خطاب کرده است؛ چندان که علمای هم دوره او، بر ضدّ این افکار خروشیدند و حاکم وقت را به کشتن یا زندانی کردن او واداشتند. حاکم نیز او را به زندان در افکند، تا آن‌که جان داد و با مرگ او، شعله بدعت فروکش کرد و آن گمراهی‌ها از میان رفت. چندی بعد، گروهی به پیروی از اندیشه او برخاستند، اما خداوند چنین مقدر کرد که به موفقیتی نرسند و به جایگاه و قدرتی دست نیابند، بلکه فرجام آنان، خواری و بیچارگی و گرفتار شدن به خشم خداوند بود؛ چرا که عصیان پیشه کردند و تجاوزگری نمودند».
این‌ها بخشی از نوشته‌های ابن حجر بود؛ دانشمندی که در میان علمای اهل سنت، هماوردی ندارد و هیچ یک از آنان در فضیلت و منزلت او تردید روا نمی‌دارد.
در این مقاله، ما در پی برشمردن بدعت‌ها و تحریفات ابن تیمیه در دین و مصیبت‌هایی که افکار او برای اسلام و مسلمین به بار آورده، نیستیم؛ چرا که این کار، با رویکرد این مقاله مبنی بر اقامه دلیل و برهان به روش علمی و به شیوه مناظره، منافات دارد. در مورد شخصیت ابن تیمیه نیز گفته‌ها و نظریات عامه علمای اهل سنت در تبیین افکار ناصواب او، ما را از توضیح بیشتر بی‌نیاز می‌کند. اما آنچه در تبیین احادیث وارده و کشف حقیقت و آشکار ساختن آن لازم به نظر می‌رسد، به یاری خداوند متعال بیان خواهیم کرد؛ چندان که چهره حقایق از پس پرده برون آید و آشکارا جلوه‌گر شود.
اکنون پس از بیان بخشی از احادیث و روایات وارده در این خصوص، برای راه یافتن به حقیقت آشکار و درک واقعیت امر، روشی را در پیش می‌گیریم که از نزدیک‌ترین راه و به ساده‌ترین روش، ما را به مقصود برساند. بدین منظور، فرض می‌کنیم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حضور جمع کثیری از مسلمانان، فرموده باشند: «لَا تَدَع تمثالًا إلّا طَمَستَه وَ لا قَبراً مُشرفاً إِلّا سَوَّیتَه».
(1) مبنای پذیرش چنین فرضی، آن است که به صحّت تمامیِ احادیث وارده در صحیحین


1- هیچ تندیسی را برجا مگذار و همه را نابود کن و هیچ قبر برافراشته‌ای را باقی مگذار و همه را صاف کن.

ص: 203
معتقد باشیم و با این‌که ما چنین عقیده‌ای نداریم، اما برای پایان دادن به اختلاف و ایجاد یک مبنای مورد قبول طرفین، آن را می‌پذیریم؛ زیرا بدیهی است که اگر طرفین مناظره، اصول مشترکی را نپذیرفته باشند، هرگز پایانی برای بحث و مجادله متصوّر نخواهد بود و نزاع برای همیشه ادامه خواهد یافت. از این رو، ما نیز از سر تساهل و مدارا، صحّت حدیث مذکور را می‌پذیریم. در این صورت لازم است که درستی دیگر احادیث وارده در صحیحین را نیز پذیرا شویم، مانند حدیثی که در صحیح مسلم از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمودند: «فَزُورُوا الْقُبُورَ فَإِنَّهَا تُذَکّرُ الْمَوْتَ ...»؛ «به زیارت قبور بروید که مرگ را به یاد [شما] می‌آورد.»؛ و یا: «اسْتَأْذَنْتُ رَبِّی فِی زِیارَةِ أُمِّی فَأَذِنَ لِی ...»؛ «از پروردگارم برای زیارت مادرم اجازه خواستم و به من اجازه داد.» و آن حضرت، خود به زیارت بقیع رفتند.
صحیح بخاری نیز بابی با عنوان «باب زیارت قبور» آورده است. بدین ترتیب این پرسش پیش می‌آید که آیا این احادیث با هم تعارض و تناقض دارند؟ آیا ممکن است پیامبری که هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید و جز آنچه را که بدو وحی شده، بر زبان نمی‌راند، فرمان به تخریب قبور صادر کند و سپس، همگان را به زیارت قبور فرمان دهد و خود نیز به زیارت قبور برود؟!
اگر مسأله از باب تعارض احادیث و اختلاف روایات باشد، لازم است به گونه‌ای آن احادیث را با هم جمع کنیم و برای این کار، باید از روش‌های اجتهاد و استنباط استفاده نماییم؛ قوانین و قواعد اصول استنباط را به کار گیریم و حدیث ضعیف را با توجه به احادیث معتبر و صحیح، معنا کنیم؛ به‌گونه‌ای که احادیث قوی، معیار و مبنای تأویل حدیث ضعیف قرار گیرد و به تعبیر علمای علم استنباط، «معنای خلاف ظاهر» را به حدیث نسبت دهیم.
اما آیا در اینجا چنین مقوله‌ای پیش آمده و «تعارض میان احادیث» رخ داده است؟
در پاسخ باید گفت: با توجه به حدیث مورد بحث، هرگز چنین فرضیه‌ای صحّت ندارد و در اصل تعارضی میان احادیث پیش نیامده تا بخواهیم با تأویل و تفسیر، میان آن‌ها هماهنگی ایجاد کنیم؛ زیرا گمان نمی‌کنم کسی که اندک بهره‌ای از فهم و درک واژگان و ترکیب‌های صرفی زبان عربی داشته باشد، به تفاوت میان «سوّی» از مصدر «تسویه»؛ و «ساوی» از مصدر «مساواة» پی نبرد.
به راستی کسانی که واژه «سَوّیتَه» را در حدیث «وَ لَا تَدَعْ قَبراً مُشرفاً إِلّا سَوَّیتَهُ» را به
ص: 204
معنای «با زمین برابر کردن» و «ویران کردن» آورده‌اند، از درک و فهم سلیم بی‌بهره‌اند و ره به گمراهی پیموده‌اند. کسی‌که چنین بپندارد، به اندازه سر سوزنی از ادبیات عرب آگاهی ندارد.
پس چگونه می‌توان چنین کسی را عالم علوم عرب نامید؟!
حتی فرد تحصیل نکرده عرب زبان نیز به سادگی در می‌یابد که «تسویه» به معنای صاف کردن روی یک چیز است و معنای مقابل آن، «تسنیم» و محدب و برآمده کردن آن (به شکل کوهان شتر) است.
(1) بدین ترتیب معنای فرموده آن حضرت چنین خواهد بود:
«هیچ قبر برآمده و محدبی را باقی مگذار و روی آن‌ها را صاف و مسطح کن».
بنا بر این، معنای مورد نظر حدیث، ویران و با خاک یکسان کردن قبر نیست و هیچ تعارضی میان این حدیث و احادیث دالّ بر جایز بودن زیارت و استحباب رفتن به قبرستان و مشروع بودن بنا بر روی قبور وجود ندارد. معنایی که نخستین بار با شنیدن این حدیث به ذهن من خطور کرد نیز همان «صاف و مسطح کردن روی قبر» بود. سپس با مراجعه به صحیح مسلم، دریافتم که مؤلف کتاب «مسلم» نیز همین معنا را از حدیث برداشت کرده؛ زیرا آن باب را «باب تسویة القبور» نامیده و حدیثی را با ذکر سلسله اسناد نقل نموده که متن آن چنین است:
«به همراه فضالة بن عبید در سرزمین روم بودیم، یکی از همراهان ما از دنیا رفت. پس از دفن وی، فضاله فرمان داد که روی قبر را صاف کنند و گفت: شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
روی قبرها صاف (و نه محدب) باشد. (2) سپس در همان باب، حدیث ابوالهیاج را نقل کرده است که می‌گوید: «وَ لَا قَبْراً مُشْرِفاً إِلَّا سَوَّیْتَهُ».
شارحان صحیح مسلم؛ از جمله نووی- شارح پرآوازه این کتاب- نیز همین برداشت را از حدیث مذکور داشته‌اند؛ چنان‌که نووی در توضیح معنای سخن پیامبر صلی الله علیه و آله آورده است:
سنت آن است که قبر، زیاد از زمین ارتفاع نداشته باشد و روی آن هم محدب نباشد، بلکه تقریباً به اندازه یک وجب بالاتر از زمین قرار گیرد. عقیده شافعی و پیروان وی نیز چنین است. اما قاضی عیاض از برخی علما نقل کرده که به عقیده آنان، محدب بودن قبر افضل است. (3) از سویی، در صحیح بخاری، باب «توصیف قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و ابوبکر و عمر»، روایتی نقل شده که بیانگر برتری و اولویت تسنیم (برآمده و محدّب بودن قبر) است. بخاری در باب


1- معجم مقایس اللغه، ج 3، ص 112 سوی.
2- صحیح مسلم، ج 2، ص 666 باب 31، ص 92
3- إرشاد الساری فی شرح صحیح البخاری 4، ص 301

ص: 205
مذکور از سفیان تَمّار نقل کرده که وی، قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را دیده که برآمده و محدّب بوده است.
(1) اما قسطلانی، یکی از شارحان مشهور صحیح بخاری- که آن را در ده جلد شرح داده و شرح وی در قاهره به چاپ رسیده- در ذیل این حدیث آورده است:
«مُسنّم» به معنای مرتفع [و نه محدب] است. همچنین ابونعیم در «المستخرج»، قبر ابوبکر و عمر را نیز به همان صورت توصیف کرده و آن را دلیلی بر استحباب مرتفع بودن قبر دانسته است که ابوحنیفه (2) و مالک (3) و احمد حنبل (4) و مزنی و برخی از شافعیان بدان تصریح کرده‌اند. وی سپس در بیان عقیده سایر شافعیان آورده است: بر مبنای سخن شافعی، بسیاری از پیروان او معتقدند که «صاف بودن قبر بهتر از محدب یا مرتفع بودن آن است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله، قبر فرزندش ابراهیم را صاف کرد و عمل آن حضرت حجّت است، نه عمل دیگران ..) (5) بنابر این، چنان‌که بیهقی در «سنن» آورده، سخن سفیان تمار حجت نیست؛ زیرا این احتمال وجود دارد که قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و قبور ابوبکر و عمر در ابتدا محدب نبوده و بعداً چنین شده باشد. (6) همچنین ابوداود با سند صحیح از قاسم بن محمد بن ابی بکر، چنین نقل کرده است:
روزی نزد عایشه رفتم و به او گفتم: قبر پیامبر و قبور ابوبکر و عمر را به من نشان بده. عایشه پرده را کنار زد و من سه قبر را دیدم که نه چندان مرتفع بودند و نه هم‌سطح با زمین. (7) قسطلانی در ادامه می‌افزاید:
این که رافضی‌ها (شیعیان) قبرها را مرتفع و بالاتر از سطح زمین می‌سازند، به استحباب این امر (مرتفع بودن قبر) خدشه‌ای وارد نمی‌کند؛ زیرا نباید سنتی را به خاطر پذیرش آن از سوی بدعت‌گذاران (!) رها کنیم و از سویی، این کار با روایت علی (رضی‌اللَّه عنه) که از قول پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که: آن حضرت مرا فرمان داد تا هیچ قبر برافراشته‌ای را باقی نگذارم و همه را صاف کنم، منافاتی ندارد؛ زیرا منظور او از صاف کردن، هم‌سطح کردن قبر با زمین نسیت، بلکه صاف کردن روی آن است، که با هر دو گروه روایاتِ موجود در این باره تناسب دارد. (8) با توجه به مطالب مذکور، مشاهده می‌کنیم که تمامی علمای اعلام و بزرگان دین؛ اعم از ناقلان حدیث، همچون بخاری و مسلم؛ و پیشوایان مذاهب چهارگانه؛ ابوحنیفه، شافعی،


1- صحیح بخاری، ج 2، ص 128؛ المجموع، ج 5، ص 295
2- المبسوط سرخسی، ج 2، ص 62
3- المنتقی، ج 2، ص 22
4- المغنی، ابن قدامه، ج 2، ص 380
5- شافعی، کتاب الأم، ج 1، ص 273
6- سنن بیهقی، ج 4، ص 4
7- سنن أبی داود، ج 3، ص 215، ح 3220
8- 25. قسطلانی، إرشاد الساری فی شرح صحیح البخاری، ج 2، ص 477

ص: 206
مالک و احمد بن حنبل و نیز مجتهدانی چون نووی و دیگران، بر این نکته اتفاق نظریه دارند که ترمیم و بنای قبور در زمان نزول وحی و حضور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مشروعیت داشته و شخص پیامبر صلی الله علیه و آله قبر فرزند خود ابراهیم را مرتب نمود. اختلاف و نزاع بر سر آن است که صاف بودن روی قبر بهتر است یا محدب و مرتفع بودن آن؛ و چنان که دیدیم، کسانی‌که مرتفع و محدب بودن قبر را برتر می‌دانند، به روایت بخاری از سفیان تمار استناد می‌کنند که در آن، راوی حدیث، قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را مرتفع و محدب توصیف کرده است؛ اما آنان که صاف بودن قبر را افضل می‌شمارند، معتقدند که پیامبر صلی الله علیه و آله قبر فرزند خود ابراهیم را صاف کرده است. این گروه برای اثبات عقیده خود، به حدیث قاسم بن محمد بن ابی بکر استناد کرده‌اند و چه بسا در مقام جرح و تعدیل، این دلیل ارجح باشد و به تعبیر شارح صحیح بخاری حتی اگر رافضیان و بدعت‌گذاران (!) نیز این کار (مرتفع ساختن قبور) را انجام دهند، دلیلی بر نادرستی آن نخواهد بود.
در این مبحث، ما در صدد مناقشه در باره تعبیر «رافضیان» و بدعت‌گذار بودن آنان نیستیم. آنچه در این مقاله مورد بحث ماست، حدیث «وَ لَا تَدَعْ قَبراً مُشرفاً إِلّا سَوَّیتَهُ» است و با توجه به آنچه بیان کردیم، به خوبی آشکار گردید که معنای «سوّیته» که در حدیث به کار رفته، «صاف کردن روی قبر» است که در مقابل «محدب ساختن و منحنی کردن» قبر قرار دارد.
آنچه این معنا را تأکید می‌کند، وجود صفت «مُشرفاً» در حدیث است که معنای لغوی آن، بلندی حاصل از محدب بودن شی‌ء است؛ چنان‌که تعبیر «محدب ساختن» یا «تسنیم»، از «سنام»؛ «کوهان شتر» اقتباس شده است. از این رو وجود قید مذکور (مشرفاً) در حدیث، اجتناب ناپذیر به نظر می‌رسد و به تعبیر اهل فن، «قید احترازی» به شمار می‌آید، در حالی که اگر معنای «سویته» را «هم سطح کردن با زمین» در نظر بگیریم، آوردن قید مذکور ضرورتی ندارد و حتی نقض غرض خواهد بود. در این میان، آیا کسی نبود که از آن به اصطلاح «مفتی» مدینه، که با استناد به این حدیث، تخریب قبور را واجب دانسته است، بپرسد:
«حضرت آقا! این پندار نابخردانه و برهان بی‌اساس و دلیل نارا و موهوم را- که به خیال هیچ خیال‌پردازی هم راه نمی‌یابد و ذهن افراد نادان هم آن را نمی‌پذیرد- از کجا آورده‌ای»؟!
آیا جز این است که ابن تیمیه و برخی از پیروان او، چنین پنداشته‌اند و جناب مفتی هم در صدد ترویج افکار نادرست و پندارهای باطل او برآمده و از آنجا که دلیل و حجت
ص: 207
محکمی نیافته؛ ناچار، به تحریف حقایق پرداخته و همچون کودکان، به بازی با کلمات و وارونه جلوه دادن برهان‌ها روی آورده است؟
اما خورشید حقیقت پشت ابر نمی‌ماند و واقعیت در پس عبارات واهی و پندارهای نابخردانه، از یاد نمی‌رود. در واقع حدیث «لَا تَدَعْ قَبْراً مُشرفاً إِلَّا سَوَّیْتَهُ»، دلیلی بر ردّ ادعای صادر کنندگان فتواست، نه تأیید کننده آنان! حقیقت آن است که این حدیث، نادرستی و بطلان فتوای آنان را آشکار می‌کند؛ زیرا از نگاه هر فرد عرب زبان، «سوّیته» به معنای «صاف کردن و تسطیح روی قبر» است، نه خراب کردن و با خاک یکسان نمودن آن؛ و اصولا این معنا با هیچ یک از احادیث وارده در خصوص زیارت قبور تعارض ندارد و هر که اندکی از اصول استنباط را بداند، چنین برداشتی از حدیث ندارد؛ چه رسد به آن که بخواهد با توجیه و تفسیر، میان این احادیث هماهنگی ایجاد کند؛ زیرا معنای ظاهری و حقیقی، که از واژگان و ساختار حدیث بر می‌آید، همان است که ذکر کردیم، بی آن‌که همچون شارح صحیح بخاری نیازمند توجیه و تأویل احادیث باشیم.
اما اگر فتوا دهندگان، بی‌جهت بر گفته خود اصرار ورزند و برای واژه «سوّیتَه»، هیچ معنایی جز «ویران نمودن» و «با خاک یکسان کردن» را نپذیرند؛ و ما نیز از سر مسامحه این فرض را قبول کنیم، آن‌گاه نوبت به بررسی تعارض حدیث با احادیث دیگر و لزوم تأویل و تفسیر آن‌ها خواهد رسید؛ که در چنین حالتی، باز هم با توجه به این‌که حدیث مذکور «خبر واحد» است، یارای مقابله با احادیث صحیح و معتبری که در باب فضیلت زیارت قبور و جایز بودن ترمیم آن‌ها وارد شده را ندارد، چندان که بنا بر احادیث، شخص پیامبر صلی الله علیه و آله روی قبر فرزندش ابراهیم را صاف و مرتب کرد. از این رو، حتی در صورت پذیرش معنای مذکور، باید گفت منظور آن حضرت این بوده که «هر قبر برافراشته‌ای را که مورد پرستش و عبادت قرار گرفته، ویران کن».
آنچه این معنا را مورد تأکید قرار می‌دهد، احادیث متعددی است که در صحیحین بخاری و مسلم وارد شده
(1) و یهود و نصاری و اهل حبشه را مورد نکوهش قرار داده است؛ زیرا آنان بر قبور بزرگان و پیشوایان خود، تندیس یا تصویری از صاحب قبر می‌نهادند و آن را می‌پرستیدند؛ و چه بسا حدیث مذکور در صدد نکوهش برخی از گروه‌های یهود و نصاری و حبشیان بوده که در گذشته چنین می‌کردند و سپس از آن کار دست برداشتند و عقاید خود را


1- صحیح بخاری، ج 2، ص 114

ص: 208
تعدیل نمودند.
اما از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله تا کنون، هیچ یک از مسلمانان، صاحبان قبور را پرستش نکرده‌اند، بلکه در تمامی بقاع متبرکه و حرم‌های مطهر، تنها خداوند متعال را می‌پرستند که یکتاست و شریکی ندارد.
به هر تقدیر، با در نظر گرفتن تمامی فرض‌ها و احتمالات، حدیث مذکور هیچ دلالتی بر جایز بودن تخریب قبور ندارد، چه رسد به آن‌که چنین کاری را واجب و لازم بشمارد! زیرا اخبار و روایات صحیح و معتبر که ذره‌ای تردید در آن‌ها راه ندارد و ما از ذکر بسیاری از آن‌ها خودداری کردیم، مشروعیت بنا بر قبور و تکریم آن‌ها را مورد تأکید قرار می‌دهد و این کار را مصداق «تعظیم شعائر اللَّه» می‌داند که مطابق آیه شریفه: وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ،
(1) از نشانه‌های تقوا و پرهیزکاری به شمار می‌آید.
پی‌نوشت‌ها


1- حج: 32

ص: 211

اخبار حج‌

ص: 212

اخبار حج و حرمین شریفین‌

لزوم توقف اقامه نماز تراویح
دکتر محمد جمیل کتبی/ مهدی سرحدی
علما، فقها و تاریخ نگاران بر این نظریه اتفاق دارند که نخستین بار عمر بن خطّاب نماز قیام یا «تراویح» را به جماعت برگزار کرد. همچنین آنان همگی بر این عقیده‌اند که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله دستور اقامه آن نماز را، به صورت جماعت، صادر نکرده است.
امروزه نماز تراویح در مسجد الحرام به جماعت اقامه می‌شود و جمعیتی معادل یک یا دو میلیون نفر- و چه بسا در آینده نزدیک، بیش از این تعداد- برای اقامه آن، گرد هم می‌آیند.
این جمعیت عظیم، ازدحام و شلوغی بسیاری پدید می‌آورد که تنگناها و دشواری‌های بسیار در پی دارد و از آن جمله، می‌توان به تعطیلی «شهر»، ازدحام و شلوغی، ناهنجاری‌های اخلاقی و سوء رفتار؛ و فشردگی جمعیت در اطراف کعبه معظمه و سعی اشاره کرد، که توان روحی انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. انجام مناسک و شعائر دینی را با دشواری مواجه می‌کند و بر اثر شدت ازدحام و فشار جمعیت و پرخاش و بدرفتاری و جدال حاصل از آن، توان عبادت را از انسان سلب می‌کند، حال آن که هدف از عبادت، ایجاد خشوع، وقار، روحیه والای معنوی و آرامش در جان‌ها است.

ص: 213
خداوند متعال مسجد الحرام را محلّی برای انجام یک فریضه بی نظیر قرار داده است که بخشی از آن، طواف گرد کعبه معظمه و سعی میان صفا و مروه است و این اعمال تنها در مسجد الحرام قابل انجام است و در هیچ یک از مساجد کره زمین امکان انجام آن وجود ندارد.
از این رو، بر علمای بزرگوار لازم است که با اجتماع در انجمن علما، تصمیمی اتخاذ کنند که براساس آن، اقامه نماز تراویح و قیام و تهجد در مسجدالحرام از ابتدای ماه مبارک رمضان «هرسال» متوقف شود؛ زیرا سراسر شهر مکه مکرمه، «حرم» محسوب می‌شود و از سویی، اقامه نماز تراویح به جماعت در مسجد الحرام و مسجد شریف نبوی صلی الله علیه و آله، نخستین بار در عهد سعودی آغاز شده و پیش از آن سابقه نداشته است.
این جانب پیش از این نیز در تاریخ 5/ 1/ 1426 ه. در شماره 17650 روزنامه البلاد مقاله‌ای در این باره نوشته بودم؛ چرا که من نیز همانند دیگران به این موضوع توجه کرده‌ام که بسیاری از مردم، به ویژه اهل مکه، به نحو خارق العاده‌ای بر اقامه نماز تراویح در ماه رمضان و در مسجدالحرام اصرار می‌ورزند، و این موضوع موجب افزایش ازدحام در مسجدالحرام می‌گردد و دشواری‌ها و تنگناهایی را برای معتمرین و زائران و میهمانان خداوند- که با مشقت بسیار و صرف هزینه هنگفت و چه بسا تنها یک بار در تمام عمرشان برای ادای عمره به مکه آمده‌اند- پدید می‌آورد، حال آن که برخی از آنان همه داشته‌های خود را هزینه کرده‌اند تا به ادای عمره مفتخر شوند، اما گویی بسیاری از این نکته غافل‌اند که سراسر شهر مکه «حرم» است و شرع مبین اسلام نیز در مواضع بسیار بر این نکته تأکید نموده است.
از پیامبر اعظم، حضرت محمد صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند: «نماز در این مسجد من، از هزار نماز در جاهای دیگر- به جز مسجدالحرام- برتر است، و نماز در مسجدالحرام از یکصد هزار نماز «در جاهای دیگر»؛ و نماز در مسجدالاقصی از پانصد نماز در دیگر اماکن افضل است.»
علمای اعلام «در توضیح حدیث» آورده‌اند: «در خارج از مسجد نبوی صلی الله علیه و آله، این ویژگی؛ یعنی «مضاعف شدن ثواب نماز» وجود ندارد، زیرا در متن حدیث واژه «مسجد من» آمده و کلمه «این» به اختصاصِ مسجد به این ویژگی اشاره دارد، البته صحن‌های پیرامونی مسجد شریف نبوی ویژگی را دارد. در مورد مسجد الأقصی نیز چنین است، اما در مسجد الحرام، این
ص: 214
وضعیت بسیار متفاوت است و این مسجد با تمامی مساجد روی زمین تفاوت دارد؛ زیرا تمامی شهر مکه و پیرامون آن، در تمامی جهات، تا محدوده مشخص شده، حرم به شمار می‌آید و «مسجد الحرام» در قرآن کریم سه بار به کار رفته که هر بار محدوده وسیع‌تری را شامل می‌شود و این یکی از نشانه‌های شرافت و عظمت مکه مکرمه است.
1. نخست، آیه‌ای است که می‌فرماید: ... فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...؛
(1)
و نیز آیه شریفه جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ .... (2)
در این دو آیه، مراد از مسجد الحرام، کعبه معظمه است.
2. آیه دیگر، محدوده وسیع‌تری را شامل می‌شود؛ بدین معنا که کعبه معظمه و خانه‌ها و عمارت‌های پیرامونی و خارج از آن را نیز در بر می‌گیرد، آنجا که می‌فرماید: سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...؛ (3)
چرا که در شب معراج، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در خانه امّ‌هانی بود و آیه شریفه، خانه‌های پیرامون مسجد الحرام را نیز با عبارت «مسجد الحرام» نام برده است.
3. مورد سوم، آیه‌ای است که می‌فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا ... (4)
معنای آیه آن است که مشرکان نباید به محدوده حرم (مکه مکرمه) وارد شوند و چنان که می‌بینیم، اصطلاح مسجد الحرام به تمامی شهر مکه اطلاق شده است و سراسر مساحت آن را در بر می‌گیرد و این یکی از برکات و عنایاتی است که خداوند متعال به این شهر مقدس داده است. گوارا باد بر ما ساکنان مکه مکرمه، این ویژگی منحصر به فرد!
بر این اساس، نظر عامه علما و فقها مبنی بر این که «اصل برتری نماز در مسجدالحرام، تمامی شهر مکه را شامل می‌شود»، به دیگر اقوال رجحان می‌یابد و این از عنایات حق تعالی است که آنچه خواهد می‌آفریند و بر می‌گزیند. گواه این مطلب نیز آن است که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله هنگامی که از سوی مشرکان در «حدیبیه» تحت محاصره قرار داشتند، هنگام نماز اندکی به سوی مکه راه می‌پیمودند و آن‌گاه که وارد حرم می‌شدند، نماز را بر پای می‌داشتند به عقیده علمای اعلام، اگر نماز در همان محل اولیه «خارج حرم» با نماز در محلی که بدان می‌رفتند، برابر بود، نیازی نبود که آن حضرت برای رسیدن به محدوده حرم، نقل مکان کنند. علت این کار آن بود که حضرت می‌دانستند اقامه نماز در محدوده حرم «یعنی منطقه مکه


1- بقره: 149
2- مائده: 97
3- اسراء: 1
4- توبه: 28

ص: 215
مکرمه» بر خارج از آن برتری بسیار دارد. دلیل دیگر آن که ایشان وقتی در حجّةالوداع به مکه آمدند، براساس آنچه در بیشتر منابع تاریخی نقل شده، مدت نوزده روز در مکه اقامت داشتند و در محلّی به نام «ابطح» ساکن بودند، اما در آن مدت، همه نمازهای خود را در مسجد الحرام به‌جا نیاورند، بلکه گاهی هم در اقامتگاه خود در ابطح نماز گزاردند و ما نیز وظیفه داریم آن حضرت را در همه عبادات و اعمال و زندگی خویش اسوه و الگو قرار دهیم و به ایشان اقتدا کنیم؛ چرا که اعمال، رفتار و گفتار ایشان، تجسم معانی و آموزه‌های وحی الهی است.
به عقیده من، باید ارزش‌های مورد نظر پیامبر صلی الله علیه و آله را به راهکارها و روش‌های عملی مبدّل سازیم؛ روش‌هایی که در وضعیت کنونی، بسیار مورد نیاز است. بر ماست که امور راساده و آسان کنیم و برای آنان که از داخل و خارج کشور به مکه مکرمه می‌آیند، فرصت لازم را فراهم سازیم تا با آسودگی، آرامش و خشوع، مناسک «عمره» را به انجام رسانند.
بار دیگر، به باور ژرف خویش تأکید می‌کنم که حضور و رفت و آمد اهل مکه در مسجدالحرام و رواق‌های مطهر آن، لازم و ضروری است؛ به سان خال سیاهی که بر چهره‌ای زیبا قرار دارد و زیبایی و جذابیت آن را دو چندان می‌کند، اما این خال زیبا نباید عرصه را برای دیگر «خال‌ها» تنگ کند و جای آن‌ها را بگیرد. حجاج و عمره‌گزارانی که از مغرب، الجزایر، مصر، تونس، لیبی، پاکستان، هند، امارات، عمان، اندونزی، مالزی، یمن، انگلستان، آلمان و دیگر کشورها می‌آیند، می‌خواهند اهل مکه را در مسجدالحرام ببینند و از آنان چگونگی نماز خواندن، عبادت کردن، رکوع و سجود و نیایش و طواف و سعی و ... را فرا بگیرند؛ اما باید به یاد داشته باشیم که مسجد الحرام، از آنِ همه مسلمانان کره زمین است و تنها به ما اهل مکه اختصاص ندارد. خداوند متعال می‌فرماید:
رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ.
(1)
از این رو، بر همه ما لازم است که در مسجدالحرام و در کنار کعبه معظمه و در سرزمین مکه، ادب را مراعات کنیم و میهمانان خداوند متعال و زائران و عمره‌گزاران را مجال و فرصت دهیم که آرامش، خشوع و حضور قلب کامل، نماز بگزارند و رکوع و سجود به‌جا آورند و


1- ابراهیم: 37

ص: 216
طواف و سعی به انجام رسانند، که این حق آسمانی آنان است.
امیدوارم این پیشنهاد با آرامش، به‌طور منطقی و با در نظر گرفتن وضعیت و ابعاد آن، به دور از هرگونه واکنش منفی و عصبانیت علیه من و گفته‌هایم؛ مورد بررسی قرار گیرد. بر ما اهل مکه مکرمه بایسته است که بر مبنای اندیشه اسلامی و عقلی، مکه را از آنِ همه مسلمانان بدانیم و آن را ملک طلق خود نپنداریم.
باید به‌طور جدی به این نکته توجه کنیم که سرزمین ما به‌طور روز افزون پذیرای حجاج و عمره‌گزاران است و این مسأله موجب ازدیاد شمار مسلمانانی می‌گردد که برای ادای مناسک عمره و حج و زیارت رهسپار این دیار می‌شوند.
گفتنی است تعداد زیادی مسجد بزرگ و با شکوه در سراسر مکه مکرمه و محله‌ها و مناطق گوناگون آن وجود دارد که برای اقامه نماز تراویح و تهجد مناسب است و می‌تواند تمامی اهل مکه را در خود جای دهد.
همچنین می‌توان ائمه جماعت محبوب و نامداری که مردم به صدای آنان علاقه دارند؛ مانند شیخ دکتر سعود شریم و دیگران را برای برپایی نماز تراویح به مساجد بزرگ مکه فرستاد تا مردم به هر که می‌خواهند، اقتدا کنند.
امیدوارم این پیشنهاد به‌طور جدّی مورد بررسی و تأمل قرار گیرد. این جانب برای دریافت هرگونه نظر، پیشنهاد و حتی انجام مناظره آمادگی دارم، البته مشروط بر آن‌که با رعایت اخلاق و دلایل منطقی و ادب برگزار گردد.
هدف از این پیشنهاد، خلوت شدن مسجد الحرام برای اقامه نماز عشا و طواف گرد کعبه معظمه و سعی میان صفا و مروه، به دور از ازدحام، شلوغی و بی نظمی است، به علاوه با این کار، مشکل ناشی از «جا گرفتن» در مسجدالحرام و قرار دادن سجاده و فرش و سپس فروش و اجاره آن، که توسط برخی از آفریقایی‌ها و آسیایی‌ها انجام می‌شود نیز از میان خواهد رفت و آرامش و خشوع و حضور قلب برای همه افراد تأمین خواهد شد. بنابراین لازم است اقامه نماز تراویح متوقف شود تا بتوانیم اصول و ارزش‌ها و اخلاق متعالی شریعت لهجه اسلامی را محقق سازیم ...
منبع: روزنامه السیاسه، چاپ کویت، شماره 13485، جمعه 28 ربیع الآخر 1427، 26 می 2006
ص: 217
طرح پل جمرات
روزنامه الوطن 30/ 11/ 2006 م
طرح اعزام حجاج به پل جمرات که به تصویب وزارت حج سعودی رسیده، هدفش بردن حجاج به پل جمرات، به صورت گروه‌های متعدد است تا بدین وسیله از ازدحام و شلوغی بیش از حد پیش‌گیری به عمل آید و در این راستا اقدامات زیر صورت گرفته است:
1. گروهی از مسؤولان مؤسسات مطوّفین موظف شده‌اند در اجرای طرح تفویج و نظارت بر آن مشارکت داشته باشند.
2. جدول زمان‌بندی تفویج بُعد دیگری به‌خود گرفته و شامل تفویج از مزدلفه و تا روز دوازدهم می‌باشد.
3. برپایی کارگاه‌های آموزشی برای طرح تفویج به وسیله وزارت حج.
4. برپایی کارگاه‌های آموزشی تفویج به وسیله وزارت امور شهرداری‌ها، معهد خادم‌الحرمین لأبحاث الحج و نیروی انتظامی سعودی، با استفاده از تجربیات دانشمندان جهان اسلام؛ دانشمندانی از آلمان، انگلستان و دانشگاه پرسیتن، کارشناسان مدیریت توده‌ها و مدیریت ترافیک، کارشناسان اداره راهنمایی و رانندگی و کارشناسان سازماندهی المپیادهای ورزشی. در این طرح عنوان شده است که عوامل زیر باعث ازدحام و شلوغی بیش از حد در پل جمرات می‌گردد:
1. حجاج غیر مجاز؛ اعم از جامانده‌های عمره، افراد مقیمی که حج را تکرار می‌کنند و شهروندان فاقد مجوز. آمارهای موجود نشان می‌دهد که تعداد حجاج غیرمجاز در موسم حج سال گذشته به 000/ 275/ 1 نفر رسیده، که تقریباً معادل تعداد و حجاج خارجی است.
2. اصرار حجاج غیرمجاز به حمل بار خود، هنگام رمی جمرات و ارتکاب تخلفات دیگر.
3. حضور تعداد زیادی خودرو و وسایل نقلیه در محوطه جمرات و مسیرهای منتهی به آن.
ص: 218
4. بیتوته کردن حجاج در محوطه، مسیرها و جاده‌های جمرات.
5. فعالیت‌های ساختمانی در محوطه پل (در سال جاری).
در این طرح، جهت غلبه بر معضل ازدحام جمعیت و پرهیز از تکرار حوادث ناگوار، راه‌حل‌های زیر توصیه شده است:
* افزودن بر تعداد مسیرها
* یک‌طرفه شدن مسیرها
* تفکیک مسیرهای رفت، از مسیرهای برگشت.
* ساماندهی منطقه و پل جمرات، به صورت علمی
* جلوگیری از بیتوته کردن افراد در معابر
* پیش گیری از ورود خود روها و وسایل نقلیه به محوطه پل جمرات و تخصیص تونل‌های زیرزمینی برای تردد خودروها که از آغاز پل ملک خالد تا مکه امتداد دارند و این تونل‌ها بسیار بزرگ و عظیم هستند، به‌طوری‌که اتوبوس‌ها و کامیون‌های بزرگ نیز می‌توانند از آن‌ها عبور کنند.
* برخورد قاطع با حجاج غیرمجاز و کسانی‌که به آن‌ها کمک می‌کنند؛ مانند رانندگان وسایل نقلیه.
* اجرای طرح توسعه پل جمرات.
* صدور بخشنامه ممنوعیت فروش چادرهای پلاستیکی متحرک و جمع‌آوری آن‌ها از بازارهای مکه، قبل از موسم حج.
* آموزش کادرهای اداره راهنمایی و رانندگی و دفاع‌المدنی و ساماندهی ترافیک در مشاعر مقدس.
* نصب دوربین‌های حساس بر روی پل جمرات و راه‌های منتهی به آن، جهت کنترل جمعیت.
* برگزاری برنامه‌های اطلاع‌رسانی و دادن آگاهی، در مورد اهمیت رمی پس از زوال و استفاده از فتاوای علما در این‌خصوص توسط وزارت اوقاف.
* استفاده از برنامه رایانه‌ای جهت تحلیل داده‌ها.
پیش‌بینی می‌شود که تعداد حجاج مجاز در حج سال جاری به 000/ 850/ 1 نفر برسد که
ص: 219
00/ 600/ 1 نفرشان از حجاج خارج و 000/ 250 نفر آنان از حجاج داخلی هستند و پیش‌بینی می‌شود که آمار حجاج غیرمجاز به یک میلیون نفر برسد (مجموع حجاج حدود 000/ 850/ 2 نفر خواهد بود).
در ضمن، ظرفیت پذیرش هر طبقه از طبقات پل، در هر ساعت 000/ 120 نفر خواهد بود.
وزارت حج بر عدم خروج حجاج در زمان اوج ازدحام در رمی جمرات تأکید کرده و هشدارهای لازم را به مؤسسات مطوّفین و شرکت‌های حجاج داخل داده است و مسؤولان مربوط در این‌خصوص، مورد بازخواست قرار خواهند گرفت که مجازات‌هایی؛ چون لغو مجوّز و حتی شدیدتر در انتظار آن‌ها خواهد بود.
در موسم حج سال جاری و برای نخستین بار، وزارت حج معادل 50% از مساحت پل جمرات را برای حجاج غیرمجاز در نظر خواهد گرفت و این افراد در مقاطع زمانی خارج از جدول زمانبندی اعزام حجاجِ مجاز، به پل جمرات عزیمت خواهند کرد. اما مسیرهای اعزام به‌صورت یک‌طرفه خواهد بود که برای نخستین بار در منا و جمرات به مورد اجرا در می‌آید.
همچنین ازمؤسسات حجاج داخل درخواست شده‌که حجاج خود را تا روز 13 ذی‌حجه در منا نگه‌دارند تا از شدت فشار جمعیت در پل جمرات در روز دوازدهم جلوگیری به‌عمل آید. مطوّف‌ها آمادگی خود را جهت تهیه امکانات انسانی و تدارکاتی لازم در این‌خصوص اعلام کرده‌اند و قرار است برنامه‌های مذهبی، فرهنگی و رفاهی برای این روز برگزار و سخنرانی‌های فقهی و علمی ایراد گردد. در ضمن مسؤولیت فرماندهی و هدایت دستجات حجاج، هنگام عزیمت برای رمی جمرات، برعهده افرادی از همان تابعیت خواهد بود.
محورهای اصلی برنامه زمانبندی تفویج حجاج به جمرات:
1. تعیین خروجی‌های حجاج از چادرهای خود، هنگام عزیمت برای رمی.
2. تعیین خروجی‌های جایگزین برای کاهش فشار جمعیت در خروجی‌های اصلی.
ص: 220
3. یک‌طرفه کردن و تفکیک مسیرهای رفت و برگشت؛ به‌طوری‌که حجاج از یک مسیر یک‌طرفه عازم جمرات می‌شوند و از مسیر یک‌طرفه دیگری به چادرهایشان بر می‌گردند (یک مسیر برای طبقه همکف و دو مسیر برای پل جمره در نظر گرفته شده و کلیه مسیرها از یکدیگر تفکیک شده‌اند و هیچگونه امکانی برای تداخل توده‌های جمعیت وجود ندارد.
4. جدول زمان‌بندی بر اساس تابعیت‌ها تنظیم نشده، بلکه براساس محاسبات دقیق و وضعیت خیابان‌ها و مسیرها.
تدابیر جنبی جهت موفقیت طرح:
1. خروجی‌های اضطراری در چادرها، به‌عنوان خروجی‌های تفویج، در نظر گرفته شده است.
2. احداث خیابان‌های فرعی و چهار راه‌ها، با از میان بردن برخی از چادرها و دکه‌های دستفروشان.
3. محاسبه زمان و سرعت عزیمت حجاج از چادرها به پل و ظرفیت حجاج تحت پوشش مؤسسات مطوّفین.
4. انعطاف‌پذیری در طرح جمرات رعایت شده؛ به گونه‌ای که هر آن و بر اساس تحوّلات جاری، قابل تغییر به‌صورت محدود باشد.
5. تعداد 12 مسر در منا در امتداد جنوب به شمال در نظر گرفته شده که از میان مناطق برپایی چادرها می‌گذرد. در ضمن مساحت پل به‌عنوان یک مسیر در نظر گرفته شده است. این مسیرها عبارت‌اند از:
1- 5- معیصم (یکطرفه)
2- 5- تونل ملک فهد
3- 5- الشارع الجدید
4- 5- خیابان سوق العرب
5- 5- طریق المشاة
6- 5- جاده ملک فیصل
ص: 221
7- 5- خیابان قصرالملکی
8- 5- جاده ملک عبدالعزیز
9- 5- مجرالکبش
10- 5- ربوة الحضارم (محل برپایی چادرهای ایران)
11- 5- پل جمرات (سبز رنگ)
12- 5- شارع الجوهره
برای هر مسیر کد R و برای مکاتب کد O داده شده است.
در طول این مسیرها، خروجی‌ها و چهار راه‌های فرعی و جنبی در نظر گرفته شده که به حجاج کمک می‌کند به آسانی مسیر برگشت خود را طی کنند.
6. ممنوعیت تفویج بین ساعت 10 صبح تا 15 که این زمانبندی بر اساس تحوّلات جاری قابل تقدیم است.
7. جلوگیری از اعزام بیش از ظرفیت پذیرش پل جمرات.
8. جلوگیری از بسته شدن خروجی‌های اضطراری (باب الطواری) در چادرها.
در ضمن امکانات زیر در اختیار مکاتب قرار داده خواهد شد تا در اختیار مسؤولان بعثه قرار گیرد:
1. جدول استفاده از خروجی‌ها و مسیرهای جایگزین.
2. نقشه‌های مسیرهای اختصاص یافته برای هر مکتب.
و موارد زیر در اختیار راهنمای گروه، مسؤول آن، مسؤولان بعثه و مکتب خدمات میدانی قرار می‌گیرد:
1. نقشه درهای خروجی از چادرها به سمت جمرات، که برای هر مکتب اختصاص یافته است.
2. نقشه مسیرهای اعزام به جمرات که برای هر مکتب اختصاص یافته است.
3. جدول زمانبندی اعزام حجاج تحت پوشش و زمان پیش‌بینی شده برای رسیدن آن‌ها به منطقه جمرات.
ص: 222
خاطرات مؤذن مسجدالحرام- روزنامه عکاظ
محمدیوسف، یکی از مؤذنین معروف مسجدالحرام می‌باشد. نامبرده که جانشین پدرش در گفتن اذان در مسجدالحرام است، در محله اجیاد مکه در خانواده‌ای معروف به برخورداری از صدای خوش متولد شد و خانواده‌اش از 300 سال پیش تاکنون مسؤولیت اذان گفتن در مسجدالحرام را به ارث برده‌اند.
محمد یوسف در گفتن اذان، 38 سال سابقه دارد. او از نظر سلیقه سوّمین مؤذن مسجدالحرام به‌شمار می‌رود (پس از عبداللَّه ریس و محمدشاکر). نامبرده در مورد خاطرات گذشته خود در دوران اذان گفتن در مسجدالحرام اظهار می‌دارد:
«... پس از فوت پدرم جانشین او در گفتن اذان در مسجدالحرام شدم و هنگام اذان گفتن برای نخستین بار در مسجدالحرام بدنم لرزید ... در آن روزگار، ما اذان نمازهای پنجگانه را کاملًا سر می‌دادیم و از نماز صبح شروع می‌کردیم و روز خود را با نماز عشاء به پایان می‌بردیم. در آن زمان هفت گلدسته در مسجدالحرام وجود داشت که در هر کدام از آن‌ها دو مؤذن انجام وظیفه می‌کردند و به‌عبارتی 14 مؤذن به‌طور همزمان مشغول انجام وظیفه بودند ...
به‌علت نبودن بلندگو، مؤذن‌ها ناگزیر برای سردادن اذان، به طبقه دوم، بالای گلدسته می‌رفتند اما برای اقامه در کنار امام جماعت می‌ایستادند ...
نخستین حقوقی که دریافت کردم، ماهیان 250 ریال سعودی بود. در گذشته دو نوع اذان گفته می‌شد؛ یکی اذان مدنی و دیگری اذان حجازی. اذان مدنی طولانی‌تر بود، اما اذان حجازی توقف داشت و در حال حاضر تفاوت‌های میان روش‌های اذان از بین رفته و بیشتر بر زیبایی صوت و ادای حروف به طور صحیح از مخارج خود و پرهیز از طولانی شدن تکیه دارند ... یک مؤذن برای حفظ صدای خودش باید از سر و صدا کردن در منزل بپرهیزد و به‌طور مداوم آرامش داشته باشد ... در مدت خدمتم در مسجدالحرام هیچگاه تأخیر نداشته‌ام و حتی دو ساعت قبل از موعد اذان، به حرم می‌روم و به قرائت قرآن کریم مشغول می‌شوم ... در گذشته مردم نزدیک مؤذن می‌آمدند و سؤالاتی در مورد چگونگی اذان مطرح می‌کردند، ولی در حال حاضر به مردم اجازه نمی‌دهند وارد جایگاه مؤذنان (مکبریه) شوند ...
ص: 223
در مورد نماز تراویح باید بگویم که رونق زیادی نداشت و مانند الآن برای آن تبلیغ نمی‌کردند و به یاد دارم که شیخ عبداللَّه الخلیفی- از ائمه جماعت مسجدالحرام- نماز تراویح را در مجاورت باب السلام بر پا می‌کرد و بقیه حرم کاملًا- از نمازگزاران تراویح- خالی بود.
سایت جدید برای مسجدالحرام
گروه پژوهشی مرکز پژوهش‌های حج، یک سایت بی‌نظیر برای مسجدالحرام طراحی کرده تا در شبکه اینترنت به نمایش در آید. این سایت متضمن اطلاعات مفصلی در مورد نیازمندی‌های حجاج، عمره‌گزاران و زائران بیت اللَّه الحرام؛ مانند نقشه مسجد الحرام و پلان طبقات مختلف آن؛ شامل ورودی‌ها، خروجی‌ها، درها، پراکندگی اماکن برپایی نماز، راهروها، فضاها، محوطه‌ها، اماکن خدمات رسانی، محل زنان نمازگزار در محوطه‌ها، طبقه همکف، طبقه اول و زیرزمین مسجدالحرام، موقعیت پلکان‌های برقی، راه‌پله‌ها و آسانسورها می‌باشد. این سایت بر اساس سیستم اطلاعات جغرافیایی طراحی شده و قابل استفاده برای احداف آموزشی است؛ به‌طوری که زائران در آینده خواهند توانست با استفاده از تکنولوژی فضای مجازی، با اماکن انجام مناسک؛ مانند صحن مطاف و سعی قبل از عزیمت به سعودی آشنا شوند.
در ضمن بهینه‌سازی و ارتقای سیستم قابل استفاده توسط ریاست شؤون حرمین برای انجام فعالیت‌های سرویس و تعمیرات مسجدالحرام می‌باشد و قرار است در آینده نزدیک افتتاح شود.